امروز هفتم مهر آخرین روز از هفته دفاع مقدس است. چهل و چهار سال قبل ارتش رژیم بعثی عراق در آخرین روز تابستان ۱۳۵۹ تجاوز سراسری به خاک کشورمان را آغاز کرد.
رسول مکرم اسلام حضرت محمد (ص) درباره منافقان، فرمود: «من از خطر آدم با ایمان و انسان مشرک بر امتم نمیترسم چون خداوند از خطر انسان مؤمن به وسیله ایمانش جلوگیری میکند و مشرک را به خاطر شرکش نابود میکند اما تنها کسانی که از شر آنها بر شما میترسم، منافقان هستند. آنان چرب زبانند و در باطن در پی هدف دیگری هستند. سخنانشان جذاب است اما در عمل مبتلا به کارهای زشت هستند.»
با این حال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی ۸ ساله، سران سازمان منافقین که از خرداد ۱۳۶۰ پرده نفاقشان برای مردم ایران و مسوولان ایران افتاد با رفتن به آغوش صدام رییس رژیم بعث عراق، مسبب قتل، ترور، شکنجه و ریخته شدن خون هزاران زن، مرد، روحانی و دولتمرد ایرانی شدند.
قبل از اتحاد
حملات هوایی و توپخانهای رژیم بعث عراق به ایران از سال ۱۳۴۸ آغاز شد و این رژیم تا سالهای ابتدایی دهه ۱۳۵۰ به صورت پراکنده ۱۰۴ بار حریم هوایی و زمینی ایران را شکست اما این حملات و تجاوزات ۱۴ ماه بعد از پیروزی نظام جمهوری اسلامی در بهمن ۱۳۵۷، وارد مرحله تازهای شد. صدام طماع و سلطهگر به تحریک حامیان آمریکایی و غربی از اواسط فروردین ۱۳۵۹ بر حملات هوایی و توپخانهایش علیه همسایه شرقیش افزود.
علاوه بر تحریک آمریکا و کشورهای اروپایی، یکی از عوامل تجاوز سراسری ارتش این رژیم به خاک ایران، گزارش ارتشبد غلامعلی اویسی رییس ستاد مشترک ارتش پهلوی به دول غربی و گزارشهای اطلاعاتی آنان به صدام اعلام شد.
صدام به استناد مجموعه گزارشهایی که ارتشبد اویسی و سایر امرا و رجال مخلوع پهلوی از توان دفاعی و زیرساختهای نظامی ایرانِ پس از پهلوی دریافت کرد و صحت آنها توسط جاسوسان زبده آمریکایی و اسراییلی تایید شد، جرات کرد از یگانهای هوایی و توپخانهای، در عمق استراتژیک خاک ایران استفاده کند.
رییس رژیم بعث عراق از ۱۳ فروردین ۱۳۵۹ به تدریج بر شدت حملاتش علیه ایران افزود و شهریور ۱۳۵۹ را به ماهِ خط و نشان علیه ایران تبدیل کرد.
حاکم مخلوع عراق با تفسیری که از پیمان ۱۹۷۵ الجزایر داشت و با اطلاعاتی که از توان نظامی رو به کاهش ایران به دست آورده بود به این خیال افتاد که با دامن زدن به مشاجرات و اختلافاتش با همسایه شرقیش زمینه بازپس گرفتن ارتفاعات زینالقوس در جنوب قصرشیرین، سیف سعد در منطقه میمک و سیف ابوعبیده در خاک استان خوزستان را به وجود آورد.
صدام بر این تصور بود که این مناطق طبق پیمان ۱۹۷۵ الجزایر متعلق به عراق است پس تلاش کرد از سرنگونی رژیم پهلوی که ادعای ژاندارمی منطقه را داشت و حالا ارتش کلاسیک آمریکاییش از هم پاشیده، سوء استفاده کند به همین دلیل به ارتش عراق فرمان حمله داد و اُمرا و فرماندهان رژیم بعث در تجاوز آشکار نظامی ابتدا در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۵۹ ارتفاعات زینالقوس در غرب کشورمان اشغال کردند و دو روز بعد، دو منطقه سیف سعد و سیف ابوعبیده در داخل خاک استان خوزستان را اشغال کردند و وزارت دفاع عراق به پشتوانه رییسجمهور وقت خود در تاریخ ۲۱ شهریور اعلام کرد: «نظامیان سرزمینهای عراقی که به موجب قرارداد ۱۹۷۵ میلادی قرار بود ایران از آن عقبنشینی کند و این کار را نکرد، باز پس گرفتند.»
