به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری برگزیده های ایران، هوشنگ ابتهاج پس از تحمل یک دوره بیماری، بامداد ۱۹ مرداد ۱۴۰۱، در سن ۹۴سالگی درگذشت. با رفتن سایه آخرین برگ از دفتر پرحادثه غزل معاصر ورق خورد و شعر پارسی واپسین بازمانده سترگ خودش را از دست داد.
احمدرضا بهرامپور عمران، پژوهشگر، در یادداشتی بهمناسبت سالروز درگذشت او، به بخشی از میراث سایه برای فارسیزبانان پرداخت و نوشت:
“سایه، یادگاری از نسلی جستجوگر“
اغلبِ شاعرانِ نوپردازِ معاصر اهلِ تجربهگری در ساحاتِ گوناگون بودند. هم «افسانهٔ» نیما ما را افسون میکند، هم ثمرهٔ ۲۰ سال نوجوییِ مستمرّ و تدریجیِ او در شکلِ تازه سیرابمان میسازد و هم تفنّنهایش در دیگر قالبها و گونههای شعر به ما امکانمیدهد به زوایای زندگی و تناقضهای احتمالیِ ذهنش راهببریم.
آثارِ منثورِ نیما نیز بسیار متنوّع است. و چه خوب که اغلبِ این تجربهها منتشر شد و اکنون در اختیار ماست. این تنّوعطلبی در شاملو و اخوان و فروغ و سهراب نیز دیده میشود. شاملو عمری را بر سرِ ادبِ عامه نهاد و مجلّههای رنگین درآورد؛ اخوان مقالهها درباب شعر و ادبِ دیروز و امروز نوشت و نظریّات نیما را تثبیتکرد؛ سهراب نقّاشی بزرگ بود و فروغ نیز سیاهیهای زندگیِ جذّامیها را به فیلمی شاعرانه بدلکرد.
رفاقت ۴۰ ساله شهریار و ابتهاج در چند قاب
سایه نیز از همین تبارِ جستجوگر است. او در کارنامهٔ شعریاش، در کنار صدها غزلِ رنگارنگ، شعرِ نیمایی نیز دارد و نیز مثنوی و قطعه و… . سایه در شورای شعرِ رادیو و مدیّریّتِ برنامهٔ «گلها» نیز خوشدرخشید و مجالی فراهمآورد تا هنرِ بزرگانی همچون زندهیاد مشکاتیان و استاد علیزاده شکوفا شود.
او در کنارِ شعرِ رسمی، در تصنیفسازی و ترانهسرایی نیز یگانه بوده. سایه هم تصنیفِ عاشقانه و رویایی(«تو ای پری کجایی؟») سرود و هم سرود انقلابی («ایران! ای سرای امید!») ساخت. درکنارِ همهٔ این خلاقیّتها، سایه سالها عمرِ گرانمایهاش را صرفِ تصحیحِ دیوانِ خواجهٔ شیراز نیز کرد؛ شاعری که تکاملِ هنری، موسیقیِ اعجابآور و ایهامپردازیهایش سایه را مسحورِ خود کرده است.
و مهم آنکه همهٔ تجربههای ذوقی و ادبیِ سایه در پاکیزهترین زبان و پیراستهترین شکل (حتّی تصحیحِ دیوانِ حافظ) ارائه شده است.
زودرسبودن و دیرسالزیستنِ سایه نیز موجب شده او قریببه هفت دهه در مرکزِ محافلِ شعر و ادب ما حضوری چشمگیر داشته باشد. گرچه گاه زبان و بیانِ اشعارش قدمایی بهنظر میرسد، اما این، همه مطلب نیست. از دیگرسو بسیاری از غزلهایش سرشار از آناتِ ناب است. بهویژه که برخی از مشهورترین غزلهایش تجربههای دورهٔ جوانی و حتی سرودهٔ پیشاز ۳۰ سالگیِ اوست! غزلهایی که تنها طبعِ سایهٔ جوان اما دیرپسند و کهنهکار از عهدهٔ سرودنشان برمیآمد.
نکتهٔ دیگر روحِ تعادلی است که در زندگی و شعرِ او دیده میشود. و حفظِ همین تعادل، میزان و معیاری بوده تا سایه همواره هنرش را با ذوقِ قاطبهٔ جریانها و مخاطبانِ شعرِ فارسی تنظیمکند. این میانهروی البته خوشایند همه ذوقها و چهرهها و جریانها نبوده و نیست؛ چنانکه دکتر براهنی، سایه، کسرایی، نادرپور و مشیری را “مربّع مرگ” خوانده بود.
در کنار همهٔ این هنرها، هنرِ بزرگِ سایه در آدمیگری و آزادیخواهیِ اوست. عشقِ به ایران و آزادی و نگرانیهای مردمِ این سرزمین، شعلهٔ همیشهفروزان شعرِ اوست. او بهرغمِ گرایشهای حزبیاش که طبیعتاً تعصّبها و هیجانزدگیهایی را میطلبیده، کمتر شعرِ سیاسی سروده، و با دامانی خشک از هفت دریا گذشته است.
/