از در و دیوار میدان بهارستان خون میبارید
از در و دیوار میدان بهارستان خون میبارید
به گزارش خبرگزاری برگزیده، شامگاه پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۳۱ دکتر مصدق پس از سه ساعت مذاکرهی بینتیجه با شاه بر سر اینکه وزارت جنگ را شخصا به عهده بگیرد [که با مخالفت شاه مواجه شد] متن استعفای خود را تقدیم کرد. در همان روز مجلس پس از ۹ ساعت مشاوره به نخستوزیری قوام ابراز تمایل کرد و شاه فردای آن روز احمد قوام را به نخستوزیری برگزید. اما در پی استعفای دکتر مصدق از نخستوزیری و جانشینی قوام، مردم بلافاصله با تظاهرات و بستن بازار واکنش نشان دادند. مهمترین این واکنشها روز دوشنبه ۳۰ تیر ۳۱ رخ داد؛ قیامی خونین که در نهایت شاه را به تسلیم واداشت. اما در آن روز تاریخی در قلب پایتخت چه گذشت؟ خبرنگاران میدانی روزنامهی اطلاعات که در صحنه حضور داشتند و لحظه به لحظهی این قیام را ثبت کردند به این پرسش پاسخ دادهاند. بخشهایی از گزارش مفصل آنان را که روز چهارشنبه یکم تیر در اطلاعات منتشر شد در پی میخوانید:
پریروز [دوشنبه ۳۰ تیر ۳۱] تهران در آستانهی یک انقلاب وحشتانگیز بود. همهجا جنگ و جدال، همهجا خونریزی و زد و خورد و وحشت حکومت میکرد. همهی مردم فریاد میزدند «یا مرگ یا مصدق» و مامورین نظامی نیز دائما شلیک میکردند و برای فرونشانیدن آتش هیجان و احساسات از تفنگها تیر رها کرده و متظاهرین را مجروح یا مقتول میساختند. فریادهای «زنده باد مصدق» مرگ بر «قوامالسلطنه» از تمام خیابانهای شهر شنیده میشد و صفیر گلوله نیز به دنبال این فریادها گوشها را میخراشید و بر وحشت و اضطراب دامن میزد.
از صبح زود تمام تهران غرق در سکوت بود. دکاکین در سراسر شهر تعطیل و کلیهی خطوط اتوبوسرانی متوقف و حتی تاکسیها هم از کار کردن امتناع میکردند و مردم دستهدسته به طرف خیابانهای اصلی شهر مخصوصا بهارستان هجوم میبردند و همه برای برخورد با یک واقعهی غیرمنتظره قیافهی انتظار به خود گرفته بودند.
[حدود ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه] صدای گلوله در بهارستان از در و دیوار شنیده میشد دهها نفر از پا و دست زخمی شدند و یک نفر نیز در خون درغلطید و به قتل رسید. متظاهرین جنازه را روی دست گرفته و به طرف سرچشمه «یاحسین گویان» به راه افتادند.
در خیابان اکباتان
در همان حال که متظاهرین با عصبانیت و خشم در سرچشمه خود را آماده هجوم مجدد میکردند، واقعهی دوم در ابتدای خیابان فرهنگ (اکباتان) بدین ترتیب اتفاق افتاد:
دسته ای از داخل خیابان در حالی که فریاد میزدند «زنده باد مصدق»، «مرگ بر قوام»، «مرگ بر انگلستان» به سوی بهارستان حرکت کردند؛ اما نظامیها مانع ورود آنها به میدان بهارستان شدند بالنتیجه زد و خورد و تیراندازی شروع شد عدهای مجروح شدند و یک نفر هم به قتل رسید و متظاهرین به طرف برزن دو حرکت کردند در آنجا یک جیپ شهر بانی و یک جیپ برزن را آتش زده و با جنازه به راه افتادند.