روزنامه الثوره ارگان حزب بعث عراق نیز دو روز بعد در گزارشی نوشت: «در پی سه روز نبرد، نیروهای عراقی موفق شدند، ۲۱ کیلومتر مربع از مناطق واقع در مرز ایران و عراق را تصرف کنند.»
یک روز بعد هم، عزت ابراهیم الدوری، معاون ریاست شورای انقلاب عراق، در نشست مطبوعاتی در رم اعلام کرد: «عملیات جنگی این کشور در مرزهای ایران برای بازپسگیری ۱۳۰۰ کیلومتر مربع خاک متعلق به عراق تا پایان هفته جاری خاتمه مییابد.»
به دنبال این مصاحبه، صدام در تاریخ ۲۵ شهریور در نشست مجلس ملی عراق حاضر شد و پیمان ششم مارس ۱۹۷۵ الجزایر را به صورت یکطرفه ملغی کرد و مجلس ملی عراق هم با مصوبه خود بر تصمیم رییسجمهور صحه گذاشت.
وزارت خارجه عراق در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۳۵۹ کاردار سفارت ایران در بغداد را احضار کرد و لغو یک جانبه پیمان الجزایر به دیپلمات کشورمان اطلاع داد.
صدام پنج روز بعد و در لحظه شلیک توپِ آغاز جنگ، اروندرود را شط العرب نامید و آن را متعلق به عراق دانست و گفت: «امروز بصره، فردا اهواز.» بعد از آن سراسر مرزهای غربی و جنوبی کشورمان را از زمین، آسمان و ساحل خلیج فارس مورد حملات هوایی و توپخانهای شدید قرار داد و همزمان فرمان یورش تیپها و لشکرهایش به داخل کشورمان صادر شد.
صدام با شعلهور کردن آتش جنگ، ۸ سال آرامش را از مردم مسلمان ایران گرفت و موجب گسترش ناامنی و جنایت و دامن زدن به اختلافات مذهبی، قومی و مرزی شد. او به جنایاتش تا اواخر مرداد ۱۳۶۷ که جمهوری اسلامی ایرانی پیشنهاد سازمان ملل متحد مبنی بر پایان جنگ را پذیرفت، ادامه داد.
در این مدت ارتش عراق علاوه بر در اختیار داشتن حمایتهای جنگافزاری و مالی آمریکا و کشورهای اروپایی و عربی از حمایتهای اطلاعاتی و عملیاتی سازمانهای جاسوسی بینالمللی آمریکایی، اسراییلی و از همه بدتر حمایتهای گروهکهای تروریستی از جمله سازمان تروریستی مجاهدین خلق که در تیر ۱۳۶۰ پرده از نفاقش افتاد و به گروهک تروریستی منافقین شهرت یافت بهرههای فراوان برد.
جوانههای نفاق
بررسی سیر تاریخی خیانتها و جنایتهای مسعود رجوی و گروهک مزدور سازمان منافقین علیه مردم و مسوولان کشور ریشه در حوادث بهمن ۱۳۵۸ و انتخاب سید ابوالحسن بنیصدر به عنوان نخستین رییسجمهور ایران و بعد التهابات سیاسی حضور یافتن مسعود رجوی و همفکرانش در رقابتهای انتخاباتی اولین دوره مجلس شورای اسلامی در اسفند ۱۳۵۸ دارد.
زمان زیادی لازم نبود تا دشمنی مسعود رجوی و موسی خیابانی سرکردگان سازمان منافقین با آیتالله العظمی سید روحالله موسوی خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی و نظام نوپای سیاسی ایران بر همگان آشکار شود.
