داستان این انیمۀ سریالی از پایان یک مبارزۀ طولانی آغاز میشود؛ مبارزۀ دهسالۀ یک اِلف، یک دورف، یک کشیش و یک شوالیه با پادشاه شیاطین. آنها نبردشان را با پیروزی به پایان بردهاند و به شهر برگشتهاند؛ مجسمههایشان در میدانها ساخته شده و مردم آغاز دورانی از صلح و آرامش را جشن گرفتهاند.
اگر داستان با این «پایان» آغاز میشود، پس چه چیزی برای روایت کردن باقی مانده است؟ در یک کلام: همه چیز. این پایان، تازه آغاز یک ماجراجویی به معنی واقعی کلمه است؛ یک ماجراجویی که در هر قدم با شگفتیهای تازه، جادوهای تازه، شخصیتهای تازه و احساسات تازه همراه است.
شخصیت محوری این داستان یک دختر اِلف به اسم فریرن است؛ یکی از چهار مبارزی که پادشاه شیاطین را شکست دادند. اما آنچه او را از همراهانش متمایز میکند، نامیرایی اوست. پنجاه سال یا صد سال برای او مثل یک چشم به هم زدن هستند؛ به همین دلیل است که او خیلی زود همۀ همراهانش را از دست میدهد؛ آنها پیر میشوند و میمیرند اما فریرن هیچ تغییری نمیکند؛ دست کم از لحاظ جسمی تغییر نمیکند اما روحش عمیقا تحت تاثیر خاطرات و رویدادهای گذشته است و همینطور تحت تاثیر از دست دادن همراهانش.
از این جهت، انیمۀ «فراتر از پایان سفر» یک لایۀ عمیق عاطفی و شاید بشود گفت «اگزیستانسیالیستی» دارد؛ زندگی کردن ابدی چه احساسی دارد و چگونه میتواند متفاوت از یک زندگی کوتاه انسانی باشد؟ چه چیزی میتواند به یک زندگی ابدی معنا ببخشد؟ این احساس و پرسشی است که انگار در سراسر لحظات داستان منتشر شده است؛ اما نه آنگونه که مخاطب را از چشیدن لذت ماجراجوییها محروم کند.
فریرن عازم یک سفر بیپایان است؛ سفری پر از حوادث تازه و جذاب که در هر گام مخاطب را مشتاق و هیجانزده نگه میدارند. هدف فریرن از این سفر کشف و یاد گرفتن همۀ انواع جادو است، از جادوی کاشتن گل تا جادوی زدودن زنگار از مجسمههای برنزی. اما این سفر یک جنبۀ دیگر هم دارد؛ در این سفر ماجراجویانه است که فریرن به درک عمیقتری از هویت همراهان مردهاش دست پیدا میکند؛ انگار برای شناختن یک عمر کوتاه انسانی باید عمری ابدی داشت؛ انگار آدمها میتوانند در زندگی کوتاهشان به عمقی دست پیدا کنند که درک آن به یک زمان ابدی نیاز داشته باشد.
در آغاز این سفر یک دختر کوچک به نام فرن با فریرن همراه میشود تا از او جادو بیاموزد یا تواناییهای جادوییاش را تقویت کند؛ نگاه متفاوتی که فرن به عنوان یک انسان فانی و فریرن به عنوان یک اِلف ابدی به زندگی و رویدادها دارند، جنبۀ دیگری از جاذبۀ عمیق این داستان است. انگار همیشه در ذهن فرن این پرسش هست که آیا از وقت استفادۀ بهتری نمیشود کرد؟ این سوال طبیعی یک موجود فانی است، اما انگار خیلی از ما آن را فراموش کردهایم. ما گاهی طوری زندگی میکنیم که انگار یک الف جاودانهایم اما این سریال به شکلی تکاندهنده فانی بودن ما را در برابر چشمانمان قرار میدهد و باعث میشود ما هم همراه با فرن بپرسیم: آیا نمیشود استفادۀ بهتری از وقت کرد؟
داستانی که شخصیتهای اصلیاش دو جادوگر باشند، طبیعتا باید سرشار از لحظات جادویی و شگفتانگیز باشد و «فراتر از پایان سفر» نیز همینطور است؛ از صحنههای خارقالعادۀ مبارزه تا جادوهای دلپذیر و زیبایی که در لحظات آرامشبخشتر میبینیم؛ داستان پر از شگفتی و خیال است.
شاید ریتم سریال نسبت به برخی دیگر از انیمههای ماجراجویانه کند به نظر برسد، اما این دقیقا مرتبط با روح داستانی است که میخواهد زندگی و احساس یک موجود جاودانه را روایت کند؛ بنابراین این ریتم اصلا نکتۀ آزاردهندهای نیست و اتفاقا میتواند به غرق شدن مخاطب در داستان و درک عمیقتر او از شخصیت اصلی کمک کند.
به غیر از داستان، سایر جنبههای سریال نیز، از جلوۀ بصری و رنگ گرفته تا موسیقی و صداپیشگیها، در بهترین سطح هستند. مجموعهای دلپذیر و خوشترکیب که در کنار هم یکی از بهترین سریالهای انیمه را که در سالهای اخیر دیدهایم شکل میدهند. این دنیایی است که وقتی واردش میشوید دل کندن از آن بسیار سخت خواهد بود
۲۲۰۵۷