بهگزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری برگزیده های ایران، در بخش نخست گفتوگو با «کمال شفیعی» شاعر، پژوهشگر و مدیر دفتر ادبیات کودک و نوجوان مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری وضعیت فعلی این حوزه و پراکندهکاری نهادها و سازمانهای دولتی مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
او در بخش نخست گفتوگو به موضوع عقبافتادگی در زمینه ادبیات کودک و نوجوان پرداخت که حاصل عدم انجام کارهای پژوهشی است. به اعتقاد وی هرجایی که در کشور به موضوع پژوهش بیتفاوت بودهایم، شاهد عقبماندگیهای مشهودی هستیم که باید در دوره فعلی بخصوص در زمینه ادبیات کودک و نوجوان نسبت به آن توجه ویژه داشته باشیم تا بتوانیم از ادبیات نه فقط در منظر فرهنگی بلکه در اقتصاد نیز استفاده بهینه داشته باشیم.
در این بخش شفیعی بیشتر به موضوع پراکندهکاری و بیتوجهی به دستاوردهای گذشته را مطرح کرد و گفت: امور فرهنگی مثل دو امدادی است که وقتی یک دونده خسته شد و مسافتی را طی کرد ادامه مسیر را به فردی تازه نفس واگذار میکند تا در نهایت نتیجه اصلی یعنی رسیدن به نقطه پایان تسهیل شود.
او همچنین برای صلاح روندفعلی پیشنهادهایی را هم مطرح کرد که در ادامه میخوانیم.
برگزیده های ایران: از این منظر نگاه کنیم خیلیها وقتی که راجع به مرکز یا موسسه یا نهادی فرهنگی که بخواهد در زمینه کودکان کار موفق انجام داده باشد وقتی صحبت میکنند مثال میزنند از کانون پرورش دهه ۵۰ یا دهه ۶۰ مثال میزنند.آن کانون پرورش چه ویژگی داشته که الان نهادهای اداری و مؤسسات دولتی ما ندارند؟
اگر شما یک مطالعه معمول کنید؛ میبینید بهترین آثار در دهه ۴۰ و ۵۰ در کانون پرورش فکری تولید شده است. تمام کتابهای پژوهشی در آن دوره بوده است. چقدر طرح درس دارند، چقدر مربیهایشان را آموزش میدادند. چقدر فیلمهای خوب ساخته شد. بعد بهترینها را هم جمع کرده بودند تا اثر فاخر تولید شود. شما ببینید سهراب، شهیدثالث را در آنجا میبینید. آثار موفق نادر ابراهیمیدر آنجا میبینید، سازدهنی امیر نادری محصول آنجاست.کیارستمی، بیضایی و… همه آنجا بودند.
نسل طلایی بعد از انقلاب که آمدند کارهای بزرگی کردند، هنرمندان آن دوره هستند. اگر بررسی کنید میبینید پشت تمام اینها کار پژوهشی بوده است. شما بهترین طرح درسها مثلاً عناصر داستان و شعر، چگونه فیلمنامه موفق بنویسیم و نمایشنامه همه اینها را میبینیم کار پژوهشی شده است. ولی در این چند سال با احترام به تمام مدیران گذشته کدام کار پژوهشی انجام دادند؟ اگر هم مثلا فرضاً آقا یا خانمیکار پژوهشی و کتاب ترجمه کرده است، شخصی بوده است.
خودش شخصاً اثر را برده و با آنها هم مثل اینکه ناشر خصوصی هستند، _ منظور کانون یا سایر نهادهایی مثل آن است _ آن را بررسی کرده و گفتهاند به درد ما میخورد یا نمیخورد. حق التألیفی هم به آن بنده خدا دادهاند. ولی اینکه کاری سیستماتیک و براساس برنامهریزی منظم باشد، قاطعانه میگویم خیر. خیلی از نهادها مثلاً در حوزه هنری مثل یک جزیرههای سرگردانند که هر کدام، خودمختارند و براساس نیاز خودشان تصمیم میگیرند. با این روند طبیعتاً یک اندام واری سازمانی شکل نمیگیرد که بتواند یک اتفاق را از صفر تا ۱۰۰ به یک سرانجامیبرساند.
