سایه بلند خشکسالی بر لرستان/ بحران تشنگی در ۶۲۰ روستا/ دیار آبشارها خشکید

سایه بلند خشکسالی بر لرستان/ بحران تشنگی در ۶۲۰ روستا/ دیار آبشارها خشکید
به گزارش خبرگزاری برگزیده های ایران از خرم آباد، لرستان سرزمینی است که واژگانش از گل و رود زاده شدهاند؛ جاییکه کوه و آب ریشههای شکلگیری جامعه و هویتند. در این دیار که تبار کوهها به سپیدی برف گره میخورد و تن درهها به سبزینه نور، آب تنها یک عنصر نیست.
آب، در این سرزمین تبارنامه زمین است. از همان نخستین لحظههایی که دستهای انسان در دشتها به خاک نشستند، آب همان نخستین معجزهای بود که بر دل این خاک خفت.
در هزارانسال زیست در این سرزمین، لرها آموختند که چگونه با آب سخن بگویند، چگونه خاک را آرام کنند، و چگونه در تلاقی این دو، زندگی بیافرینند. سنتهای آبیاری مانند گاویاری و تقسیم دقیق زمان آب روایت پیوندیاند که صرفاً طبیعی نیست؛ روحانیست، آیینیست، و بومیست.
در لرستان، هیچ واژهای بیاجازه خاک و بیرضایت آب معنا نمیشود. نام روستاها، درهها، چشمهها و حتی افسانهها، با رود، کوه، چم، سراب، تالاب، آغاز میشوند یا پایان میگیرند.
در این سرزمین آب و خاک نه دو عنصر جدا از هم، که یک روح در دو پیکرند؛ همسرنوشت، همسرود، همدرد. از دل زاگرس، جایی که سنگ هنوز بوی خلقت میدهد، رگهای زلالی بیرون میجوشند که نامشان کشکان است، سیمره است، کاکارضا، چمزکریا، تیره و خرمرود.
خزان خشکسالی
خاک لرستان، خاکی جوان و پرشور است؛ از فرسایشهای آهکی و رسوبهای پرفراز زاگرس، خاکی سرخمائل، درشتدانه و گاه سنگلاخ، پدید آمده که جز با دستهای پیوسته آب، نرم نمیشود.
این خاک، خاک رمیده کوه است، نه خاک مسطحِ دشتهای جنوب. او همچون پیکری رنجکشیده، بر شیبهای تند گسترده شده، از بام بلند اشترانکوه تا بستر پنهان چمزکریا.
آب برای این خاک، تنها مایه زایش نیست؛ شرط ادامه هستی است. در لرستان، باران صرفاً نزول آسمانی نیست، بلکه نَفَس دوم زمین است. هر قطره بارانی که از ابرهای سنگین فرو میچکد، فرصتیست برای زندهماندن ریشهای در اعماق خاک، جانی برای دامی در آغل، یا رمقی برای لبهایی خشکیده در بامدادی بیباران.
اما از دهه ۱۳۹۰ به بعد، نشانههایی از فروپاشی این دیرینگی نمایان شد؛ نخست در تأخیر بارانهای بهاره، سپس در خشکیدگی بیسابقه چشمههایی که نسلها سیراب کرده بودند، و بعد، در زمینهایی که ترک برداشتند بیآنکه رودی از دلشان بگذرد.
در سال ۱۴۰۰ لرستان آرامآرام به آستانه یک زخم زیستمحیطی گام گذاشت و حکایتی از فروپاشی لایههای پیچیدهای از معیشت، هویت، کشاورزی، کوچ، و حافظه اقلیم در این سرزمین عیان شد.
خوشههای خشک
۵۰ درصد چشمههای لرستان در آن سال خشک شد. زمین، ترک برداشت. رودخانهها با ۶۸ درصد کاهش دبی نالهکردن آغاز کردند و خرمرود خاطرات طغیانش را به خاک سپرد.
خشکسالی به جان دیمزارها نیز افتاد. دشتها که هزاران هکتار گندم و جو و عدس را با دستان کشاورزان زنده میکردند، زمینهایی بیجان بودند با خوشههایی نیمهسوخته و خسارتی که به پنجهزار و ۵۰۰ میلیارد تومان رسید.
