سایت خبری
famaserver
  • صفحه اصلی
  • اخبار استانها
  • اخبار روز
  • اخبار تکنولوژی
  • اخبار ورزشی
  • بازار مالی
  • گردشگری
  • اقتصادی
  • بین الملل
سایت خبری
برترین عناوین خبری
  • خرید بیمه: سنتی یا آنلاین؟ کدامیک تجربه بهتری برای مشتریان ایجاد می‌کند؟

سرتیتر خبرها

دیوان محاسبات اسامی دستگاه‌های حساب‌نداده در بودجه ۱۴۰۳ را منتشر کرد

13 ساعت پیش

بازی‌های پاراآسیایی جوانان| استارت کاروان ایران با ۲ طلای دختران پاراوزنه‌برداری

13 ساعت پیش

کاپ NBA| نیکس و مجیک پیروز شدند

13 ساعت پیش

جریمه نقدی استقلال و ۳ باشگاه لیگ برتری

13 ساعت پیش

واکنش فلیک به ابراز نارضایتی یامال پس از تعویض مقابل اینتراخت فرانکفورت

13 ساعت پیش

بانوی ایرانی رکورددار جهانی پلانک قدرتی شد

13 ساعت پیش

اشلوت: تقریباً فرصتی به اینتر ندادیم/ عذرخواهی صلاح؟ من نگفتم چه کسی باید اولین قدم را بردارد

13 ساعت پیش

درخواست ستاره فرمول یک از اسطوره تنیس زنان

13 ساعت پیش

کیوو: داور خودش همه چیز را در صحنه پنالتی دیده بود/ مصدومیت‌ها انرژی تیم ما گرفت

13 ساعت پیش

رونمایی پیرلی از نسل جدید تایرهای فصل ۲۰۲۶ فرمول یک + عکس

13 ساعت پیش

Home » عراق پاتک کرده، حواست جمع باشد /گلوله تانک، نزدیکش خورد و فقط سرش سالم ماند

عراق پاتک کرده، حواست جمع باشد /گلوله تانک، نزدیکش خورد و فقط سرش سالم ماند

زمان انتشار: 12 بهمن 1402 ساعت 12:32

دسته بندی: سیاسی

شناسه خبر: 502145

زمان مطالعه: 13 دقیقه

عراق پاتک کرده، حواست جمع باشد /گلوله تانک، نزدیکش خورد و فقط سرش سالم ماند

عراق پاتک کرده، حواست جمع باشد /گلوله تانک، نزدیکش خورد و فقط سرش سالم ماند

دبیرستان سپاه تهران (مکتب‌الصادق علیه‌السلام) که در بین دانش‌آموزانش به مکتب مشهور است، از پاییز ۱۳۶۱ دانش‌آموز جذب کرد و تا ۱۷ سال و (۱۷ دوره) پس‌ از آن ادامه یافت. در هشت سال دفاع‌مقدس حدود ۹۰۰ دانش‌آموز جذب مکتب شدند و از این تعداد، ۱۰۰ نفر به شهادت رسیدند. حدود ۱۵۰ نفر نیز جانباز شدند و حدود ۳۰۰ نفر دیگر در عملیات‌های مختلف زخم و جراحت برداشتند؛ آماری که اگر بی‌نظیر نباشد، در سطح مدارس آن زمان و به نسبت تعداد دانش‌آموزان، قطعاً کم‌نظیر است.

دریک تلاش گروهی چندساله و طی تحقیق از جمع دانش آموزان مکتب و خانواده‌های شهدا و برخی هم‌رزمان و دوستان آنها، خاطرات این شهیدان جمع‌آوری و در کتاب «یاران دبیرستان» تدوین‌ شده و توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است.

مادر شهید مسعود شیخ بابایی روایت درباره فرزندش روایت می‌کند: «سال ۱۳۴۷ در خیابان دماوند تهران، ایستگاه پمپ‌بنزین قاسم‌آباد به دنیا آمد. بچه متفاوتی بود؛ مهربان و حرف گوش کن. اصلاً لجبازی نداشت. شجاع بود و درس و اخلاقش عالی. مسعود ۸ ساله بود که از طرف نیروی هوایی به خانه‌های سازمانی در افسریه منتقل شدیم. وقتی رفتم پرونده‌اش را بگیرم، مدیر مدرسه‌اش خیلی از او تعریف کرد.

خطش خوب نبود؛ اما ریاضی و ادبیات و نقاشی‌اش عالی بود. از هشت‌سالگی نمازش را خواند. همچنین ۱۰ ساله بود، گاهی نماز شب هم می‌خواند. همه احکام را یاد گرفته بود و وقتی دبیرستانی شد، من احکام سخت را از او می‌پرسیدم.

