به گزارش برگزیده های ایران از رودسر، این بار برای ثبت عاشقانهای دیگر، تیم تاریخ شفاهی بسیج رسانه گیلان به دیار دلاور مردانی دعوت شدیم که کوچهپسکوچه آن مزین به خون شهید است و قدمبهقدم یادآور جوانان پاک این دیار، این بار کولهبار سفر را به مقصد منزل پدر و مادر شهیدی بستیم که فرزند دانشآموزی را برای دفاع از حق روانه جبههها کرد و اگرچه درد فراغ کشیدند اما سربلند از عاقبتبهخیری پسر بوده و درد دلتنگی را زکات سعادت فرزند میدانند.
این بار بانوان بسیج رسانه، میهمان آقا هادی احمدی بودند، آقا هادی! کشاورز زاده قاسمآبادی که از میان باغات چای و کیوی به کردستانی عزیمت میکند که زیر چکمه گروهکهای تروریستی تحتفشار بود و ناموس ملت ایران، چشمبهراه جوانان غیور برای رهایی از چنگال بدخواهان بودند.
از دانشآموز شهید هادی احمدی سخن میگویم، شهیدی که در سال ۱۳۴۸ در روستای قاسمآباد سفلا متولد و در تاریخ ۲۹ خرداد سال ۶۴ در سقز کردستان به دست گروهکهای مزدور به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
میهمانی خاصی بود، از مناظر زیبای خدادادی قاسمآباد گرفته تا میزبانی بینظیر پدر و مادر شهید احمدی که حاصل دسترنج کشاورزی خود را در سفره احسان گذاشته و با میزبانی بینظیر خود شرمندهمان کردند.
پدر شهید احمدی از خوبیهای پسر جوانش میگوید، چراکه هادی جانش تحصیلات ابتدایی خود را در روستا به پایان رساند و همزمان با تحصیل در دوره راهنمایی عازم جبهه شد و در همان سنین نوجوانی با چشم دل حق را شناخت و برای رسیدن بهحق، وقت و زمان نمیشناخت و سن کم را بهانهای برای تأخیر در انجاموظیفه برای دین و مملکت نمیدانست.
دلتنگی مادرانه!
مادر آقا هادی قصه ما، از غصهها و دلتنگیهایش برای ما سخن گفت و اینکه هیچچیزی زورش به دلتنگی نمیرسد چشمانش قرمز شده از یادآوری آن روزهای سخت، مادراست دیگر! دلش تنگ جوانش بوده اما صبر در فراغ را با خدا معامله کرده. دلتنگی مادر برای فرزند را فقط مادر فراغ دیده میفهمد و لا غیر!
گله آقای کشاورز پرتلاش
پدر شهید کمی هم از طعمهها گله کرد و گفت من کشاورزی میکنم و درآمدم حاصل دسترنج من در باغات مرکبات و چای و شالی برنج است! بعضیها طعنه میزنند که این درآمد حاصل حقوق بنیاد شهید است، آخر مگر میشود با یکی دو میلیون بنیاد شهید درآمد داشت؟! اصلاً هیچ پدری فرزندش را برای پول روانه میدان جنگ میکند؟! لبخندی زد و گفت اینهایی که میبینید حاصل رنجهای یک کشاورز پرتلاش است.
برکت گامهای شهید در باغات چای
پدر و مادرش خاطرههای زیادی برایمان نقل کردند و گفتند: هادی و چندین نفر از رفقای قاسمآبادیاش که به جبهه رفتند شهید شدند و کوچهپسکوچه این محل را مزین به نام خود کردند. هادی بهعنوان پسر بزرگ خانواده کمکحال ما بود و برکت گامهای او هنوز در باغات چای ما حس میشود.
بدهکاریم!
گرم صحبت پدر و مادر بودیم. انگارنهانگار که باید به مراسم یادواره شهید احمدی در مسجد میرفتیم، پدر شهید هم که حرمت میزبانیاش باعث شده بود شور رفتن به مراسم پسر شهیدش را به رویمان نیاورد! تا اینکه گوشی تلفن زنگ میخورد و عزیزی از مسجد میگوید، منتظر شماییم نمیآیید؟!
ما که گرم صحبت و بیخبر از گذر عمر بودیم خیلی زود همراه پدر شدیم و با خداحافظی از روی ماه مادر و خانواده شهید به مراسم این عزیز در مسجد عزیمت کردیم تا قدردان میزبانی آقا هادی باشیم و شکرگزار این دعوت پربرکت! باشد که قدردان بوده و همواره خود را بدهکار خونشان بدانیم.
انتهای پیام/۳۳۸۹