خشکسالی اما تنها خاک را له نکرد، بر پشت دام و دل چوپان نیز چنگ انداخت. عشایر لر که هزارانسال با کوچهای منظوم و چرای کوه و دشت، پایداری زیستی را تضمین میکردند، حالا با خشکسالی چراگاهها مواجه شدند.
۴۰۰ میلیارد تومان خشکسالی در سال ۱۴۰۰ به دام و زراعت، و باغهای عشایر خسارت زد و هر دام عشایر اندازه ۱۰ کیلو نحیف شد و دلالها میش را کیلویی ۱۸ هزار تومان میخریدند.
سال ۱۴۰۱ در لرستان، سالی بود که اقلیم، مرزهای هشدار را پشتسر گذاشت و به منطقه فاجعه بدل شد. کاهش ۳۷ درصدی بارندگی این استان در سال زراعی ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۱ ثبت شد.
زخم ماندگار خشکسالی
در ایستگاههای کوهدشت، رومشکان، سلسله، چگنی و پلدختر شاهد کاهش بارش رخ داد و این کاهش در برخی شهرها به ۳۰ درصد هم رسید تا بحرانیترین خشکسالی ۵۰ سال اخیر در لرستان ثبت شود و بیآبی رمق از دشتها بستاند.
سال ۱۴۰۲ در لرستان، نیز سالی بود سرشار از چشمانتظاریِ باران و بیتابیِ زمین. این سال نه آغاز خشکسالی بود و نه پایان آن، بلکه مرحلهای میانی بود از یک زخم ماندگار.
لرستان در یکم مهرماه تا ۱۰ دیماه ۱۴۰۲با کاهش میانگین بارش ۳۹درصدی نسبت به بلندمدت مواجه شد. در ۲۰ دی همان سال حجم دو سد خانآباد و کزنار به حجم مرده رسید و ۷۵ درصد مخازن سدها خالی بود.
سال ۱۴۰۳، ۴۲درصد مساحت لرستان تحتتأثیر خشکسالی متوسط، ۲۰درصد خشکسالی شدید، ۲۲درصد خشکسالی خفیف و چهار درصد خشکسالی بسیار شدید قرار گرفت.
در آن سال بارش نسبت به دوره بلندمدت ۴۰ درصد کاهش یافت و حجم آب پشت سدها در اسفند به ۴۶ میلیون مترمکعب رسید که نسبت به سال گذشته ۲۹ درصد کاهش داشت.
فصل احتضار آب و خاک
از سوی دیگر دبی چشمههای انتخابی لرستان نیز در بهمن ۱۴۰۳ به ۱۳۶ لیتر بر ثانیه رسید که نسبت به سال ۱۴۰۲ ۵۰ درصد و در مقایسه با میانگین بلندمدت ۵۵ درصد کاهش را نشان داد.
لرستان در سال ۱۴۰۴، برخلاف بسیاری از انتظارها که امید به بازگشت رطوبت و ترمیم اقلیم داشتند، وارد یکی از هولناکترین فصلهای خشکی تاریخ معاصر خود شد.
این سرزمینِ رودیافته، کوهزاده، و خاکآویخته، در میانه این سال، صحنهای از فروبستگی بیسابقه آب و خاک را به خود دید. امسال دیگر فصل بیباران نبود، بلکه فصل احتضار خاک شد. آنچه رخ داد، تحولی شبیه به فروپاشی پیوندهای اکولوژیکی دیرپای یک زیستبوم باستانی بود.
جغرافیای آب در این سرزمین همزمان با جغرافیای اسطوره، باور، و معیشت است. آب در این دیار حامل خاطره است؛ خاطره رمههایی که از میان رود عبور داده میشدند، خاطرهی دستهایی که آب را از چاه بالا میکشیدند.
اما خشکسالی اکنون به ساکنی پایدار و چیرهدست تبدیل شدهاست؛ چنانکه بسیاری از بخشهای جنوبی لرستان در طبقهبندی خشکسالی بسیار شدید قرار گرفتهاند و این دیار در سال ۱۴۰۴ در دومین جایگاه خشکی در نیمقرن گذشته ایستاد.
