به گزارش خبرگزاری برگزیده های ایران از نطنز، دلت که کمی هوای سرد و استخوانسوز کرد باید راهی کوهستان شوی، آنهم با شال و کلاه پشمی و کاپشن خزدار، مقصد حوالی شمال استان اصفهان است و دامنههای کرکس نطنز را که به سمت کاشان طی مسیر میکنی در جادهای قدیمی و کم تردد حدود ۱۲ کیلومتری که گذر کردی تابلوهایی شما را به سمت ابیانه راهنمایی میکنند.
روستای تاریخی ابیانه، نامی آشنا برای هر مسافری، پاسگاه انتظامی برزرود را که در جاده قدیم نطنز کاشان دیدی باید به سمت چپ و دهستان برزرود تغییر جهتدهی اینجا به بعد چشمهایت زیباییهای طبیعتی را میبیند که جز سجده شکر به درگاه خالق هستی چیزی هیجانت را نمیکاهد. یکطرف ابهت کوه هست و دیگر طرف جاری سخاوت آب و مقابل جادهای که هر پیچ و گردشش، نشانهای است از سختی کوهستان.
ابتدای مسیر این دهستان، روستای هنجن و آستان مقدس امامزاده داوود (ع) و قلعه تاریخیاش به پیشوازتان آمدهاند و آرزومند سفری پر خیر برایتان دارند. از کنار باغات انارشان که بگذری و جاری آب را در چپ و ایستادگی کوه را در راست نظارهگر باشی، مرغزاری در مسیرت سبز میشود که دلت هوای اندکی نشستن و چای آتشی خوردن و کنار گله گوسفندان کمی دقودلی شهرنشینی را خالی کردن، به سرت میزند.
سادگی و صافی گلهداری که گوسفندانش را برای چرا راهی صحرای اطراف کرده، مشتاقترت میکند که گاهی روستایی بودن را تجربه کنی. پاییز است و هوا سرد و روز کوتاه، باید به پا خاست و راهی شد…. جاده منتظر است تا تو قدم بگذاری اما انگار این سربالایی کمی نفسگیر شده است، گردنهای سخت و سنگین، با پیچهایی خطرناک در کنارگذر تریلرهای حمل سنگ معدن… باید هشیار و آهسته حرکت کنیم…. خانههایی نمایان میشوند … روستای یارند.
آرامستانی سرسبز، مرقد شهید سرفراز انقلاب … اولینهایی است که از این دیار چشمتان بسنده به دیدنش میکند، حواست که به جاده باشد میبینی تریلرها بیشتر شدهاند و کوهها زخمیتر و آسمان غبارآلود و زمین لرزان …..
از میان ارامستانی عبور میکنی که قبرهایی قدیمی با قدمتی بیش از چهارصد سال در آن به چشم میخورد و بعد ورودی روستایی که سپیدارها و چنارها و جادهای زیبا برای خوشامدگوییات سربلند کردهاند.
درختانی خزانزده، برگهایی بارانخورده، مسیری خاطرهانگیز تو را پیاده میطلبد، قدمهایت را تا رسیدن به دل روستا بر خاک بگذار و کنار آبی که روان است صدای دلانگیز پاییز را به گوش جان بسپار و کمی دستانت را در جیبهایت فروببر و نفسهایت را بلند فریاد بزن تا حس زیبای زندگی در درونت شعلهور شود آنوقت برای دیدن کمجان، جانودل را بگشای.
تابلوهای زیبا و سنتی بر دیوارها
مدرسهای زیبا با نمایی سنتی که حکایت از عشق و علاقه اهالی به آموختن دارد نشان میدهد به منطقه مسکونی روستا واردشدهای. اتاق بهداشت، دفتر دهیاری، شورای اسلامی روستا مجموعهای هستند که در ابتدای روستا واقعشدهاند…. نرمی اسفالت که تمام شد سفتی سنگفرشهایی اما زیبا راه رفتنت را مختل میکند.
باید کمی محتاطتر قدم برداری. دیدن ساختمان مخابرات، تعاونی روستایی، سوپرمارکت، نانوایی در کنار هم نشانههایی از میدانگاه پرتردد و اصلی روستاست. درختهای کهنسال چنار که در کوچهها و مسیرهای روستاست نشان از قدمت این دیار دارد و آبی که همیشه روان است سرزندگی و پویایی طبیعت را در دل درختانش به همراه دارد.
حمام قدیمی روستا کنار میدان ابتدایی و حوض آبی که در کنارش قرار دارد و برگهایی که احاطهاش کردهاند قاب عکاسی قشنگی برای یک یادگاری کوچک از کمجان ساختهاند. مسیر سنگفرش را که ادامه دهی و همراه آبی که روان است راهی شوی به نظر میرسد کوچههای اصلی و مهم کمجان را میروی. کوچه ده باشی، کوچه برفی، حاج تقی، میان ده، کمال، حاج کریم، خانی، عابدین، سردریا، کوچه سوک زن، شترخون، سادات، حاج حسین، … نامهایی که با تابلوهایی زیبا و سنتی بر دیوارها به چشم میخورد.
ذکر دعا و مناجات
از همان ابتدای کمجان گردیمان متبرک میشویم بانام حسین (ع) و ذکر دعا، حسینیه و مسجد جامع روستا و کمی جلوتر خانهای که قدمتش را پنجرهها و سبک معماری و سر دربش فریاد میزنند. هنوز محو تماشایی که کوچهای متفاوت با خانههایی کاهگل شده از خاک قرمز در کنار هم توجهت را جلب میکند. و ناگهان صدای اذانی که از هر گوشه و کنار روستا بلند میشود و تو دلت میرود به سمت خدایی که همین نزدیکیهاست.
