خواندن پر ایراد یک متن کوتاه انگلیسی از سوی حسین امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی اسباب آبروریزی جدیدی را برای همه ایرانیان در سراسر جهان فراهم آورده است. کاربری به درستی این پرسش را مطرح کرده است که؛ چه شد که از محمدعلی فروغی ادیب فرهیخته و رییس جامعه ملل که به زبان های انگلیسی، فرانسه، روسی و عربی مسلط بود به اینجا رسیدیم؟ در این یادداشت می کوشم تا به برخی از علل شکل گیری پدیده امیرعبداللهیان پاسخ دهم:
انقلاب علیه مدرنیت: انقلاب ۵۷ بیش از دموکراسی و حقوق بشر بر ضدیت با غرب و امپریالیسم متکی بود. اردوگاه آیت الله خمینی در نوفل لوشاتو نیز هر چند کوشیدند تا با اتخاذ مواضعی جهان پسند مسیر پیروزی انقلاب را در پاییز ۵۷ همواره نمایند ولی کمتر از یک سال بعد از پیروزی به خاستگاه نخستین خود در ضدیت با مدرنیت بازگشتند. تسخیر سفارت امریکا در کنار مواضع بنیانگذار جمهوری اسلامی درباره حجاب زنان، دانشگاه، موسیقی و سینما نشان داد که نظام پساانقلابی آشکارا از خوانش یک اسلام سیاسی غرب ستیز پیروی می کند.
نظام آموزشی ناکارآمد: آموزش و پرورش در ایران یک نظام عقب مانده و ناکارآمد است. دستگاهی که نه تنها قادر نیست مهارت های یک زندگی معمولی را به دانش آموزان بیاموزد بلکه از ایجاد توانایی همزبانی ایشان با جهان نیز ناتوان است. این را می توان از سال ها آموزش زبان انگلیسی و عربی در مدارس دریافت که آشکارا یک پروژه شکست خورده محسوب می شود. شاید اگر تلاش موسسات زبان های خارجی برای جبران این ناکارآمدی نباشد شکل گیری امیرعبداللهیان ها را بتوان محصول طبیعی این نظام آموزشی قلمداد کرد.
اولویت تعهد بر تخصص: انقلاب ها به نحو ذاتی میل به غیریت سازی با دیگران و گسترش دایره وفاداران دارند. بر همین اساس انقلاب ۵۷ هم در سال های نخست تعهد را بر تخصص ترجیح داد و ارادت سالاری را جایگزین شایسته سالاری ساخت. تصفیه دانشگاه از استادان دگر اندیش، بستن مطبوعات منتقد، پاکسازی ادارات، و غلبه کاراکتر انسان مکتبی و متعهد بر عنصر غربزده و متخصص از رئوس برنامه انقلابیون در فردای پیروزی بود. دانش، تخصص و شایستگی البته قربانیان گفتمان جدید بودند.
تعمیق فرآیند خالص سازی: اگر چه جمهوری اسلامی از همان ابتدا میل به خالص سازی داشته ولی می توان دریافت که این اراده در دوسال اخیر از شتاب افزون تری برخوردار شده است. فرآیندی که می رود تا به موازات رشد فزاینده مهاجرت، خانه نشینی نیروهای سیاسی، افول فعالیت احزاب، و بی معنا شدن انتخابات آخرین میخ را بر تابوت بوروکراسی تهی شده از حضور کارشناسان وارد کند. اما قدرت از آن جایی که در فقدان نظارت میل به انباشت و گسترش دارد هم چنان با افزودن بر سرعت روند خالص سازی دایره محذوفین را وسیع تر می سازد.
نکته پایانی: نطق پر اشتباه امیرعبداللهیان تنها دماغه کوه یخی بود که در نیم قرن گذشته در ایران غوطه ور بوده است. بدون تردید انبوهی از بی تدبیری ها، جزم اندیشی ها، غیریت سازی ها و توهم آفرینی ها تاکنون در خدمت بی اعتنایی به منافع ملی، حذف ایران از کریدورهای بین المللی، امنیتی سازی کشور و بی اعتباری ایران در سطح جهانی عمل کرده است.در حقیقت این نطق صرفا یادآوری بیراههای بوده که مدت هاست در آن گرفتار آمده ایم.
بیشتر بخوانید:
علل هفت گانه عقب ماندگی ایران!
قانون و فرمان چه تفاوت هایی دارند؟
غفلت از نقش حکومت در تخریب اخلاق!
216216