برادرش که می‌خواست برود جبهه، مسعود مانعش شد و گفت: مامان ناراحت می‌شود تو بروی. می‌خواست راه باز شود که خودش برود جبهه! این اواخر، شب‌ها روی تشک می‌خوابید و فقط چرت می‌زد. تمرین می‌کرد که اگر توی جبهه شرایط سخت شد، از قبل تمرین کرده باشد.

با شهید سعید حسینی، پسرعمه‌اش، خیلی رفیق بودند. دائم در گوش هم پچ‌پچ می‌کردند و حرف می‌زدند. باهم به نماز جمعه می‌رفتند و در مسجد نمازها را به جماعت می‌خواندند. روحیاتشان باهم جور بود. هفته‌ای یکبار به خانه عمه‌اش می‌رفت و شب می‌ماند.

سال ۱۳۶۴ از پایگاه مالک اشتر به جبهه اعزام شد. در عملیات «فاو» ترکش خورد و در بیمارستان بستری شد. پایش خیلی درد داشت. بهار ۱۳۶۵ در عملیات آزادسازی مهران جزو نیروهای خط‌شکن بود. گفت: «مادر بچه‌ها برای بدرقه می‌آیند؛ شما نمی‌آیید؟» گفتم: «نه! بمان و درس بخوان.» گفت: «نه من باید بروم. مردهایی که زن و بچه دارند، می‌روند و شهید می‌شوند و من خجالت می‌کشم بمانم.»

پرسید: «شما راضی نیستی من بروم؟» گفتم: «چرا، قلباً راضی‌ام. می‌خواهم پیش حضرت زهرا (س) روسفید باشم. برو، به شرطی که درس‌هایت را هم خوب بخوانی.» دفعه آخر که می‌رفت، گفتم: «الهی به‌سلامت برگردی و رزمنده‌ها پیروز شوند و کربلا را بگیرند و برایم تربت کربلا بیاوری.» گفت: «چشم، اگر رفتم کربلا، برایت تربت می‌آورم.» یک‌بار برایم یک مهر نماز آورد که رویش نوشته بود: «تربت راه کربلا.»

از پایگاه مالک اشتر اعزام شدند. رفتیم برای بدرقه‌شان. هرچه ماشین‌ها را نگاه کردم، مسعود را ندیدم. بالاخره در آن شلوغی پیدایش کردم. چند شاخه گل برده بودم. هنگامی‌که حرف می‌زد، گل‌ها را پرپر می‌کرد و مرا نگاه می‌کرد و دست تکان می‌داد. این آخرین دیدارمان بود. نامه می‌داد و تلگراف می‌زد که خیلی زود می‌آیم؛ ولی نیامد. سعید حسینی ۲۵ دی ۱۳۶۵ شهید شد. روز ۸ بهمن هم مسعود شهید شد و ۱۳ بهمن تشییعش کردیم.

مثل‌اینکه گلوله مستقیم تانک نزدیکش خورده بود و همه‌جایش از بین رفته بود. فقط سرش سالم بود. وقتی رفتم پیکرش را ببوسم، دیدم چشمانش باز است؛ همان‌طور که خودش می‌خواست و می‌گفت: «دوست دارم با چشمان باز به شهادت برسم تا دشمن فکر نکند چشم‌بسته در این راه قدم گذاشته‌ام». تا آمدم دستم را به سمت سینه‌اش ببرم، پدرش گفت: «نه؛ چون از سینه به پایین سوخته است.»

تشییع‌جنازه‌اش در قصر فیروزه بسیار پرشکوه انجام شد و خیلی از مردم برای تکریم آمده بودند. خودش گفته بود اگر شد، کنار عموی شهیدش دفنش کنیم، در همان قطعه ۲۸؛ ولی نشد و در قطعه ۲۹ کنار دوست شهیدش مجید بخشعلی او ر ا به خدا سپردیم.

همچنین هاشم صدفی تهرانی همکلاسی شهید مسعود شیخ بابایی روایت می‌کند: سال ۱۳۶۱ وارد دبیرستان سپاه که شدم، مسعود شیخ بابایی از اولین رفقایم بود. پدر مسعود نظامی و کارمند نیروی هوایی ارتش بودند و خانه‌شان در شهرک نظامی قصر فیروزه افسریه بود.