برگزیده های ایران: بله من دو مورد را مثال میزنم از خود کانون که حتی وقتی اقدامات خوبی شده، به جایی نرسیده است و در دوره مدیر بعدی متوقف شدهاند. مثلاً در یک دوره در کانون، طرحی به عنوان رمان نوجوان مطرح شد که دهها رمان نوجوان خوب تولید شد، اما بعد آن کار کلاً متوقف شد. درصورتی که کانون هنوز از نتایج آن طرح استفاده میکند و فروش دارد. یا در دورهای دیگر طرحی به عنوان انجمنهای هنری و فرهنگی شکل گرفت که هنرجویان کانون در استانهای مختلف عضو این انجمنها میشدند و آموزش میدیدند و کارشان را استادهایی برجسته نقد میکردند باز دوباره این کار هم تعطیل شد. مسئله همین است که حتی کارهای خوبی هم که میشود چه حوزه، چه کانون، چه ارشاد و هرجای دیگری در دوره بعد تعطیل میشود چطور میشود از این آسیب جلوگیری کرد؟
ببینید؛ واقعیت امر اینجاست که در مملکت ما هرکسی حکم میگیرد، انگار حکمت گرفته. یعنی براین باور است که من فقط فکر میکنم. این ایراد را در چند جلسه اداری گرفتم، گفتم چرا ما فکر میکنیم قبل از ما همه، اولاً مثل رژیم صهیونیستی غاصب بودند و ما این پست را آزاد کردیم و اکنون آمدهایم تا همه مشکلات برطرف شود. دوم تصور میکنیم دیگران اصلاً اهل فکر نبودند و هرچه فکر کردند، اشتباه بوده است.
چرا نمیآییم از تجربههای گذشته درس بگیریم؟ اجازه دهید برای انتقال بهتر موضوع یک خاطره بگویم. برادرم برای سفری کاری به دعوت کمپانی مرسدس بنز به آلمان رفته بود. وقتی برگشت، «میگفت، یک روز دیدیم ساعت ۱۰ یک سری پیرمرد و پیرزن را بعضی با ویلچر و .. به محوطه کارخانه آمدند. گفتم اینها چه کسانی هستند؟ راهنما و مترجم توضیح داد اینها مدیران قبلی این واحدها هستند که هر ماه یک بار آنها با احترام بسیار در خط تولید میآورند تا تجربههایشان را در اختیار تیم جدید بگذارند.»
ببینید؛ به خاطر این است که کمپانی بنز، کمپانی بنز است. ولی در ایران هرکسی میآید، احساس میکند این سازمانی که مدیریت آن را به عهده گرفته؛ دارایی پدری اوست که قبلیها از دستش درآورده بودند و حالا که به آن رسیده از دستش نمیدهد و البته براین باور است که همه هم اشتباه فکر کردند. ما هیچ وقت تجربه موفق دیگران را استفاده نمیکنیم. به خاطر اینکه میخواهیم بگوییم این محصول خودمان است. هیچ وقت نمیگوییم بله با احترام این کار را ادامه بدهیم چون تجربه موفقی بوده است.
در اکثر ادارات ما، هیچ احترامیبرای تیم و اندیشههای درست و کارآمد قبلی نداریم، چرا که خودمان میخواهیم تجربه کنیم و از تجربههای پیشین استفاده نمیکنیم. به خاطر همین است اتفاق بزرگ و مانایی در کشورمان رخ نمیدهد.
برگزیده های ایران: بهخصوص در حوزه فرهنگ که اینها نیاز به تسلسل دارد یعنی کار فرهنگی را نمیتوانید در عرض ۴ سال نتیجهاش را ببینید.