در آستانه ورشکستگی آبی
تابستان با آفتابی تندتر و چشمهای خاموشتر آغاز شد. آنجا که خاک پیوسته بود به آب، ترک برداشت؛ خاطرهها فراموش شدند و آیینها رنگ باختند. کشاورزانی که زمانی همنفس زمین بودند، با چشمانی دودگرفته، به آسمان خیره ماندند.
خشکسالی ۱۴۰۴، لرستان را از درون میتکاند. در بسیاری از روستاها، سطح آبهای زیرزمینی به پایینترین حد ممکن رسیده و دبی رودخانهها تا ۸۰درصد کاهش یافته. در برخی نقاط، مانند بخشهایی از کشکان، حتی بستر رود خشک و ترکخورده دیده میشود.
استانی که زمانی رودخانههای دائمیاش پیکره اقلیم کشور را تغذیه میکردند، حالا با افتی ۴۰ درصدی در بارندگی نسبت به بلندمدت، در آستانه ورشکستگی آبی قرار گرفته است.
از سال ۱۴۰۰ خزان آب آغاز شد، و در ۱۴۰۴، به پژمردگی کامل رسید. آن سال دروازههای باران بسته شدند، و اکنون این سرزمین در دالان بیپایان خشکسالیاش گرفتار شده.
آب، که زمانی از کوه تا دشت جاری بود، حالا باید مدیریت شود؛ نه در سطح سدها یا رودخانهها، بلکه با قطع برق چاههای کشاورزی، نوبتبندی پمپاژ، و هشدار به کشاورزان پاییندست که از اندک باقیمانده چشمپوشی کنند.
برنج: گیاه غریبه در اقلیم آشنا
احمد گودرزی، معاون شرکت آب منطقهای لرستان، در گفتوگو با برگزیده های ایران بحران آب را پدیدهای صرفاً اقلیمی نمیداند. او از درهمتنیدگی استفاده میکند، زیرا بارندگی کم، تنها یک ضلع بحران است. ضلع دیگر، افزایش دمای میانگین است، که باعث تبخیر پیشازهنگامِ برفها شدهاست.
یکی دیگر از نشانههای فروپاشی آب در لرستان، رفتار متناقض انسان است. تا ۱۰سال پیش، کشت برنج غریبه بود. اما حالا، در میانۀ بحران، کنار رودخانههای تشنه، برنج بهوفور کاشته میشود.
با آنکه شورای حفاظت از منابع آب، کشت برنج را ممنوع اعلام کردهاست، کنترل اجرایی دشوار است. فرهنگ کشاورزی با اقلیم خشک همگام نیست. آب کمیابتر میشود، اما تقاضا همچنان بالاست.
حالا ترکهای خاک، تنها شکافهای زمین نیستند؛ خطوط غمند که میان خاطره و اکنون کشیده میشوند. بدون آب، خاک دیگر توان ایستادگی ندارد؛ فرسایش، مهاجرت خاک، ریزگردها، و بیرمقی گیاه، نشانههای اندوه این سرزمینند.
زمینِ تشنه، تنها در جستوجوی باران نیست. در پی بازگشت احترام است. همان احترامی که در قصهها و آیینهای کهن وجود داشت. امروز، اگر خاک گورستان خاطرههای ما شود، دیگر چیزی برای کاشت و روییدن نمیماند.
آب میرود، خاک گورستان میشود
در گودی دشتها، جایی که خاکِ فروخفته، پینهبسته از قرون، در انتظار بارانی است که جان دوبارهاش بخشد، لرستان ایستاده است: خسته اما ایستاده، زخمی اما امیدوار.
آب، که زمانی در این سرزمین نه مایهٔ حیات، که آیینی مقدس بود، امروز در عطش بازگشت، از چشمان زمین فرار میکند. خشکسالی، دیگر یک پدیدهٔ موقت یا بحرانی فصلی نیست؛ بلکه بدل به اقلیمی جدید شدهاست، اقلیمی بیباران، اقلیمی از جنس هراس.
آنچه خشکسالی قرن خوانده شد، لرستان را نهفقط از حیث اقلیم، که از عمق جان زخمی کرد. دمای هوا از همیشه گرمتر، و تبخیر از همیشه بیرحمتر. خاک، که روزگاری زاینده بود، حالا نفسنفس میزند. ترک خورده، ترکخوردهتر از همیشه.
