مهسا بهادری: شاید نمایشنامه «مرگ و دوشیزه» را خوانده باشید یا شاید هم فیلمش را دیده باشید. نگاهی به سرنوشت آدمهایی که داستان زندگیشان عجیب در هم تنیده شده است.
سرنوشتی که در داستان یک قضاوت، قضاوتی که عدالتش ناپیداست و حالا محسن جسور کارگردان «شکار حلزون» این قضاوتگری را به تصویر کشیده است.
فیلمی با بازی حسین پاکدل، فرناز زوفا و حسام محمودی که در دومین سانس از چهل و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر به نمایش درآمد، در ادامه مصاحبه کامل با کارگردان این اثر را میخوانید.
«شکار حلزون» اقتباسی آزاد از نمایشنامه «مرگ و دوشیزه» است. در سینمای ما تا چه حد جای اثر اقتباسی خالی است و توجه به اثر اقتباسی چهقدر مهم است؟
اقتباس با تقلید یک تفاوتی دارد که توضیح کاملش در این فرصت نمیگنجد. سه گونه اصلی اقتباس داریم که فکر میکنم سینمای ما فقط در برخی مواردیه یکی از این تعاریف توجه کرده است و آنهم اقتباس عین به عین است و در جاهای دیگر خیلی به اقتباس اهمیت داده نشده است. من در تیتراژ اثرم هم اعلام کردهاند که نمیشود با آن نگاه اقتباسی عین به عین به آن نگاه کنیم. من یک وضعیت نمایشی را از یک نمایشنامهای که سالها بود به آن علاقه داشتم برداشت کردم و داستان در اصل متعلق به خودم است. در کل من خودم خیلی به اقتباس علاقهمند هستم و اگر فرصت باشد باز هم دوست دارم کار اقتباسی انجام دهم که یک دلیلش همین است که جای خالیش احساس میشود و ما خیلی بین سینما و ادبیات ارتباط خوبی برقرار نکردهایم.
چرا سراغ این نمایشنامه رفتید درصورتیکه نمایشنامههای زیاد دیگری با مضامین خانوادگی و اجتماعی، در سبکی که شما کار کردید وجود داشت؟
اولین مورد، موقعیت نمایشی این نمایشنامه بود و دومینش که مهمتر است کانسپت(محتوا) آن بود که خیلی دغدغه من بود.
«شکار حلزون» یک پدیده اجتماعیِ رخ داده را توضیح میدهد یا برای آن راهحل ارائه میدهد؟
من اگر چیزی بگویم شبیه شعار دادن میشود و دوست دارم که مخاطب این را تشخیص دهد، ولی واقعیت این است که به قول رابرت مک کی ایدهای ناظر در فیلم داشتم و میخواستم به مخاطب آن را یادآوری کنم وآن ایده ناظر این بود که: «اخلاق همیشه بالاتر از قانون است.»
اگر بخواهم کوتاه اشاره کنم، کانسپت نمایشنامه《مرگ دوشیزه》 پیرامون مسئله قضاوت کردن است. لایههای زیرین آن درباره عدالت است اما خیلی دوست ندارم درباره آن نمایشنامه توضیح دهم چون من نگاهی آزاد یه آن داشتم.
اگر درواقع بخواهیم نگاه کنیم شما میخواستید درباره عدالت و قضاوت در فیلمتان صحبت کنید، چرا این مسائل تا این اندازه برایتان اهمیت داشت؟
چون احساس میکنم حداقل در این یک دهه اخیر جامعهامان خیلی با این مقوله مواجه شده است و به شدت مبتلابه جامعه امروزماست.
یعنی قضاوت میکند اما عادلانه نیست؟
ما در جامعه قضاوت میکنیم و بر روی قضاوت خودمان مهر تایید هم میزنیم، درحالیکه قضاوت کردن خیلی کار سخت و پیچیدهای است.
بخشی از معضلاتی که در فیلم شما بهوجود میآید، به علت همان قضاوت است؟
بله، به علت زود قضاوت کردن است. در قرآن هم به شدت این سو ظن یا ظن داشتن به شدت تقبح شده است چون نتیجهاش همین اتفاقات است. ممکن است ما با یک قضاوت زودهنگام در زندگی روزمره سرنوشت یک آدم را تغییر دهیم. امروز میبینیم که فضای مجازی بستری شده است که ما در آن به خودمان این اجازه را میدهیم که خیلی راحت درباره افراد قضاوت کنیم و حکم مطمئنانه بدهیم ولی بالای ۵۰_۶۰درصد قضاوتها بعد از مدتی معلوم میشود که تعجیلانه بوده است.
درواقع شما در حال حاضر یکی از معضلات اصلی اجتماع را قضاوتگری زودهنگام میدانید؟
بله.
چرا اسم «شکار حلزون» را انتخاب کردهاید؟
همیشه تئوری من برای انتخاب اسم وام گرفتن از کانسپت(مفهوم) قصه است. موارد زیادی وجود دارد که برای اتنخاب اسم به شکل و صورتبندی داستان توجه میشود اما من از آنجایی که فرد معناگرایی هستم محتوا و کانسپت برایم در اولویت است به همین دلیل هم میتوانم بگویم اسم این فیلم به نوعی استعاره از معنای داستان است.