اصلاً کار فرهنگی مثل دوی امدادی است. عدهای باید کار علمیپژوهشی و فرهنگی کنند تا جایی که خسته شدند یا به تکرار رسیدند، گروه بعدی کار را دست بگیرند. من دوست دارم مدیریتها هر چهارسال عوض شود. چون تجربههای جدیدی میآید. اما به شرط اینکه آن مدیری که میآید، این بار را بردارد و ادامه دهد نه اینکه بگوید همه چیز قبلیها بیخود است و باید دوباره از این مسیر شروع کنیم.
چند سال پیش به مدیران حوزه هنری ایراد گرفتم و گفتم حوزه هنری قرار بود ایدئولوگ هنر فاخر باشد و طراحی مدل هنری کند تا بقیه جاها مثل صداوسیما، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان و دیگر جاهایی که مصرف کننده هنرند، آن را مصرف کنند. شما باید آنقدر هنرت ویژه باشد، طراحی داشته باشید، دارای یک تئوری باشید. اما حوزه هنری خودش را در حد یک برگزارکننده یک جشنواره و یا یک شب شعر تنزل داده است.
ستاد هر مجموعهای در کشورهای مختلف یک تیم ایدئولوگ و طراح دارد که مینشینند، برنامهریزی میکنند و بقیه اجرا میکنند ولی اینجا ستاد خودش اجرا میکند، چرا که در اجرا هم تبلیغ هست، هم گردش مالی و هم جلب توجه هست و فردا بیلان کاری هم پر میشود. اما وقتی تیمی مینشیند فکر میکند، بعداً میگویند شما چکار کرده اید؟ میگویم من یک سال است که برنامهریزی میکنم. فکر کردم این سیستم را طراحی کنم و میگویند محصولش کجاست؟
چون کار فکری و برنامهریزی و زیرساختسازی دارای پیشینه و عقبه و بیلان شفافی نیست، هیچ کس تن به این کار نمیدهد. درصورتی که من فکر میکنم مغز افزار یک مجموعه همین است. ببینید نمود اصلی در همین موضوع نشست امروز ما است؛ علی رغم اینکه ما ۵۰ نهاد متولی ادبیات کودک و نوجوان داریم، هیچ کدامشان دقیقاً ساختاری منسجم ندارند.
باید یک بار برای همیشه چند پایگاه علمیدرست کنیم که کل تولیدات از قصهها، متلها و افسانهها وتا شعرهایی را که الان هست بررسی ودسته بندی کند و بگوید کدام یک دورهاش گذشته و چه شعری امروز برای کودک ما میتواند جذابیت داشته باشد. اگر میخواهیم بچههای ما شخصیتهای شاهنامه و ملی کشورمان را بهتر از هریپاتر بشناسند، باید یک کاری مثل آنها – سازندگان هریپاتر – بکنیم آنها خودشان یک تیم ورک، یک گروه علمیهستند که پژوهشگر سرجای خودش نشسته، شاعر، قصه نویس، پویا نما یا انیماتور، متخصص موسیقی کودکان و … یک تیمند که با هم صحبت و همفکری میکنند و بعد از دل آن اتفاقات خوبی بیرون میآید؛ اتفاقاتی که همه اجزایش با هم هماهنگ است.
این درحالی است که ما در همه حوزهها ناهماهنگی بسیار زیادی داریم. شما ببینید در ده سال گذشته چند تا موسیقی برای کودک و چند تا برای نوجوان تولید کردهایم؟ یک آمار بدهید مشخص شود چند انیمیشن خوب تولید کردهایم؟ چه بستری فراهم کردهایم که اتفاق خوبی مثل شکرستان که محصول خلاقیت فردی یک مجموعه بود، ادامه داشته باشد؟ ما نیازمند یک سازوکار برای این مسأله هستیم.