آغاز این دشمنی، مخالفت امام خمینی با حضور شخصیتها و جریانهای سیاسی مخالف «جمهوری اسلامی» در انتخابات ریاست جمهوری و شرکت نکردن آنان در رفراندوم نظام جدید سیاسی ایران که در فروردین ۱۳۵۸ بود.
مسعود رجوی و جریان سیاسیش به دلیل مخالفت با رفراندوم قانون اساسی و درخواست نیروهای انقلاب برای ممنوعیت حضور مخالفان قانون اساسی در انتخابات و موافقت بنیانگذار جمهوری اسلامی، توسط وزارت کشور از لیست نخستین کاندیداهای ریاست جمهوری، حذف شد.
وقتی از بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران پرسیده شد: «آیا کسانی که به قانون اساسی رأی ندادهاند و با آن مخالفند، میتوانند رییسجمهور شوند؟» با قاطعیت پاسخ دادند: «کسی که به قانون اساسی رأی مثبت نداده، صلاحیت ریاست جمهوری در ایران را ندارد.»
عدم راهیابی مسعود و جریان سیاسیش به اولین مجلس شورای اسلامی ایران نیز مزید بر علت شد. سازمان منافقین در قالب «شورای مرکزی کاندیداهای انقلابی و ترقیخواه» مسعود رجوی، موسی خیابانی و ۲۸ نفر دیگر را در تهران در لیست انتخاباتیش قرار داد و در شهرستانها نیز نامزد انتخاباتی معرفی کرد، اما موفق نشد نصاب لازم برای ورود به مجلس را به دست بیاورد. بالاترین رای این تشکل در تهران، متعلق به مسعود رجوی با ۵۳۰ هزار رأی بود که این میزان رای مانع از راهیابی او در دور اول انتخابات به مجلس شد.
مسعود رجوی و نامزدهای انتخاباتی سازمان منافقین در مرحله دوم انتخابات مجلس نیز دست از کار نکشیدند و با نامزدهای حزب جمهوری اسلامی به رقابت برخواستند اما باز هم نتوانستند نصاب لازم را به دست بیاورند و امیدشان از راهیابی به خانه ملت به کلی ناامید شد.
در بندِ پهلوی
چند سال به عقب بر میگردیم. مسعود رجوی همان جوانی است که چند سالی است، پشت لبهایش سیاه شده است. او و هفت عضو دیگر شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق به همراه بیش از ۶۰ نفر دیگر از اعضای کادر سازمان در حمله ماموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور – ساواک – به خانههای تیمی این گروهک، در شهریور ۱۳۵۰ دستگیر شدند و به زندان پهلوی افتادند و بازجویی و شکنجه شدند و قرار بود همراه با سایر اعدامیهای این گروهک، اعدام شود اما اصرارهای کاظم رجوی، برادر بزرگتر و عضو هیات علمی انستیتوی عالی حقوق بینالملل دانشگاه ژنو به دبیرکل وقت سازمان ملل در ژنو و کمک مقامات وقت سیاسی فرانسه، مانع شد.
کاظم سیام بهمن ۱۳۵۰ به دیدار کورت والدهایم دبیرکل وقت سازمان ملل در ژنو رفت و او را در جریان حکم اعدام برادرش گذاشت و از والدهایم خواست تا مانع اجرای حکم شود. او با استخدام دو وکیل سوییسی زبردست، مجامع بینالمللی حقوق بشری را علیه رژیم پهلوی تحریک کرد و موفق به جلب نظر مساعد پیر گرابل رییس وقت کنفدراسیون سوییس و فرانسوا میتران رهبر وقت حزب سوسیالیست فرانسه شد. او بالاخره موفق شد حکم اعدام برادرش را به حبس ابد تقلیل دهد.
حکم حبس ابد مسعود رجوی نیز با نزدیک شدن به آخرین ماههای عمر رژیم پهلوی به دلیل بحرانی بودن سرنوشت رژیم و شدت گرفتن آتش اعتراضات مردم در پاییز و زمستان ۱۳۵۷، نقض شد و او نیز همراه با دیگر زندانیان سیاسی در دی ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد.
