مهسا بهادری: «سه شب با مادوکس» اثری فلسفی با درونمایه آثار ابزورد و گروتسک از ماتئی ویسنییک است که به کارگردانی شیوا دیناروند روی صحنه است.شیوا دیناروند، کارگردان نمایش سه شب با مادوکس ضمن اشاره به اینکه با استفاده از نور، موسیقی و میزانسن آنچه در متن نهفته بوده را به نمایش گذاشته است،گفت تفاوت هر اثر نمایشی در فکر و نوع نگاه هنرمندان است.
دو کار اول شما در کاملا واقعگرا و از نمایشنامهنویسان ایرانی بودند، چه شد که تصمیم گرفتید در کار جدیدتان به متنی از ماتئی ویسنییک، بپردازید…
به نظرم من این متن فارغ از زمان و مکان خاصی است. در واقع بسیار بهروز و برای هر دو ره و نسلی قابل درک است. به همین دلیل با توجه به علاقهای که به من داشتم و با توجه به اینکه ترجیح میدهم فضاهای مختلف و ژانرهای گوناگون را در کارگردانی تجربه کنم این اثر را انتخاب کردم.
این نمایش پیش از این توسط توسط کارگردانهای دیگری نیز روی صحنه رفته است. تفاوت کارگردانی این کار را با دیگر افرادی که آنرا روی صحنه بردهاند در چه میدانید؟
متاسفانه من اجرای کارگردانان دیگر را ندیدهام ولی تا جایی که شنیدهام تفاوت نمایشی که من کارگردانی کردهام با آثار قبلی در حضور بازیگران شناخته شده و همچنین طراحی صحنه ما بوده است. البته این تنها بُعد ظاهری کار است و قطعا مهمترین تفاوت هر اثر نمایشی در فکر و نوع نگاه هنرمندانی است که به آنها میپردازند.
در مورد طراحی متفاوت صحنه صحبت شد. ما روی صحنه اجسام را بزرگتر از حالت واقعی میبینیم اما این طراحی کارکرد کمی در روایت داستان دارد. کمی از نگاهی که به طراحی صحنه داشتید، بگویید.
برای دکور کار یک عینک بزرگ با شیشههای آبی رو در نظر گرفتم تا به مخاطب بگویم شما میتوانید با عینکی جدید و از زوایهای دیگر به این داستان نگاه کنید. از طرف دیگر انتخاب عینک در راستای این تفکر بود که به مخاطب بگویم شما میتوانید عینک زندگی این افراد را روی چشم بزنید و با آنها همزادپنداری کنید. شیشههای آبی عینک نمادی از آسمان و رویاهای این افراد است. میز بیلیارد کف صحنه نشانی است از اینکه این افراد در بازی روزگار و زندگی گیر افتادهاند.
در مورد بزرگتر بودن اجسام از حالت واقعیشان، از آنجا که نمایش ابزورد بود. سعی کردیم تا اجسام را بزرگتر از حد معمول داشته باشیم. به این منظور هم توپهای بیلیارد، عینک و چوب بیلیارد را اغراق شده در نظر گرفتیم. به طور کلی چهارچوب منطقی در آثار ابزورد از بین میرود و استفاده از این طراحی دکور برای بیان همین مفهوم بود. این اغراق در بخش اجرایی به من اجازه طراحی میزانسنهای مختلف برای بازیگران و خطهای نوری بهتری را میداد. همچنین حس و حال کار را بهتر به مخاطب منتقل میکرد.
نمایشنامه اثری است که با اجرا کامل میشود. برخی بر این باورند که این اجرا چیزی به درک ما از متن اضافه نکرده است. ما دقیقا همان چیزی را میبینیم که در متن خواندهایم و نه چیزی بیش از آن. نظرتان در این مورد چیست؟
باید در نظر داشت که در هر شکل هر گروه نمایشی که متنی را برای کار انتخاب و تولید میکند، موظف است تا به متن پایبند باشد و تغییرات زیادی در آن ایجاد نکند. مگر اینکه تصمیم بر اقتباس یا دراماتورژی متن داشته باشد. از نظر من متن شبیه نمایش رادیویی است و به همین دلیل هم هرگز قبول ندارم که نمایش مانند متن اجرا رفته است. ما با استفاده از موسیقی زنده، میزانسن و نورپردازی سعی کردیم تا آنچه در سطرهای نمایشنامه پنهان بوده به نمایش بگذاریم.
آیا آمار دقیقی از تماشاگران این اجرا دارید؟
بله. آخرین آماری که البته شامل هفته آخر کار نمیشود چیزی حدود دوهزار و ۳۰۰مخاطب به تماشای این نمایش نشستهاند.
تصمیمی برای روی صحنه بردن کار جدید دارید؟
بله، تصمیم دارم به سرعت پس از پایان نمایش «سه شب با مادوکس» به سراغ کارگردانی متنی ایرانی بروم. نمایشنامهای که به معضلات اجتماعی یک خانواده پرجمعیت میپردازد.