برگزیده های ایران: این سازوکار را چه کسی بوجود بیاورد؟
من پیشنهادی هم به آقای فاضل نظری در کانون و هم به حوزه هنری و مسئولان آن دادم که بیاییم جایزه ملی ادبیات کودک و نوجوان را تعریف کنیم. مثلاً با بنیاد کتاب و ادبیات ایران صحبت کنیم، بگوییم ادبیات کودک و نوجوان که طفیلی شعر بزرگسال نیست. ژانر و شخصیت مستقلی دارد. شما چطور به خودتان اجازه میدهید که شعر کودک و نوجوان و کل ماهیت ادبیات کودک و نوجوان را در قالب جشنواره فجر آن هم طفیلی شعر بزرگسال قرار دهید و شعر خردسال و شعر کودک وشعر نوجوان را با هم بررسی و مقایسه کنید بعد یک جایزه به آن بدهید، آن هم به صورت جایزه مشترک!
پیشنهادم این بود که میشود هم افزایی کرد. یک جایزه مشترک بین کانون، حوزه هنری، صداوسیما و چند جای دیگر تعریف کنیم که در طول سال یک دبیرخانه دائمیداشته باشد، یک جایزه ملی ادبیات کودک و نوجوان. میشود اسمش را هم بگذارند، جایزه ملی قیصر یا جایزه ملی مهدی آذری یزدی. تمام فعالان این عرصه اثر و کار بفرستند و به آثار برگزیده جایزه بدهیم. یک هفته فرهنگی باشد که یک شب کامل ویژه ادبیات داستانی باشد، یک شب ویژه شعر کودک، یک شب ویژه شعر خردسال، یک شب ویژه شعر نوجوان، یک شب ویژه ترجمه، یک شب ویژه پژوهش. این خودش ریل گذاری میشود و بعد وقتی سال اول و دوم پژوهشها را میآورید، کارگاه میگذارید و آثار تمام کسانی را که اثر فرستادهاند، بررسی میکنید. جدیدترین پژوهشهای جهان را هم میآورید و ایرانیزه میکنید. بعد مثلاً من پژوهشگر میفهمم نیاز جامعهام چیست. میفهمیم چه محصول ادبی میتواند به ما کمک کند.
برگزیده های ایران: شما فکر میکنید امکان اینکه ۴تا۵ نهاد فرهنگی و مدیر فرهنگی در کشور ما بنشینند کنار هم و یک کار مشترک کنند؟
اینها آرزوهای محال ماست که میگوییم. وقتی شما سؤال میکنید، من موظفم براساس آن چیزی که علم وخرد علمیمیگوید، پاسخ دهم. وقتی میگویید ایران چه چیزی نیاز دارد، باید بگویم درستش این است. ایده ال نیست، درست است ولی اگر از من به عنوان کمال شفیعی و فردی که در ایران کار میکند، بپرسید میگویم غیرممکن است.
برگزیده های ایران: بگذارید یک مقداری بحث را ریزتر کنیم. من فکر میکنم با توجه به برآیندی که از کتابهای منتشر شده و فعالیت حوزه اصولاً گونهای به نام شعر نوجوان دارد از بین میرود. قبول دارید؟
بله من هم موافقم.این روندی که شکل گرفته حاصلی جز از دست دادن گونه شعر نوجوان ندارد که البته تجربه کردیم.