با خلاص شدن مسعود رجوی از مرگ و به دنبال آن پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، سازمان مجاهدین خلق با نام رسمی «جنبش ملی مجاهدین» و به ریاست مسعود رجوی فعالیتش را از سازمان مادر جدا کرد.
رییس جنبش ملی مجاهدین با سوء استفاده از فضای باز سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در شروع کار خود و سازمان تحت امرش را حامی انقلابیون نشان داد و در سازمانها و نهادهای دولتی و انقلابی نظام نوپای سیاسی ایران، نفوذ کرد.
مسعود رجوی و موسی خیابانی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای نزدیک کردن خود و سازمان تحت امرشان به انقلابیون و قرار گرفتن در کادر رهبری نظام به دیدار بنیانگذار جمهوری اسلامی در مدرسه علوی رفتند اما آن مرجع تقلید بصیر و هوشیار با تیزبینی و فراستِ زبانزدش و پس از شنیدن سخنان آن دو از اغراض پلید مسعود و موسی و سازمان منافقین، مطمئن شد.
علنی شدن نفاق مسعود
انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری نظام جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ با حذف مسعود رجوی از لیست نامزدهای انتخابات، جرقه دشمنی را زد.
حضور رجوی در جمع داوطلبان انتخابات ریاست جمهوری با اعتراض بخش قابل توجهی از یاران و همراهان امام در شورای انقلاب و حزب جمهوری اسلامی و نامهنگاری آنان با شورای انقلاب به عنوان عالیترین نهاد اداره کننده انقلاب روبرو شد.
معترضان در نامهای گلایهآمیز به شورای انقلاب خواستار حذف نام افرادی شد که در رفراندوم قانون اساسی شرکت نکردند. در پی شدت گرفتن مخالفتها، رهبر کبیر انقلاب اسلامی در تاریخ ۲۹ دی ۱۳۵۸ در پاسخ به این سوال که «آیا کسانی که به قانون اساسی رأی ندادهاند و با آن مخالفند، میتوانند رییسجمهور شوند؟» با قاطعیت پاسخ دادند: «کسی که به قانون اساسی رأی مثبت نداده، صلاحیت ریاست جمهوری در ایران را ندارد.»
حکم حکومتی امام خمینی نارضایتی مسعود رجوی و گروهک تحت امرش را سبب شد و از آن تاریخ به دشمن درجه یک امام خمینی بدل شد. او و همفکرانش در سازمان منافقین نظرات، تصمیمات و حکمهای امام خمینی را به صورت علنی مورد حمله قرار دادند و محکوم کردند.
تیم مسعود رجوی بعد از ناکام ماندن در انتخابات ریاست جمهوری و نمایندگی اولین دوره مجلس شورای اسلامی، تلاش زیادی کرد تا او شهردار تهران کند حتی با پا در میانی افراد مختلف سعی کرد پایتخت را تحت کنترل درآورد اما ناکام ماند.
این گروهک مزدور و زخم خورده از این تاریخ دست به اسلحه برد و به مهمترین دستگاهها و مراکز بایگانی نظام حمله کرد و بخش قابل توجهی از اسناد رژیم پهلوی به خصوص اسناد همکاری خودشان با ساواک را از بین بردند.
آنان همچنین در روزنامه مجاهدین، ارگان سازمان منافقین علیه شخصیتهای روحانی به خصوص بنیانگذار جمهوری اسلامی مطالب توهینآمیز و اتهامات اثبات نشده زیادی منتشر کردند.
اصرار مسعود رجوی و همفکرانش بر این تهمتها از یک سو و کشف جاسوسیِ برخی اعضای سازمان متبوعش به خصوص محمدرضا سعادتی از هسته اولیه سازمان منافقین از سوی دیگر، موجب بازداشت و محاکمه برخی سران سازمان و ممنوعیت فعالیت آنان در ایران و کینه گرفتن مسعود رجوی از امام خمینی و نظام شد.