در لرستان، آب و خاک همخانه دیرینهاند. یکی در جریان، دیگری در قرار. یکی میدود، یکی میزاید. آنجا که کوهها سینه گشودهاند و درهها تن به ژرفای زمان دادهاند، آب و خاک پیوندی ناگسستنی دارند؛ چون دو رگ از یک تن، چون خون و پوست.
در این اقلیم، خاک تنها بستری برای رویش نیست؛ حافظه هزاران ساله زیستجهان است. و آب تنها مایه حیات نیست؛ خودِ حیات است، در چهره رود، باران، شبنم و مه.
جدایی تلخ دو یار
اما اینک این پیوند کهن، این عهد بیصدا، در شکنجه خشکسالی ترک برداشته است. خاک ترک برداشته، ریشهها از تشنگی فریاد میزنند، و رودها، اینک به رگههای نازک بیرمق بدل شدهاند.
رودی که میدوید، آهسته میخزد. آبهایی که میباید شانههای تپهها را بغل گیرند، اکنون یا در سدهای نیمهکاره دفنند، یا در لولههایی که فرسنگها آنسوتر زمینِ غریبهای را سیراب میکنند.
درههایی که روزگاری در بهار، آکنده از مه و صدای قورباغههای عاشق بود، امروز با زبان ترکخورده خاک، فریاد خاموش بیبارانی و بیبذری را در دل و خوشه دارند.
اینجا، آب و خاک بههم عشق میورزند. آنگاه که باران فرو میریزد، خاک دامن میگستراند، بوی باران بر خاک، بوی وصال است، بوی نخستین بوسه زمین و آسمان. اما خشکسالی، بهسان جدایی تلخ دو یار، خاک را دلتنگ و ریشه را بیقرار کردهاست.
در این واپسین روزهای تابستان ۱۴۰۴، نه صدای باد در شاخسار بلوطها است، نه شرشر جویبارها، نه رد پای گاوچرانان بر خاک نمخورده درهها. اینک پیوند هزارانساله آب و خاک گسسته است. آسمان بخل ورزید، بادها راه خود را گم کردند، و خاک دیگر نای زادن ندارد.
سدهای خالی از آب
در واپسین واگویههای این زمین تشنه، لرستان، گهواره نخستین آتشها، اکنون در تمنای شراری از آب میسوزد. شقایقهایی که بر زخم صخره میروییدند، دیگر مجالی برای نغمه نیافتند.
سال ۱۴۰۴ نه بارانی بود که آسمان را بگشاید، نه برفی که سپیدی بیاورد؛ فقط باد بود و خاک، گردی که بر صورت کشاورزان نشست، بر شاخههای بیبر برگهای بلوط، و بر لب رودهایی که خاطرهی جریان را از یاد بردهاند.
در این اقلیم فراموششده، جایی که هر قطره آب همانند سکهای مقدس درون کفدست مادری پیر افتاده، منابع آبی در حال فروپاشیاند. رودخانههایی چون کشکان، سزار و خرمرود، حالا در مقاطعی جز خاطرهای گِلآلود، چیز بیشتری ندارند. از میان ۱۱ سد، ۸ سد در وضعیت بحرانی یا هشدار قرار دارند.
از بلندای زاگرس، جایی که افق بر کتفهای کوه میافتد و بلوطهای سوخته هنوز در خاکسترشان زندهاند، لرستانِ ۱۴۰۴ از درون ترک خورده است؛ نه فقط از بیآبی، که از بیپناهی.
تابستان ۱۴۰۴ در لرستان، تابستانی است که آفتاب به نبرد با زمین برخاسته و حتی سدها نیز از آب خالیتر شدهاند. کاهش بارندگی در سال آبی جاری، تداوم خشکسالی و ضعف در تغذیه سفرههای زیرزمینی، شرایط را به نقطهای رسانده که از مرز هشدار عبور کردهاست.
داریوش حسننژاد، مدیرعامل شرکت آب منطقهای لرستان، در گفتوگو با برگزیده های ایران ۱۳ درصد سد مروک، ۳۶ درصد سد ایوشان، ۶۴ درصد سد تنگ هاله، ۳۱ درصد سد خانآباد، ۲۴ درصد سد کزنار، و ۹ درصد سد حوضیان را پر اعلام کرد.