قتل و خونریزی یکی پس از دیگری
اما در ناصرخسرو و نزدیک بازار شدت شلیک گلوله و هجوم به تظاهرکنندگان مثل بهارستان بود و در این خیابان دو نفر کشته شدند و جمعیت نعش یکی را روی تخت روان گذاشته و از چهارراه گلوبندک به طرف دادگستری به راه افتادند. نعش روی دست ۴ نفر در پیشاپیش برده میشد و جمعیت نیز فریاد میزد «یا حسین»، «یا حسین». در مقابل زندان دادگستری و در نزدیک قورخانه نظامیها شلیک کردند و ۳ نفر از ناحیه پا زخمی شدند و جنازه را از طریق خیابان سنگلج فرار دادند و اجتماع متفرق گردید.
در چهارراه پهلوی
در چهارراه پهلوی و مقابل کافه شهرداری اجتماع کثیری از مردم به نظر میرسید، در این حدود ظرف دیشب و امروز تمام دیوارها پر از شعار شده و همهجا بر له مصدق و علیه قوامالسلطنه مطالبی نوشته شده است. در چهارراه پهلوی تیراندازی نشد ولی زدوخورد با پارهآجر و قنداق و سرنیزه درگرفت و عدهی زیادی زخمی شدند.
نزدیک ساعت ده و نیم صبح خبر رسید که دانشجویان دانشگاه و عده کثیری دیگر از طریق تختجمشید [طالقانی کنونی] به طرف منزل قوام [موزهی آبگینهی کنونی واقع در خیابان ۳۰ تیر] حرکت کردهاند. منزل قوام به وسیلهی عدهای سرباز و پاسیان از صبح محافظت میشد و به مجرد رسیدن این خبر چند کامیون سرباز جلوی جمعیت رفت. در حدود خیابان تختجمشید زد و خورد سختی در گرفت و تظاهرکنندگان متفرق شدند.
مصدق – مصدق
پمپهای بترین از ساعت ۸ صبح از فروش بنزین خودداری کرده و گفتند: «ما بنزین نمیفروشیم، زیرا بنزین مال ملت است و ملت نیز خواهان مراجعت دکتر مصدق و تعطیل عمومی است.» تعطیل وسائط نقلیه و بسته بودن دکاکین شهر تهران را ابتدا غرق در سکوت و بعد غرق در جنگ و جدال کرد.
تا ساعت نه و نیم در زد و خوردهای کوچکی که در نقاط مختلف شهر به وقوع پیوست گلوله دخالتی نداشت ولی از ساعت ده ربع کم حوادث خونین بدین ترتیب یکی پس از دیگری بروی صحنه آمد:
صدای نخستین گلولهای که رها شد از خیابان نظامیه [این خیابان از محلهی بهارستان میگذرد و در نزدیکی خیابانهای فیاضبخش و احمدی قرار دارد] به گوش رسید، در این موقع زد و خورد شدیدی بین مردم و قوای نظامی در گرفته بود، مردم با سنگ و آجر و سربازان با سرنیزه و قنداق تفنگ زدو خورد میکردند.
فریادهای «مصدق را میخواهیم» به آسمان بلند بود. سرهنگ گیلانشاه در اثر تفنگ و پارهآجر مجروح شد، یک گروهبان هم از پا درآمد و عدهی زیادی از تظاهرکنندگان نیز مجروح شدند. پاسبانها بمبهای گاز اشکآور منفجر کردند ولی احساسات فرو نمینشست تا اینکه ناگهان صدای اولین گلوله به آسمان برخاست و به دنبال آن تیراندازی ابتدا به هوا و بعد به سوی جمعیت متداول و معمول شد.
حرکت آیتالله کاشانی
نزدیک ساعت ۱۱ خبر رسید که قریب دو هزار نفر جمعیت از خیابان گرگان در معیت آیتالله کاشانی در حالی که همه کفن پوشیدهاند آمادهی حرکت به سوی بهارستان هستند. این خبر خیلی هیجانانگیز بود و بلافاصله شش تانک و چندین کامیون سرباز از چهارراه مخبرالدوله به سوی خیابان گرگان حرکت کرد.