کینه رجوی از مقامات ایران در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ به اوج خودش رسید. بنیانگذار جمهوری اسلامی در این تاریخ بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کرد. بنیصدر با حکم امام از ۳۰ بهمن ۱۳۵۸ به عنوان فرمانده کل قوا منصوب بود اما به دلیل رفتارها و سیاستهای غیر ملی و خائنانه رجوی، در این تاریخ فاقد صلاحیت شناخته شد و با حکم عزل امام خمینی، کنار گذاشته شد.
در پی حکم عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا، نمایندگان انقلابی حزب جمهوری اسلامی در اولین مجلس شورای اسلامی نیز در تصمیمگیری جمعی خواستار رای مجلس به عدم کفایت سیاسی او شدند و طرح عدم کفایت سیاسی رییسجمهور مخلوع در مجلس به جریان افتاد.
مسعود رجوی هم ۹ روز بعد از هوادارانش خواست در تاریخ ۳۰ خرداد علیه نظام جمهوری اسلامی به خیابانها بریزند. فردای این فراخوان نیروهای رجوی با حضور در خیابانهای اطراف دانشگاه تهران شورش گستردهای را در تهران و برخی شهرهای ایران راه انداختند.
به دنبال شدت گرفتن آشوب خیابانی این گروهک تروریستی، مقامات ارشد نظام دستور دستگیری و جلب مسعود رجوی و سید ابوالحسن بنیصدر را صادر کردند اما آنان به ناگاه خود را از چشم مردم و ماموران اطلاعاتی و انتظامی کشور پنهان کردند. این دو دوست که بعدها پدرزن و داماد شدند، در مخفیگاهشان چند ماه انتظار کشیدند تا سرویسهای جاسوسی غربی با همراهی تهماندههای رژیم پهلوی در هوانیروز به فرانسه فرار کنند.
مسعود رجوی و گروهک تروریستی تحت فرمانش از آن تاریخ تا امروز در جنایت و قتل بیش از ۱۷۰۰۰ نفر از فرزندان، زنان و کهنسالان، مسوولان، روحانیون و مردم عادی ایران در سراسر جهان نقش مستقیم داشتهاند.
آنان در پروژههای مشترک و متعدد به کمک سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی کشورهای آمریکا، اسراییل، فرانسه و آلبانی رفته و نقش موثری در افشای اسرار و اطلاعات نظامی و ترور دانشمندان هستهای، شخصیتهای سیاسی و نظامیِ موثر کشورمان داشتهاند.
سعید شاهسوندی از اعضای اصلی و سابقهدار سازمان منافقین و از دوستان محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری قاتلان شهیدان بهشتی، رجایی، باهنر و ۷۲ نفر از مقامات ارشد کشورمان که به دلیل بریدن از سازمان، در سال ۱۳۶۷ از این گروهک تروریستی تبری جست و تواب شد، سالها بعد به تشریح زمان و نحوه شروع اقدامات مسلحانه سازمان منافقین علیه مردم و مسوولان کشورمان پرداخت.
او در این گفتوگو، هفتم تیر ۱۳۶۰ را تاریخ شروع جنایتهای زنجیرهوار و پیوسته سازمان منافقین در ترور شخصیتهای طراز اول انقلاب اسلامی اعلام کرد و بزرگتترین جنایت این گروهک را انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر آن سال عنوان کرد.
شاهسوندی گفت: «شامگاه هفت تیر، اولین و بزرگترین عمل مسلحانه سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی رقم خورد، انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی.»
سخنان این عضو تواب گروهک تروریستی منافقین، پرده از نقشهها و مزدوریهای مسعود و مریم رجوی و سایر سرکردگان این گروهک برای سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی آمریکایی، اروپایی، اسراییلی و عراقی به خصوص پس از تسویه مزدوران آنان از بدنه دستگاهها و سازمانهای انقلابی و دولتی، برداشت.
براساس اعلام بنیاد هابیلیان که توسط جمعی از خانوادههای شهدای ترور تاسیس شد، این گروهک مزدور، وطنفروش و بیرحم ۱۷ هزار نفر از کارشناسان، نخبگان، سیاستمداران و شهروندان عادی کشور را از آن تاریخ تاکنون با روشهای فریبنده و وحشیانه به قتل رسانده است.