در این فیلم مرحوم حسام محمودی هم حضور دارد. چهقدرجای خالی ایشان را میبینید و فکر میکنید چهقدر دوست داشت در جشنواره حضور داشته باشد؟
خیلی زیاد. حقیقتا روزی که خبرراهیابی فیلم «شکار حلزون» به جشنواره آمد هم خوشحال بودم و هم زمانی که میخواستم به حسام تلفن کنم یا پیام دهم و به او خبر بدهم بغضم گرفت. آخرین باری که با حسام صحبت کردم به من گفت:« محسن من فیلمهای زیادی کار کردهام اما برایم خیلی مهم است که با فیلم تو اتفاق خوبی برایم بیفتد.» چون میدانست که ما در این فیلم چه ادبیاتی داشتیم.
فیلمی به شدت لوباجت(کم بودجه) که به صورت مستقل آن راساختیم. حسام در این فیلم زندگی کرد و ما بعد از این کار رفاقتمان را ادامه دادیم.
رفاقت دیرینهای با ایشان داشتید؟
راستیتش یک سریالی شاخته شده بود به نام «لحظه گرگ و میش»من از آقای همایون اسدیان سریالی دیدم و از آنجا بازی حسام در ذهنم ماند و به دستیارم گفتم سریال «لحظه گرگ و میش» آقای اسدیان بازیگری شبیه سهراب سپهری داشت که بازیگر خیلی خوبی بود و من چنین کارکتری میخواهم. واقعا جایش خالی است و هر چه بگوید نمیتوانم احساسم را بروز دهم.
واقعا دوست دارم با او تماس بگیرم تا به هیجان بیاورمش چون او خیلی مظلوم بود و مظلومانه هم رفت. ناراحتم و دلم میسوزد چون ما نسلی هستیم که خیلی مورد بیتوجهی قرار گرفتهایم، به عمد یا سهو ما را سرخورده کردهاند و همیشه ما را خارج از میدانی که در آن استعداد یا تخصص داشتهایم گذاشتهاند وبه میدان راهمان ندادهاند، مثل بازیکن فوتبال درجه یکی که همیشه روی نیمکت ذخیره نشسته است و به او فرصت ندادهاند برود در زمین بازی کند. خیلی حسام را دوست داشتم او بازیگر فوقالعادهای بود و خیلی هم پرکار شده بود هر چند فیلم من گونهای است که نمیتوانم بگویم نقش اصلی چه کسی بود اما به لحاظ ساختار کلاسیک یکی از بازیگران اصلی محسوب میشد.
فکر میکنید تا چه اندازه امروز دغدغههای اجتماعی وجود دارد که کارگردانان به سراغ ساخت فیلمهایی با این مضامین میروند؟
رسالت فیلمسازی باید شما را به سمت این سوق دهد که با واژه ضرورت فیلمسازی به دنبال سوژه و موضوع باشید. ضرورت فیلمسازی شما را به این سمت میبرد که شما به سراغ موضوعاتی بروید که مبتلابه امروز جامعه است. یکی از وظایف ذاتی نویسنده و کارگردان این است که باید به پیرامونش نگاه جامعهشناسانه داشته باشد و همه وقایع پیرامونش را از نگاه اجتماعی ببیند. گاهی حتی ممکن است خود ما هم در پدیدهای اجتماعی نقش داشته باشیم، اما بهعنوان فیلمساز باید یک قدم عقبتر برویم و با نمای بازتری به آن موضوع نگاه کنیم و مثل جامعه شناسان پدیدههای اجتماعی را تحلیل کنیم.
این فیلم کم بازیگر است و به گفته خودتان لوباجت است. چرا چنینکاری را انجام دادید در حالیکه در حال حاضر نقش ارگانها و نهادهای دولتی برای ساخت فیلم پررنگ است چرا از آنها کمک نگرفتید؟
به نظرم باید ازآنها بپرسید که چرا از ما حمایت نمیکنند. من تا بهحال سراغ چند بخش برای فیلمسازی رفتم اما قابل ندانستند. به همین علت تصمیم گرفتم این فیلم را به هر قیمتی که بر کیفیت تاثیر نگذارد بسازم و تمام تلاشم را هم کردم. گروه به شدت درجه یکی داشتم، همه از دوستان قدیمی من در سینما بودند و همدل شدند. آنها میدانستند که من با چه دغدغهای این فیلمنامه را نوشتهام و با چه دغدغهای میخواهم آن را بسازم پس ما یک خانواده شدیم و هنوز هم خانوادهایم، فکر نکنید که ساخت فیلم تمام شده و(ماجداشیم) ما هنوز با تیممان یک خانوادهایم و دوستیهایمان باقی ماندهاست. بچهها با تمام وجودشان برای من مایه گذاشتند نمیدانم این جمله زیباست که بگویم یا نه؟ اما بدون اغراق میتوانم بگویم ۹۰ درصد بچهها اصلا دستمزدی نگرفتند و چیزی که ما به آنها پرداختیم بهعنوان هدیه بود و خیلیها واقعا قبول نکردند؛ بهعنوان مثال تدوینگر که دوست صمیمی من است، هیچ پولی در ازای کارش دریافت نکرد و رایگان کار کرد.
۲۴۵۲۴۵