۶۲۰ روستا در چنبره بیآبی
بهگفته او حجم کل مخازن سدهای لرستان ۲۰۸.۷۱ میلیون مترمکعب برآورد شده که از این میزان تا ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، ۴۱.۸۵میلیون مترمکعب پر بودهاست.
ورودی آب به سدهای لرستان نیز تا ۲۵ مرداد ۱۴۰۴ تنها ۰.۱۹ مترمکعب بر ثانیه برآورده شدهاست، درحالیکه خروجی ۳.۹۵ مترمکعب بر ثانیه، است.
از سوی دیگر استانِ کوهزاد اما آببینصیب، حالا با ۶۲۰ روستا درگیر تنش آبی است. کاهش منابع، فرسایش سفرههای زیرزمینی، و نبود زیرساخت پایدار، اکنون شریان زندگی را در روستاهای لرستان به بند کشیده است.
در چنین وضعیتی، نورالدین نوریزدان، مدیرعامل شرکت آبوفاضلاب لرستان، از تنش آبی در ۶۲۰ روستا خبر داده و گفته که این وضعیت حاصل ترکیبی از کاهش بیسابقه بارندگی، فرسودگی زیرساختهای آبرسانی و منابع محدود مالی برای پروژههای عمرانی است.
بر پایه سخنان او از مجموع ۶۲۰ روستای درگیر بحران، ۴۱۰ روستا در اولویت آبرسانی قرار گرفتهاند و عملیات تأمین آب با اتکا به اعتبارات ملی، استانی، و همراهی قرارگاه امام حسن در حال اجراست.
سایه بلند خشکسالی
پیش از آغاز خشکی دشت، زمین، زمانی که هنوز لب به ترک نگشوده بود، در لرستان آوازی داشت از آب و آواز، از چشمه و چرای گله، از زنانی که کوزه بر دوش، در امتداد سنگلاخها بهسوی زندگی میرفتند.
اما اکنون لرستان در بزنگاه تاریخی قرار دارد. سرزمینی که قرنها در کنار رودخانههای خروشانش زیسته، امروز در برابر سایه بلند خشکسالی ایستاده است.
در لرستان، خشکسالی با صدای خزنده ترکبرداشتن خاک آغاز شد. نه ناگهان، که قطرهقطره. با یک زمستان بیبرف، یک بهار بیباران. و سپس سالهایی آمدند که آسمان پشت به کوهها کرد و دشتها بدون وداع خیس، به فراموشی سپرده شدند.
اقلیم، آرامآرام عوض شد. همانطور که پوست زمین، ترک برداشت و لبهای رودخانهها به خشکی نشست، دهان مردم نیز به آه بدل شد. آنچه لرستان را از دیگر اقلیمهای درگیر خشکسالی جدا میکند، تناقض آشکارش با گذشتهای آبی است.
استانی که به سرزمین آبشارها شهره بود، جاییکه هر درهاش با رودی زنده گره خورده بود و چشمههایش که در افسانهها برای عاشقان راه میگشودند، امروز در صف اول جغرافیای بیآبی ایران ایستاده است.
گرفتار در غبار
حالا مراتع فقیر شدهاند، خاکها سبک و سست. خاکی که باید ریشه گیاه را نگه دارد، دیگر قدرت نگهداشتن خود را هم ندارد. رودخانههایی که روزگاری رمق از ریشهها میربودند، اکنون چون خطی کمرنگ بر خاک ترکخورده کشیده شدهاند.
از کوههای اشترانکوه تا بسترهای خشکشده کشکان، آب دیگر همان صدای زندگی نیست؛ گاه صدایی ندارد، گاه نجواست، و چشمهها چنان خاموش ماندهاند که گویی هیچگاه نزیستهاند.
اینجا تشنگی، بافت دارد، وزن دارد، و رنگ میگیرد: رنگ تیره تانکرهای آبرسان، رنگ پریده صورت کودکان روستا، و رنگ غباری که از بیآبی بر جان همه چیز نشسته است.
گزارش از فاطمه نیازی
/ ۶۴۴