مسعود با بسیاری از بچه‌های مکتب فرق می‌کرد و تیپ خاصی داشت. به همین دلیل با تیم ما خیلی زود رفیق و صمیمی شد. هم قد و هم هیکل ما بود؛ اما با آنکه لاغر بود، گاهی دو سه برابر ما غذا می‌خورد. خوب یادم هست ما مشغول اولین پرس غذا در سینی‌های استیل چهارقسمتی بودیم که مسعود دوباره در صف غذا ایستاده بود و دومین پرس را گرفته بود.

خیلی لوطی و شجاع بود و این را بارها ثابت کرده بود. سال ۱۳۶۳ ما در سعادت‌آباد مشغول ساختن خانه شدیم. به مسعود گفتم می‌خواهیم لوله‌کشی‌های خانه را عایق و پوشش بکشیم. مسعود خیلی مردانه و لوطی، سه چهار روز تمام از زندگی‌اش زد و پا به‌پای من کار کرد. یک زیر پیراهنی داشت که موقع کار ضدزنگی شد، لحظه شهادتش همان تنش بود و این را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم.

یادم می‌آید مسعود هنگام تشییع‌جنازه امیرحسین ذاکری که در عملیات «والفجر ۸» در سال ۱۳۶۴ شهید شد، خیلی به هم‌ریخت. همیشه باهم کل‌کل و بگو و بخند داشتند و خیلی رفیق بودند. وسط خیابان دستش را روی شانه‌ام گذاشت و گفت: «هاشم، بعد از امیرحسین دیگر نمی‌خواهم زنده باشم.»

کمتر از یک سال بعد، مسعود هم به امیرحسین ذاکری و دیگر دوستان شهیدمان پیوست. وقتی از عملیات «کربلای ۵» برگشتم، خبر شهادت مسعود واقعاً مرا شوکه کرد. تا مدت‌ها حالم گرفته بود که باید فراغ چنین رفیق درجه یکی را تحمل‌کنم.

در ادامه قاسم چراغعلی خانی از همرزمان شهید مسعود شیخ بابایی می‌گوید: در ابتدای ورودمان به منطقه عملیاتی کانال ماهی، روبروی خاکریز تیپ الغدیر یزد در سه‌راه شهادت، از نفربر پیاده شدیم، همان لحظه مسعود شیخ بابایی را دیدم؛ خیلی خوشحال شدم و سرپایی خوش‌وبش بسیار مختصری کردیم.

گفتم: «مسعود سریع بگو منطقه چه خبر است؟» مسعود چون زودتر از ما به منطقه آمده بود، توضیح داد: «عراق پاتک کرده، حواست جمع باشد. اگر رفتی بالای خاکریز، سریع بیا پایین؛ تک‌تیراندازهایشان خیلی سوارند هم با توپ مستقیم و خمپاره هم خیلی دقیق می‌زنند.» هنوز توی سینه‌کش خاکریز بودیم که خود مسعود یک‌لحظه رفت بالای خاکریز ببیند چه خبر است، بلافاصله او را زدند. نمی‌دانم با چه. افتاد پایین و به شهادت رسید. من با ناراحتی مجبور شدم راه بیفتم. اشکم درآمده بود؛ اما مجبور بودم با بچه‌ها بروم جلو.

منبع:

اشتری، علیرضا-داود عطایی کچویی، یاران دبیرستان (خاطرات شهدای مکتب امام صادق (ع) دبیرستان سپاه تهران) مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۱، صص ۲۷۲، ۲۷۳، ۲۷۴، ۲۷۵

۲۱۹۲۱۵

حتما بخوانید : ببینید | فرمانده کل سپاه تصویر کدام شهید را در اتاقش قرار داده است؟

برگزیده های ایران

برچسب ها
ایران و عراق دفاع مقدس (جنگ تحمیلی) شهیدان دفاع مقدس و انقلاب اسلامی
اشتراک گذاری