برگزیده های ایران: اولاً تولیدات در این عرصه خیلی کم شده است ثانیاً بیشتر کارها به سمت شعر خردسال رفته، دلیلش چیست؟
اجازه دهید واضح بگویم شعر نوجوان از بین نرفته، بلکه دستمالی شده است به خاطر اینکه نیمایی گفتن شعر نوجوان فرصتی شده که تمام آدمهای ناشاعر یا شاعران بزرگسال هم احساس کنند در این عرصه میتوانند توازن نمایی کنند. شما وقتی برای نوجوان شعر میگویید چندین و چند مؤلفه را باید داشته باشید، اول اینکه روانشناسی نوجوان بشناسید. دوم اینکه دغدغههای نوجوان امروز را بشناسید. سوم اینکه آیا اینکه صرفاًکسی شاعر است و میتواند در قالب نیمایی شعر بگوید، هر دغدغه ای که به ذهنم رسید، باید بگویم؟ از آنجاییکه ما در نشرهایمان، کارشناسهای زبده نداریم؛ ذوقی تصمیم میگیرند که شعر کمال شفیعی را چاپ کنند یا نه. حالا این شعر چقدر شعر موفقی است؟ چقدر مرتبط با نوجوان است؟ چقدر مؤلفهها را درنظر گرفته است اینطور نیست به خاطر اینکه دوغ و دوشاب باهم قاطی شده است و به همین دلیل آثار موفق نوجوان خیلی کم میبینید.
برگزیده های ایران: به عبارت دیگر شما معتقدید در این عرصه هم ما نیاز به کار پژوهشی داریم.
حداقل در نشرهایمان کارشناسان زبده داشته باشیم که مسلط به شعر باشند. خصوصاً در عرصههای خصوصی که وقتی تصمیم میگیرند که مجموعهها با چه کیفیتی چاپ شوند، حداقل یک استانداردی رعایت شود. در مورد اینکه چرا همه به شعر خردسال گرایش دارند، دلیلش این است که این کار، سهل والوصولترین کار است. هرکسی «توی ده شلمرود» از منوچهر احترامی را شنیده باشد، یک مقدار هم تهرانی حرف زدن و کلمات را شکسته کردن و موزون بودن بلد باشد فکر میکند این یعنی شعر خردسال! اگر بگوییم در سال، هزار کتاب کودک و نوجوان چاپ میشود، شاید از این هزار تا ۹۹۵ کتاب سخیفند، کار جدی نیستند.
تولیدات زیادمان دراین حوزه، دلیل بر کیفیت آثارمان نیست. شاید سالی ۱۰ و ۵ کتاب خوب داریم. به خاطر همین است که خود خانوادهها، ناخودآگاه ترجیح میدهند رمانهای ترجمه را بیشتر برای نوجوانان بخرند تا رمان تولیدی خودمان را چرا که اگر هم کار خوب تولید میکنیم، خوب معرفی نمیکنیم.
یعنی فرضاً کتاب خانم ایکس، برنده کتاب سال میشود برای این کتاب سال چه اتفاقی میافتد؟ هیچ! ولی وقتی بازیگری سیمرغ بلورین میگیرد، اصلاً کاندید میشود، در نرشین تمام کارها میبینید تکرار میشود که این فیلم نامزد ۶ سیمرغ است، فقط نامزد بوده است! وقتی جشنواره فیلم برگزار میشود، تمام شبکههای تلویزیونیو تمام نشریات از دو ماه قبل تا دو ماه بعد از جشنواره درگیر آن هستند.
وقتی جشنوارههای ادبیات برگزار میشود انگار که طرف میخواهد مواد مخدر جابجا کند، اصلاً هیچ چیزی در تلویزیونی نمیبینید. در هیچ رسانهای بازتاب داده نمیشود چرا؟ بعد تازه آن جشنواره که خودش را انقدر پنهان میکند، بخش کودک و نوجوانش با توهین آمیزترین حالت ممکن برگزار میشود. در داوری شعر کودک و نوجوان، شعر خردسال که یک ژانر کاملاً تخصصی و جداست با شعر کودک که آن هم یک ژانر تخصصی و جداست و شعر نوجوان که یک ژانر تخصصی است، به هرسه تا یک جایزه میدهید و اینها را با هم مقایسه میکنند!
