به گزارش خبرگزاری برگزیده،گرچه فیلم در ابتدا جذاب به نظر میرسد اما در بیان مکاشفات عاطفی یا خودشناسی که قرار است به آنها بپردازد حقیقتا شکست میخورد.لحظاتی انتظاربرانگیز و تنشزا در آن وجود دارد اما فیلم به شکلی بی پایان دور احساسات و عواطف و ایدههای خودش میچرخد،بدون اینکه به آنها نزدیک شود.
دنیای تصویر نوشت:عنوان فیلم اشاره به سرود ملی کانادا است،جایی برای آزادی و فرصتهای جدید که اهمیتی رُزباد گونه برای کاراکتر اصلی دارد؛کسی که در اواخر دهه ۶۰ میلادی از اعزام به ویتنام سر باز زد،به کانادا پناهنده شد و در کشوری که انتخاب کرده بود به یک مستندساز مشهور و برجسته بدل شد.شاید ویتنام دلیل اصلی او برای فرار از کشورش بود یا نبود.این نقطه محوری یکی از نکات متعددی در این فیلم تکهتکه است که بی آنکه پاسخی به آن داده شود مطرح میشود.بخش اعظم فیلم در خانه بزرگ متعلق به کارگردان مشهور لئونارد فیفه در کانادا با نقشآفرینی ریچارد گر میگذرد که در اثر ابتلا به سرطان در حال مرگ است.ولی موافقت میکند برای تولید یک فیلم که به منظور بزرگداشت او توسط شاگردان سابق مدرسه فیلمسازی،و در صدرهمه مالکم(مایکل ایمپریولی) کارگردانی میشود جلوی دوربین بنشیند و در یک مصاحبه بسیار شخصی که در عین حال به نوعی شبیه اعتراف است با آنها گفتوگو کند.لئونارد نحیف است و درد میکشد و اصرار دارد همسرش اِما با نقشآفرینی اوما تورمن تمام مدت جلوی چشمش باشد.
لئونارد با صداقتی بیپروا درباره مسائلی حرف میزند که شاید اِما نمیداند و ترجیح میدهد باور کند توهمات حاصل از داروهایی است که مصرف میکند.تورمن نقش کاراکتر جوانتر خودش و جیکوب الرودی نیز نقش لئونارد جوان را در این صحنهها بازی میکنند. پس این میتواند نمونهای از حافظه تخیلی غیر قابل اعتماد و خیانتآمیز باشد. ولی در چند صحنه قبل خود ریچارد گر نقش لئونارد جوانتر را بازی میکند و مفهوم این کار روشن نیست.از نظر دراماتیک،گذشته به وضوح از برخی جهات به چالش گرفته میشود ولی این چالش روشنگر و تعلیقگر نیست و منجر به ابهام میشود.فریبکاری لئونارد و فریب خودش،خیانتهای متعدد او؛اگر بتوان آنها را خیانت دانست از نظر دراماتیک جذاب یا قابل درک نیستند.این فیلمی است که به نظر میرسد غالبا حرف صادقانهای برای گفتن ندارد.
۵۷۵۷