در این لحظه صدای چرخ تانکها و سوت زرهپوشها بهارستان را به میدان جنگ مبدل نمود و لحظهای بعد خبر رسید که آن جمعیت چند هزار نفری حرکت ننموده است بعضیها هم گفتند خبر مبنی بر اینکه آیتالله کاشانی با جمعیت بودند صحت نداشته است.
نعشها احساسات را تحریک میکرد
از ساعت یازده به بعد بر تعداد کشتهشدگان آنبهآن اضافه میشد و تظاهرکنندگان نیز نعشها را به دست و مامورین نمیدادند و خودشان آنها را حمل میکردند. به طوری که در ساعت یازده و نیم کثرت کشتهشدگان که اکثر آنها در خیابان اکباتان جمع شده بود تودهی جمعیت را که از ابتدای شرکت تلفن تا اول برزن دو جمع شده بودند تهییج میکرد.
در اینجا متظاهرین تعدادی لولهی آهنی لولهکشی وسط خیابان قرار دادند تا مانع عبور کامیونها شوند ولی تانکها لولهها را درهم شکسته و جمعیت را متفرق نمودند. جمعیت نعشها را که تعداد آنها به بیست میرسید در شرکت تلفن برده و از آنجا با چند استیشن به سوی بیمارستان سینا حمل کردند. ابراز هیجان در خیابان اکباتان مقارن ظهر خیلی شدید بود. پیراهن خونی زخمیشدگان و مقتولین را بر سر چوبها کرده و فریاد میزدند: «اینها شهدای وطناند.»
حمله به کامیونهای شهربانی
از حوادث جانب توجه این بود که در حوالی شمسالعماره عدهای از مردم به کامیونهای شهربانی حمله کردند و پس از اینکه به کامیونها صعود کردند یکی از آنها پشت میکرفون کامیون رفته و گفت: «مردم! کابینه سقوط کرده است؟» افسر شهربانی مامور این قسمت از فرمانداری نظامی تقاضا میکرد به او جواب دهند آیا این خبر صحیح است یا نه؟
فرمانده انتظامات چهارراه مخبرالدوله مجروح شد
در حوالی ساعت ۱۲ و ۱۰ دقیقه مجددا اوضاع اطراف چهارراه مخبرالدوله وخیم شد. جمعیت بسیار زیاد که بالغ بر چند هزار نفر میشد در این محل اجتماع کرده و مترصد حمله بر قوای انتظامی بودند.
سرگرد صیرفی مسئول انتظامات این ناحیه که خود نیز مجروح شده بود در ساعت ۱۲ و ۲۰ دقیقه به فرمانداری نظامی اطلاع داد که «چنین نظر میرسد که مردم تصمیم دارند مجتمع شده ضمن استفاده از خستگی افراد، حملهی شدیدی نمایند. به نظر اینجانب نیروی تازهنفس لازم است که حاضر باشند ضمنا خود اینجاب به طوری مجروح شدهام که نیم ساعت دیگر قادر به ایستادن نیستم ولی اینجانب از مرگ باک ندارم و ذرهای فروگذار و یا سستی نخواهم کرد فقط از افراد نگران هستم که سرپرست نخواهند داشت.»
من وکیل ملتم
نزدیک ساعت یازده در آن لحظه که چهارره مخبرالدوله و شاهآباد غرق در تشنج و اضطراب بود ناگهان یک جیپ در بین جمعیت توقف کرد و یک نفر که لباس شخصی به تن داشت از جیپ بیرون آمد و خطاب به مردم گفت: «ای مردم من نمایندهی مجلس و وکیل شما هستم دست از تظاهر بردارید ما اکنون در بهارستان جلسهی خصوصی تشکیل داده و دربارهی این اوضاع تصمیم میگیریم» و… هنوز این جملات تمام نشده بود که سیل سنگ و آجر به سوی او پرتاب شد و وکیل ملت بدین ترتیب با جیپ فرار اختیار کرد.