آخرش هم هیچ اتفاقی برای شاعر نمیافتد گیرم اینجا جایزه را هم ببرد جایزه اول هم ببرد. چه اتفاقی برایش میافتد؟ من برای ورزشکاران احترام قائلم ولی چرا وقتی کشتیگیری در شهرشان یا درسطح ملی یا درسطح آسیا مقام میآورد، دو هزار بنر زده میشود حتی اگر فرمالیته هم باشد، جایزه هم ندهند؛ حداقل شعارش را که میدهند!
ولی برای کل ادبیات ما و به ویژه ادبیات کودک و نوجوان، چه اتفاقی میافتد؟ فرهاد حسنزاده کاندیدای جایزههانس کریستین اندرسن که نوبل ادبیات کودک و نوجوان محسوب میشود یا محمدرضا یوسفی که جایزه کبرای آبی را میبرد، چه کسی خبر دارد؟ آیا وظیفه ما نیست که برای اینها هم در سطح کشور بنر بزنیم؟ آیا حداقل نمیتوانیم دستور بدهیم این کتاب چون جایزه کتاب سال را گرفته یا چون مثلاً فلان جایزه بین المللی را گرفته، اولاً در تمام کتابخانههای دانش آموزان سراسر کشور برود و برای تمام کتابخانهها از آن خریداری شود.
مگر نمیگوییم نشرمان ورشکسته است؟ چطور میتوانیم حمایت کنیم؟ اگر قرار است حمایت کنیم باید بگوییم که کتابی که امسال کتاب سال شده ما نمیخواهیم پول توجیبی بدهیم ولی حداقل کتاب او را برای چند هزار کتابخانه در کشور بخرند. چه تشویقی بالاتر از این میشود؟ در همه شهرها یک شبکه اختصاص دهند که چند بار راجع به این کتاب صحبت شود، نقد و تحلیل شود، بنرهای معرفی کتاب در سطح شهر دیده شود. نویسنده معرفی شود، دیگر هیچ نیاز نیست به او پول اضافه بدهند. همینطور که کتابهای او فروخته شود، به چرخه تولید کتاب و درآمدزایی برای ناشر کمک میکند. به کتابخوان شدن مردم و کمک میکند به مؤلف کتاب کمک میکند.
باید یک سازوکار درست داشته باشیم که هنرمندی که زحمت کشیده و خون دل خورده، حمایت شود. مثلاً برای من که تا به حال فرضاً ۱۱ بار کتابم کتاب سال شده است، ۵ بار هم نامزد شده است، نامزد قلم زرین و ۴ بار نامزد فجر شده، کتابم در شورای کتاب کودک و نوجوان اول شده است چه اتفاقی افتاده است؟ ۱۲ درصد حق التالیف کتاب با ناشر قرارداد مینویسد سه سال خون دل میدهد کتاب چاپ میشود و ۴ سال طول میکشد پول بدهد و چاپ دوم میرسد، پول نمیدهد و نمیگوید.
تمام کسانی که دبیر جشنوارههای مختلف ادبیات شدند، خودشان را و متر ادبیات را کوچک گرفتند و شاید تصوری از تأثیر و اهمیت ادبیات نداشتند. جشنوارههانس کریستین اندرسن در روستای زادگاه اندرسون برگزار میشود. ما افتخارمان این استکه احمدرضا احمدی در این جشنواره کاندیدا شده بود تا برود جایزه بگیرد.
وقتی یک روستا میتواند جهان ادبیات را تحت تأثیر قرار دهد، باید پرسید چرا ما با بزرگترین جشنواره ملی مان نتوانستیم کاری کنیم و طوری شده هرکسی جایزه فجر میگیرد احساس خجالت هم میکند، چرا؟ چون درست عمل نمیکنیم. من میگویم که هیچ نیازی نداریم که بگوییم فلان فرد شاعر، نویسنده یا پژوهشگر است، این ۲۰۰ میلیون برای شما درخانه ات بنشین و شعر بنویس. اصلاً نیاز نیست اگر شما نویسنده را درست معرفی کنید، خودش ثروت ساز است چرا که ادبیات اساساً ثروت ساز است. ما مدیریت منابع انسانی و فرهنگی نداریم .گرنه با همین ادبیات میشود کارها کرد.