آب که مهیاست برای وضو سراغ مکانی برای ادای نماز میگیری برایت دوازده مسجد را روایت میکنند و آستان مقدسی که در چند قدمیات واقعشده، آستان مقدس امامزاده ایوب (ع) و جمیله خاتون (س)، مکانی زیبا با درختی تنومند در مقابلش و حوض آب و سرسبزی گلدان و گلهایی که پاییز هم نتوانسته زیباییاش را کم کند. دلت میخواهد کمی برای خودت عکس یادگاری بگیری و بعد نماز بخوانی، زیبایی این مکان مقدس در کنارصدای آب و اسمان ابری و خورشیدی که بهزور خودش را نشان میدهد و اللهاکبر اذانگویان روستا که از اطراف شنیده میشود و جسمی که مست این فضاست و دلی که شیفته این حال …. برنامهات را به هم میزند و زمان بیشتری را اینجا معطل میکنی.
خانههایی با معماری قدیمی و شگفتانگیز
کمی که حال و هوایت سرجایش آمد و دلت آرام گرفت به پا خیز و عزم رفتن کن. ادامه راه هم زیباست …. خانههایی با معماری قدیمی و شگفتانگیز، نظرت را جلب میکند به همت و سلیقه اهالی. ایوانی که با چوب و ستونهایی محکم در بلندایی سنگی استوار و محکم ایستادهاند و. پنجرههایی چوبی و مشبک که زیبایی خاصی به کوچه و خانهها دادهاند و دالانهایی که باید در مقابلشان سرخم کنی تا بتوانی به درونشان راهیابی. …
جالب است اینجا هیچ راهی بیراه نیست و همه کوچهها باز است و بنبستی وجود ندارد. هر درب خانهای که خالی از سکنه نیست تمیز و آبوجارو شده و مشتاق حضور مهمانی است تا چای داغ برایت بیاورند و کمی از تنهاییشان برایت درد و دل کنند.
چشمهای پر آب که سرچشمه آب همیشه روان در روستاست به چشم میخورد. و پرچمی که نشان از دلدادگی اهالی به امام حسین است بر سرچشمه علم شده است. و کنارش مسجد حاج قاسم …. میدان محله بالا که معروف به میدان تعزیه هم است از قدیم و الایام جایگاه روضهخوانیها و تجمعات هیئتهای مذهبی و نخل گردانی و علمگردانی و سینهزنی … است.
اینجا روز تاسوعا و عاشورا محشری برپاست از دلدادگی و عاشقی اهالی به امام حسین ویارانش. مسجد حاج عبدالله که سادگی و زیبایی و نمای کاهگلی مجذوبت میکند کمی درون این مسجد هم بنشینی و جلای روح بیابی….
بازم هم باید رفت بالاتر درختانی کنار هم ایستادهاند تا سایبانی باشند برای کودکانی که دلشان کمی تاب خوردن در هوای روستا را میخواهد و سرخوردن از بلندای غرور و رسیدن به افتادگی زمین و لگدزدن زیر توپ ریا و دورویی ….. به همت اهالی تاپ و سرسره و زمین کوچکی برای فوتبال بچهها تدارک دیدهشده است. و در کنارش مسجد حاج ابراهیم …. که در مراسم خاصی، دهه آخر ماه صفر میزبان عزاداران حسینی است.
کوچهباغهایی پوشیده از برگهای زردآلو و خرمالو
سردریا محله پایانی روستاست و آخرین ساختمانهای مسکونی …. و آغاز دشتها و باغهایی که جولانگاه طبیعت گردان و کشاورزان و شهرنشینان است. کوچهباغهایی که پوشیده از برگهای زردآلو و خرمالو، گردو و بادام و سیب شدهاند و قدم زدن در آن سرشار از حال و هوای عاشقانههای پاییزی است. آب جز جداناپذیر این سکانسهاست و سردی هوایی که وسوسهات میکند کنار همین برگهای هزار رنگ و آب سرد و تگری کمی شیطنت کنی و آتش بیفروزی.
و زیبایی این صحنه دوچندان میشود وقتی نم بارانی بزند و صدای بوسههای باران و برگ، وجودت سرشار از طراوت شود.
مزرعهای در دل کوههای روستاست که هر گردشگری را به سمت زیباییهایش میکشاند. آبگاههای اطراف این مزرعه و کوههای زیبا و درختان و بیشهزارهایی که تاریکی هوا هم نمیگذارد از این فضا دل بکنی. ….
در همین گرگومیش هوای پاییزی به گشتوگذاری سریع بسنده میکنی و برای دلخوشیات، سفر به اینجا را در برنامههای آیندهات به خودت وعده میدهی و با سرعتی آهسته مسیر برگشت را آغاز میکنی و این بار از جاده قلعه قدیمی که در بلندترین جای روستاست عبور میکنی و در نمای آخر، کمجان را از بلندای قلعه میبینی و در یک قاب کوچک، کمجان و جادهها و کوهها و باغهای اطرافش را در هوایی ابری و بارانزده و پاییزی با سرمایی نفوذ کرده در استخوانهایت را در خاطرهات با یادگار میگذاری.
انتهای پیام/۶۳۰۲۵/آ/ی