توقف بازمانده؛ پایان یک تجربه بیضابطه در رسانه؛ زنگ خطر برای اقتصاد توجه
توقف بازمانده؛ پایان یک تجربه بیضابطه در رسانه؛ زنگ خطر برای اقتصاد توجه
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری برگزیده های ایران؛ پدیدهای مانند مسابقه «بازمانده» که پروندهاش با توقیف سکوی پخشکنندهاش بسته شد، زمانی رخ میدهد که رسانه از ماهیت فرهنگی و مسئولیت اجتماعی خود فاصله بگیرد و تبدیل شود به یک سازوکار صرفاً مبتنیبر هیجان، کلیک و اقتصاد توجه. این برنامه نه از دل یک گفتوگوی فرهنگی شکل گرفت و نه از دل یک نظام حرفهای؛ بلکه بر بستری رشد کرد که در آن پلتفرمهای خصوصی میتوانند بدون شفافیت، بدون ضابطه و بدون احساس پاسخگویی، روایتسازی کنند و تنها معیار موفقیتشان «دیده شدن» باشد. همین وضعیت است که یک پروژه سرگرمی را به تهدیدی برای فرهنگ عمومی و سرمایه اجتماعی تبدیل میکند.
«بازمانده» بیش از هر چیز مرزهای فرهنگی را کمرنگ کرد. با محتوایی که عمدتاً بر شوک، تحریک رقابت و مصرف سطحی از نمادهای فرهنگی استوار بود، زمینهای ساخت که در آن عمق فرهنگی جای خود را به هیجان لحظهای داد. وقتی فرهنگ در رسانه به ابزاری برای سرگرمی تبدیل شود، دیگر کسی از معنای آن پرسش نمیکند؛ فقط باید مصرف شود و این الگو در بلندمدت نهتنها جامعه را در قبال میراث فرهنگی بیحس میکند بلکه بهتدریج قابلیت تشخیص کیفیت و معنا را نیز از مخاطب میگیرد.
در بعد اقتصادی نیز چنین برنامههایی محصول یک «اقتصاد پلتفرمی» کنترلنشدهاند؛ اقتصادی که در آن شفافیت و اخلاق و فرهنگمحوری جای خودشان را در عمل، به اسپانسرهای پنهان، تبلیغات غیررسمی و وابستگی مطلق به ترند میگیرد و برنامه را از یک پروژه فرهنگی به یک تجارت هیجانمحور تقلیل میدهد. این در حالی است که رسانههای رسمی و قانونی که با شفافیت و حسابرسی مواجهاند، باید با چنین مدل بیقاعدهای رقابت کنند. نتیجه آن میشود که عدالت رسانهای از بین میرود و محتواهای بیضابطه با ترفند شوکسازی و طرح مسائل شاذ و جنجالی سهم بیشتری از توجه جامعه را تصاحب میکنند و اندکاندک جامعه به جایی میرسد که میبیند بازیچه چند چهره معروف شده که پای مکالمات بیمحتوا درباره زندگی شخصی، از تراکم موی سر شوهرها تا درآمد و میزان ریختوپاش و دخانیات موردعلاقه و… آنها بنشیند تا سازندگان برنامه از این رهگذر پول پارو کنند.
مهمترین مسئله در چنین فضایی وزن مسئولیت اجتماعی است که باید همواره سرلوحه نهادهای مرتبط، رسانهها و نخبگان باشد. در مقابل این رفتار ولی برنامههایی چون «بازمانده» نهتنها هیچ سازوکار پاسخگویی ندارند، بلکه در مواجهه با نقدها نیز رویکردی گریزنده اتخاذ میکنند؛ گاهی سکوت، گاهی توجیه و گاهی پنهان شدن پشت واژههای کلی مثل «نوآوری» یا «آزادی». چنین رفتاری برای یک رسانه با میلیونها مخاطب خطرناک است؛ رسانه فقط سرگرمکننده نیست، شکلدهنده است و وقتی این نقش جدی گرفته نشود، پیامدهای اجتماعی ناگزیر خواهد بود.
در همین بستر است که لطمه دیدن چهرههایی مانند سیامک انصاری و مهران غفوریان نیز معنای ویژهای پیدا میکند. این دو و امثال آنها سالها در تلویزیون با چارچوبهای مشخص، با کنترل کیفیت، با حفظ حرمت مخاطب و با اعتبار حرفهای بالا کار کردند و محبوبیتشان از مسیر یک فرایند تدریجی و مسئولانه ساخته شد. ورود آنها به پلتفرمهایی که بر مبنای شوک، بیضابطگی و مصرف سریع شهرت عمل میکنند، نهتنها برای خودشان خطرناک بود بلکه برای جامعه نیز پیام بدی داشت: اینکه حتی چهرههای معتبر و باسابقه میتوانند در محیطهای بیقاعده ذرهذره سرمایه هنری و پایگاه اجتماعی خود را از دست بدهند.
سیامک انصاری نمونهای روشن است؛ بازیگری که طنزش همیشه بر پایه ظرافت و شخصیت ساخته شده بود، یکباره در فضای پلتفرمی گرفتار مدل «خودت را خرج کن تا دیده شوی» شد و آن پرستیژ حرفهای خاصش را بیصدا از دست داد. مهران غفوریان، هنرمندی که محبوبیتش بر سادگی و صمیمیت بود، در محیطی قرار گرفت که ارزشها نه کیفیت هنری، بلکه «چقدر سریع واکنش بسازی» بود. نتیجه برای هر دو روشن بود: کاهش اعتبار، خستگی مخاطب و تضعیف سرمایه اجتماعیای که سالها طول کشیده بود تا شکل بگیرد. جامعه دید که حتی چهرههایی که زمانی سرمایه نمادین تلویزیون بودند، در فضای بیقاعده برخی پلتفرمها از مسیر اصیل خود فاصله گرفتند.
این اتفاق فقط برای چند بازیگر نبود؛ برای فرهنگ هم بود. وقتی چنین روندی ادامه پیدا کند، ضربه فقط به یک برنامه وارد نمیشود، بلکه به «اعتماد عمومی به رسانه» نیز لطمه میخورد. مردم با خود میگویند اگر چهرههای محبوبشان هم در این فضا قربانی میشوند و مثلاً با شرکتکنندهای که نمادهای ملی و نشان هویت تاریخی و تمدنی ایران را مورد هدف قرار میدهد، همراهی میکند، پس چه امیدی به کیفیت و مسئولیت رسانهای باقی میماند؟ این همان جایی است که یک برنامه سرگرمی به تهدیدی برای سرمایه اجتماعی تبدیل میشود. سرمایهای که بازسازی آن سالها زمان میبرد.
به همین دلیل، مداخله نظارتی و توقف چرخه انتشار چنین محتوایی نه اقدامی سلیقهای، بلکه واکنشی سیاستی برای بازگرداندن نظم به اکوسیستم رسانهای است. در این شرایط، تنظیمگری نه محدودکننده آزادی، بلکه محافظ آزادی و کیفیت است؛ محافظ مخاطب، فرهنگ و حتی خود هنرمندان.
تجربه «بازمانده» در نهایت به ما یادآوری کرد که رسانه سرگرمی اگر از چارچوب اخلاقی و مسئولیتپذیری خارج شود، نهتنها خود را بلکه هنرمندانش، مخاطبانش و سرمایه اجتماعی کشور را نیز به خطر میاندازد. با چنین تجربههایی، پلتفرمهای خصوصی باید بدانند که حضور در فضای فرهنگی کشور، امتیاز نیست؛ تعهد است.
/