برگزیده های ایران: سوال اخر هم بپرسم اگر با همه حرفهایی که زدید و مجموعه ای از ایرادات و انتقاداتی که گفتید همین امروز به شما بگویند که شما -فرض محال که محال نیست-قرار است مشکلات ادبیات کودک و نوجوان را حل کنید. برای اینکه مشکلات سامان پیدا کند. اولویتهایتان چیست؟
اینکه محال است. ولی من میتوانم پیشنهاد کنم که یک بار مثلا نشست هم اندیشی بگذارند از تمام مدیران قبلی و مدیرعاملان قبلی کانون، کسانی که متولیان امر بودند، آنهایی که در صداوسیما بازنشسته شدند، تمام کسانی که دلسوزان ادبیاتند و پیشکسوتان صاحب نظر،همه اینها را جمع کرد. بعد از دانشکدههای ادبیات کودک و نوجوان هم احصا شود که چه کاری را باید کنیم چه تجربههای موفقی هست تجربههای موفق را دوباره احیا کنیم و ادامه بدهیم، بهینه و به روز کنیم. این اولین کار است. دوم اینکه یک ساختار منسجم به عنوان نهاد متولی ادبیات کودک و نوجوان ایجاد کنیم که بقیه بخشها اگر خواستند بازوی کمک کننده باشند، نقش صف را بازی کنند. یک جا تصمیم گیرنده باشد. نه اینکه مثلاًآموزش و پرورش یک سازی میزند، صداوسیما یک ساز دیگر میزند.اگر یک مجموعه تصمیم گیرنده خوب و منسجم با تیم علمیو صاحب نظر داشته باشیم، خیلی کارهای بزرگ میشود کرد و میشود اتفاقات خیلی بزرگی رقم زد.
وقتی این کار را کردیم، دسته بندی کنیم در چه زمینههایی ضعف داریم. مثلاً اگر به این نتیجه رسیدیم در حوزه پژوهش ضعف داریم، به یک تیم علمیپژوهشی بگوییم شما در حوزه پژوهش کار کنید.آموزش و پرورش شما چون بیشترین دسترسی به میزان مخاطب جامعه هدف دارید، استعداد یابی کنید و وارد چرخه آموزش کنید. چون ما بی نهایت شاعر و نویسنده داریم که چون استعداد یابی نمیشوند، باید با تلاش خودش سالها بعد خود را به جایی برساند و به چهار استاد معرفی شود تا دیده شود.
چرا باید این روند آنقدر سخت باشد؟ خیلی از استعدادها هم در این راه میمیرند و بارها شاهد آن بودهایم. در کنارش هم میشود تمام این جشنوارههای کوتوله کوتوله را که همه جا برگزار میشود، در قالب فستیوال و جشنواره خیلی بزرگ ساماندهی کرد که طرف افتخارش این باشد که تلاش کند خودش را به سطحی برساند که دیده شود حتی اگر اینکه بگوید اثارم تا مرحله نیمه نهایی رسید تا مرحله نیمه نهایی رسید همین که این کتابی که مثلاً رسید و برگزیده نشد این کتابی که تا این مرحله رسیده سطح ۳ را گذرانده به سطح ۴ رسیده کتابش ۱۰۰ هزارتا خریداری میشود این کتابش وقتی خریداری شود این آدم تلاش میکند موفقیت بیشتری کسب کند وآن موقع نویسنده و شاعری و به ویژه ادبیات کودک و نوجوان حرفه تخصصی میشود.
نیاز ندارد فرد ۵ جا کار کند. چرا یک نویسنده در ترکیه با دو کتابی که مینویسد زندگی اش تامین است نیاز نیز کاری کند ولی اینجا من و شما ۴۰ و ۵۰ کتاب مینویسم هنوز درگیرکمترینها هستیم نمیخواستم اصلا سمت و سوی بحث به این طرف برود راجع به ادبیات حرف بزنیم ولی برگشتیم رفتیم یک دفعه وارد مدیریت و ساختار شدیم.