اخبار مرتبط

  • پورمختار: نفوذ در دستگاه های امنیتی را نمی توان نادیده گرفت/ در برخی حملات به مراکز نظامی، مشخص شد که عوامل نفوذی دخیل بوده‌اند
    پورمختار: نفوذ در دستگاه های امنیتی را نمی توان نادیده گرفت/ در برخی حملات به مراکز نظامی، مشخص شد که عوامل نفوذی دخیل بوده‌اند 3 ماه پیش
  • اظهارات واعظی درباره خروج NPT/ اگر ۶ قطعنامه سازمان ملل بازگردند، راه دیگری جز اقدام متقابل باقی نمی‌ ماند
    اظهارات واعظی درباره خروج NPT/ اگر ۶ قطعنامه سازمان ملل بازگردند، راه دیگری جز اقدام متقابل باقی نمی‌ ماند 3 ماه پیش
  • محمد هاشمی: لیست موردنظر پزشکیان برای کابینه، این نبود که الان هست/ اگر افراد موردنظرش آمده بودند شرایط بهتر بود
    محمد هاشمی: لیست موردنظر پزشکیان برای کابینه، این نبود که الان هست/ اگر افراد موردنظرش آمده بودند شرایط بهتر بود 3 ماه پیش
  • خبر جدید از کاهش ساعت کاری ادارات و تعطیلی پنجشنبه ها
    خبر جدید از کاهش ساعت کاری ادارات و تعطیلی پنجشنبه ها 3 ماه پیش

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته بندی موضوعات

  • آذربایجان شرقی 1487
  • آذربایجان غربی 1357
  • اجتماعی 15588
  • اخبار استانها 0
  • اخبار تکنولوژی 272
  • اخبار روز 15465
  • اخبار ورزشی 20745
  • اردبیل 903
  • اصفهان 1616
  • اقتصادی 8243
  • البرز 809
  • ایلام 584
  • بازار مالی 31
  • بوشهر 485
  • بین الملل 5657
  • تبلیغات 52
  • تهران 746
  • چند رسانه ای 0
  • چهارمحال و بختیاری 1455
  • خراسان رضوی 1161
  • خراسان شمالی 722
  • خوزستان 1042
  • زنجان 653
  • سبک زندگی 378
  • سلامت 3536
  • سمنان 1185
  • سیاسی 12668
  • سیستان و بلوچستان 491
  • عکس 329
  • علمی و فناوری 7632
  • فارس 1244
  • فرهنگ و هنر 19513
  • قزوین 770
  • قم 855
  • کاریکاتور 452
  • کردستان 940
  • کرمان 1877
  • کرمانشاه 1232
  • کهگیلویه و بویراحمد 1299
  • گردشگری 12
  • گلستان 451
  • گیلان 1139
  • لرستان 1161
  • مازندران 897
  • مرکزی 563
  • مناطق آزاد 218
  • هرمزگان 1345
  • همدان 256
  • یزد 30

جدیدترین مقالات

  • استعفای معاون آموزشی وزیر بهداشت بخاطر زیرمیزی گرفتن بود؟/ سرپرست جدید: تایید یا رد نمی‌کنم!
    استعفای معاون آموزشی وزیر بهداشت بخاطر زیرمیزی گرفتن بود؟/ سرپرست جدید: تایید یا رد نمی‌کنم! 11 ساعت پیش
  • هشدار مینو محرز: موج جدید آنفلوآنزا شدیدتر است؛ احتمال مرگ وجود دارد / همه علائم شدید را آنفلوآنزا فرض کنید / افراد مبتلا حتما در خانه بمانند
    هشدار مینو محرز: موج جدید آنفلوآنزا شدیدتر است؛ احتمال مرگ وجود دارد / همه علائم شدید را آنفلوآنزا فرض کنید / افراد مبتلا حتما در خانه بمانند 11 ساعت پیش
  • مردم وام‌های بانکی را صرف چه کارهایی می‌کنند؟
    مردم وام‌های بانکی را صرف چه کارهایی می‌کنند؟ 11 ساعت پیش
  • هزینه های سرسام‌آور درمان «سرماخوردگیِ ساده» معادل حداقل ۳ روز درآمد یک کارگر!/ وقتی بیماری‌های فصلی تبدیل به بحران می‌شود
    هزینه های سرسام‌آور درمان «سرماخوردگیِ ساده» معادل حداقل ۳ روز درآمد یک کارگر!/ وقتی بیماری‌های فصلی تبدیل به بحران می‌شود 11 ساعت پیش
  • چرا خرافات و طلسم و دعانویسی در جامعه اینقدر رواج یافته است؟ / عجیب اینکه روحانیون برجسته هم سکوت کردند
    چرا خرافات و طلسم و دعانویسی در جامعه اینقدر رواج یافته است؟ / عجیب اینکه روحانیون برجسته هم سکوت کردند 11 ساعت پیش

لینکهای پیشنهادی

هاست ویندوز | هاست لاراول | سرور مجازی | دانلود رایگان نرم افزار |  مشاوره رایگان راه اندازی کافه | آموزش زبان آلمانی |

بهترین آژانس مسافرتی و هواپیمایی تهران | قیمت تتر امروز

کلیه حقوق مادی و معنوی محفوظ میباشد .@2025