اتحاد منافقین و رژیم بعث
فعالیت گروهک منافقین در بین سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴ بر ترورهای داخلی متمرکز بود. بخشی از جنایت مزدوران منافق معطوف به ترور سران نظام یا به اصطلاح منافقان زدن «راس هرم» بود که واقعه هفتم تیر و هشتم ۸ شهریور ۱۳۶۰ از آن جمله بود و بخش دیگر جنایت آنان ترور سر انگشتان نظام شامل مردم کوچه و بازار بود.
با این حال بعد از ضربه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تاریخ ۱۹ بهمن ۱۳۶۱ و هلاکت موسی خیابانی مرد شماره دوم سازمان و اشرف ربیعی همسر رجوی در خیابان زعفرانیه تهران که هدایت ترورها را برعهده داشتند، به مرور از توان و ظرفیت داخلی این گروه تروریستی کاسته شد.
در این دوره بعضی از اعضای سازمان دستگیر یا اعدام شدند برخی نیز در درگیریهای کمیتههای انقلاب اسلامی با مزدوران منافق در خانههای تیمی به هلاکت رسیدند. تعدادی هم به خارج از کشور رفتند و عدهای نیز به زندگی مخفیانه در ایران روی آوردند.
در این دوره بخشی از سازمان با اتحاد با رژیم بعث عراق به داخل خاک این کشور رفت.
با آغاز جنگ تحمیلی از سوی ارتش رژیم بعث عراق اعضای این گروهک تروریستی که دریافتند برای مخفی ماندن از دید مردم و مقامات کشور باید خود را به شکل و شمایل نیروهای انقلابی درآورد، بر دایره نفاق و مخفیکاریش افزود و نیروهای آموزش دیده خود را با ظاهری مذهبی و مقدسمآب با یقههای بسته و ریش و تسبیح وارد سازمانهای انقلابی و ادارات دولتی وارد شد و نیروهای منافقش را در ردههای مختلف نظامی و بسیجی سازماندهی کرد و به پشت جبهههای غرب و جنوب کشور اعزام کرد.
مزدوران گروهک منافقین با آغاز جنگ موضع ریاکارانه و فریبکارانه اتخاذ کرد. سران این سازمان در اولین اعلامیههای سازمانی خود تجاوز عراق به خاک ایران را محکوم و حضور نیروهایشان را در جبهههای جنگ را منوط به درخواست مقامات کشور کردند.
سران سازمان منافقین دفاع مقدس، با نادیده گرفتن این که عراق آغازگر تهاجم سراسری به خاک ایران است در موضعگیری دوگانه و مبهم، جنگی تحمیلی را ارتجاعی و ناعادلانه توصیف میکردند.
با این حال آنان برای بهرهمند شدن از کمکهای مالی و تسلیحاتی عراق و افزایش توان مبارزاتی ۱۷ پایگاه نظامی به مرکزیت پایگاه «اشرف» در داخل خاک عراق و در نزدیکی مرز مشترک دو کشور راهاندازی کردند تا از این پایگاهها بتوانند دسترسی راحتتری به پشت جبهههای جنگ داشته باشند و بتوانند اعزام گروههای عملیاتی برای ترور و خرابکاری به ویژه ترور رزمندگان و فرماندهان انقلابی و نظامی کشور را مناسبتر انجام دهند.
این پایگاه پس از مذاکرات مقدماتی بین رجوی و طارق عزیز نخستوزیر وقت عراق در پاریس، در استان دیاله و در ۱۰۰ کیلومتری بغداد ساخته شد. زمین این پایگاه به دستور صدام از عشایر عراقی به زور گرفته شده بود. رجوی با تشکیل ارتش آزادیبخش ملی در پایگاه اشرف رسما وارد پشیبانیهای جنگ کلاسیک و ورود به جبهههای جنگ و نفوذ در پشت جبهههای جنگ شد.