برگزیده های ایران: برای اینکه ایرادات ما ساختاری است.
دقیقا اگر هم تولید ادبیات نداریم به خاطر ساختار هست که اجازه نمیدهد و معیوب است.
برگزیده های ایران: تا وقتی که فکر ساختار نکنیم این ساختار هم در بخش خصوصی ناشران و بخش دولتی آسیب زا هست و اتفاقا فقط هم در حوزه ادبیات نیست مثلا در حوزه سرود ۵۰ جا سرود تولید میکنند…
هیچ کدام هم شنیده نمیشود.
برگزیده های ایران: حتی رقابتی بین مراکز تولیدکننده افتاده که سرودش بیشتر وایرال شود و بیشتر در رسانهها دیده شود.هیچ کس به فکر این نیست که برود به دانش آموزان سرود یاد بدهد.این سؤال هم هست که فضای مجازی چقدر در این کج رویها و اشکالات دخیل است؟
یک آسیب به شدت شگفتآور است. چون همه دکتر و استاد و پرفسور شدهایم، فقط مانده همه خدا شویم. فضای مجازی اینطوری است طرف را میشناسم شاگرد کامیون بود، یک سری متنها از دیگران میگذاشت الان استاد شده است. اگر استاد نگویید حتما چشمتان را درمیآورد. ولی من خیلی فضای مجازی را مقصر اصلی نمیدانم، چون وقتی بحث اصلاً فضای مجازی هم نبود ما درگیر این معضلات بودیم.
اگر شما از منظر عام میخواهید نگاه کنید، بله خیلی تأثیرگذار است اگر از منظر سیستم و برنامهریزی میخواهید ببینید، ربطی ندارد. اما در رابطه با رفتارهای فردی میتوانیم بررسی کنیم در حوزه رفتارهای فردی بسیار مؤثر است و بسیار هم غم انگیز است. فضای مجازی تأثیر ثانویاش یعنی تأثیری که روی این فضای اصلی گذاشته مهم است.
اکنون مدیران ما بیشتر به وایرال شدن فکر میکنند. این فضاست که تصمیم میگیرد چه هنرمندی مهم است چه هنرمندی مهم نیست چرا ما باید آنقدر فضایمان شکننده باشد که مثلا پدیده نوظهور بیاید روی تمام تصمیم گیریهای کلان مان برنامهریزی کند؟ به شوخی قدیم میگفتند هرچه کار است زیرسر انگلستان است بعد به شوخی میگفتند چرچیل گفته ما برای ۲۰۰ سال آینده جهان برنامه داریم.
شوخی و جدی اش را نمیدانم ولی ما چقدر برای آینده مان برنامه داریم؟ ما روززیست هستیم، در روز زیست میکنیم امروز با توجه به تحولات ما هم تغییر میکنیم ولی جامعه در واقع به سامان جامعه برای ۲۰ سال آینده برنامه و پلن دارد، نقشههای متفاوتی دارد و برای همین دستخوش هیجانات آنی نمیشود درصورتی که جامعه فرهنگی و اقتصادی و سیاسی ما همیشه دستخوش تحولات و هیجانات آنی است چرا؟ چون ما تصمیم نگرفتیم ما همینطور از خانه بیرون زدیم هر اتفاقی سر راهمانمیافتد ما را تحت تأثیر قرار میدهد.
ولی اگر فردی وقتی صبح از خانه بیرون میآید برای ۱۰ سال بعد برنامه داشته باشد میداند امروز کجا برود چقدر وقت در کتابخانه بگذارد، چقدر وقت در فلان جا بگذارد و بعد برمیگرد چه خروجی بگیرد. تفاوت در اینجاست.
/