نعش و گریهی مردم
در همین موقع بود که عدهی قریب سی نفر از سمت خیابان شاهآباد جسد جوانی را که بر روی چهارچوبی قرار داده بودند بهسرعت به سمت میدان مخبرالدوله میآوردند. در میدان مخبرالدوله در آن موقع چندین کامیون مملو از سرباز و پاسبان و عدهی زیادی سرباز و پاسبان و عدهی زیادی سرباز مسلح ایستاده و هر لحظه به مردم هجوم میبردند تا آنها را پراکنده سازند اما پیش آمدن این دسته تقریبا بلامانع میسر شد زیرا این دسته جوانی را که بازویش دریده و وضع فوقالعاده دلخراش داشت بر روی دست داشتند و به مجرد ورود به میدان مردم بهشدت تهییج شده به گریه افتادند و وضع طوری بود که خود افسران و سربازانی که برای متفرق ساختن آنها جلو میرفتند بیاختیار روی میگرداندند. مجروح بهسرعت از میدان مخبرالدوله دور شد و به سوی خیابانهای دیگر رفت.
عکس از: باختر امروز
تیراندازی تمام شد
هرچه عقربهی ساعت از ساعت دوازده «ظهر» میگذشت هم مامورین انتظامات بیشتر خسته میشدند و هم حرارت تظاهرکنندگان رو به کاهش میگذاشت. از طرف دیگر وکلای طرفدار ادامهی نهضت ملی دائما با دربار تماس گرفته و با شاه برای جلوگیری از کشتار مردم مذاکره میکردند. شایعهی استعفای قوامالسلطنه نیز کمکم قوت میگرفت و چون این شایعه موافق میل مردم و منطبق با مقصود آنان بود از توسعهی هیجانات میکاست و بالاخره در ساعت دو بعدازظهر تیراندازی موقوف گردید ولی هنوز هیجانات و احساسات مردم تهران که برای تجدید زمامداری دکتر مصدق قیام کرده بودند خاموششدنی نبود.
از ساعت دو بعدازظهر عدهی زیادی زن و مرد در مقابل مجلس اجتماع کردند و از وکلای جبهه ملی میخواستند که موجبات استعفای قوامالسلطنه را فراهم آورند، بالاخره ساعت پنج بعدازظهر به اهالی تهران مژده داده شد که قوام استعفا داد و شاه استعفای او را پذیرفت.
از آن پس تهران به جای ماتم جشن شادی بپا کرد و همه جا پرچمهای ایران نصب شد، دکاکین و مغازهها باز شد و انتظامات شهر نیز تا صبح به عهدهی افراد احزاب وابسته به جبهه ملی و خود مردم واگذار شد و بدین ترتیب واقعهی تاسفانگیز سیام تیر ماه با پیروزی مردم تهران خاتمه یافت.
مصدق و مردم
وقتی خبر استعفای قوام به وسیلهی آقای مهندس حسیبی در رادیو و به وسیلهی آقای مکی در میدان بهارستان به اطلاع مردم رسید سیل جمعیت به طرف خانهی دکتر مصدق سرازیر شد جماعت کثیری با پای پیاده و جمعیت زیادی با اتوبوس و کامیون و سایر وسائط نقلیه سوی خیابان کاخ حرکت کردند. مردم در مقابل منزل آقای دکتر مصدق اجتماع نموده و تقاضا داشتند. آقای دکتر مصدق از منزل بیرون بیایند.
دکتر مصدق بین ساعت هفت تا ده و نیم بعدازظهر چندین بار در بالکن عمارت منزل آقای دکتر غلامحسین مصدق ظاهر شده و با مردم صحبت کردند. اظهارات نخستوزیر و ملاقات او با مردم صحنهی هیجانانگیزی ایجاد کرد، همه را به گریه انداخت و دکتر مصدق نیز گریه کرد. دو جمله از جملات نخستوزیر خیلی مؤثر بود اول اینکه گفت: «ای کاش مرده بودم و ملت ایران را اینطور عزادار نمیدیدم.» دوم اینکه ایشان اظهار کرد: «ای مردم من به جرأت میگویم که استقلال ایران از دست رفته بود ولی شما با رشادت خود آن را نگه داشتید.»
۲۵۹۵۷
برگزیده های ایران