تروریستهای منافق با پشتیبانی این پایگاهها جاسوسی از توان و تحرکات نظامی ایران، انجام تبلیغات مسموم از طریق رادیوی اختصاصی این گروه در عراق و شایعهسازی برای تحت تاثیر قرار گرفتن عموم مردم و کاهش یا توقف حمایتهای مردم از جبههها، شنود مکالمات بیسیمی و تلفن نیروهای خودی و سرکوب شیعیان و کردهای عراق در همکاری اطلاعات و نظامی با ارتش رژیم بعثی را در دستورکار مستمر خود قرار دادند.
آنان همچنین ترور تعداد زیادی از فرماندهان نظامی در جبهههای نبرد و پشت جبههها، جاسوسی به نفع دشمن بعثی و ارسال اخبار و اطلاعات مراکز مهم نظامی و صنعتی ایران به مقامات عراقی و بمباران این مراکز توسط نیروهای هوایی رژیم بعثی، تهیه اطلاعات به کلی محرمانه از نحوه عمل رزمندگان اسلام و زمان و مکان عملیاتهای رزمندگان اسلام و ارسال آنها به ارتش عراق، پخش شایعه در پشت جبهههای نبرد برای تضعیف روحیه مردم، تبلیغات سوء علیه نظام جمهوری اسلامی در سطح جهانی برای ضربه به وجهه بینالمللی ایران و تغییر متن نامههای خانوادههای زندانیان ایرانی در عراق انجام دادند.
شهرت جهانی منافقین
مجله تایم در سومین سال جنگ تحمیلی در مقالهای طولانی به بررسی عملکرد منافقین در جبهههای جنگ پرداخت.
این نشریه آمریکایی از منافقان به عنوان مزدورانی یاد کرد که تمام و کمال حاضر به خدمت به صدام هستند.
نویسنده این مجله عنوان کرد: «منافقین گروهی هستند که در جبهه مقابل کشور خود، از کشتن سربازان ایرانی گرفته تا جاسوسی برای نیروهای نظامی عراق، تخریب، شایعهپراکنی برای آغاز یا لغو عملیاتهای ایران و … دریغ نمیکنند… د. منافقین برای در کانون توجه قرار گرفتن، حاضر به انجام هر کاری هستند.»
عملیاتهای منافقین
گروهک تروریستی منافقین با وجود در اختیار داشتن حمایتها و امکانات نظامی و مالی فراوان غربی و بعثی، در هیچ کجای میدان نبرد نتوانست به موفقیت پایدار برسد. آنان در سال پایانی جنگ و از ابتدای سال ۱۳۶۷ با پشتیبانی لجستیکی و جنگافزاری ارتش عراق به صورت مستقل سه عملیات نظامی به نامهای آفتاب، چلچراغ و فروغ جاودان انجام دادند که با وجود موفقیتهای محدود، در نهایت با دادن تلفات قابل توجه شکست سنگینی از رزمندگان اسلام خوردند.
قبل از انجام عملیات فروغ جاودان صدام، رییسجمهور معزول عراق در تیر ۱۳۶۷ در پشتیبانی از عملیات نظامی مسعود رجوی و مزدورانش در یک سخنرانی تلویزیونی، گفت: «… بعد از مدتی خواهید دید که چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همینطور پیوستن مردم ایران به صفوف آنها را خواهید دید.»
همین سخنرانی باعث شد مزدوران منافق بعد از پایان رسمی آتشبس بین ایران و عراق و پذیرش قطعنامه سازمان ملل توسط ایران در تاریخ سوم مرداد ۱۳۶۷ به خاک ایران حمله کنند و جنایت دیگری را رقم بزنند.
منابع:
راهنمای عملیات جنگ ۸ ساله، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ۱۳۶۹ ص ۷۵
جمال حسینی، حملات تهران علیه مخالفان در عراق، ماهنامه نگاه، سال اول شماره، ۳ خرداد ۱۳۷۹
رضا بسطانی، نقش سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در جنگ ایران و عراق، فصلنامه نگین، سال اول، شماره، ۳ زمستان ۱۳۸۱
درودیان، محمد، آغاز تا پایان (سالنمای تحلیلی) : بررسی وقایع سیاسی نظامی جنگ از زمینه سازی تهاجم عراق تا آتش بس، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ۱۳۸۱ ص ۳۹-۴۰