مانور «ایران قدرتمند» در رسانههای آمریکایی
مانور «ایران قدرتمند» در رسانههای آمریکایی
گروه سیاسی خبرگزاری برگزیده های ایران، استیصال و ناتوانی آمریکا در مدیریت تحولات جاری در منطقه غرب آسیا، منجر به تکرار یک کلید واژه اساسی توسط تحلیلگران حوزه روابط بین الملل در واشنگتن شده است: ایران قدرتمند.
در تازهترین این موارد، فرید ذکریا تحلیلگر معروف آمریکایی با انتشار مقالهای در روزنامه واشنگتن پست به قدرت ایران در منطقه اشاره کرده و مینویسد:
“واقعیت جدید و خطرناکی که منطقه با آن روبرو شده است، بیش از هر نتیجهای، ریشه در فروپاشی سیاست آمریکا در قبال ایران دارد. ایران به فشارهای خارجی از طریق نزدیککردن روابط با جنبشهایی مانند حزبالله در لبنان، حماس در غزه، انصارالله در یمن و «گروههای مسلح» در عراق و سوریه پاسخ داده است. در یک دهه اخیر، رویکرد واشنگتن در قبال ایران مخالفت سرسختانه و فشار بوده نه یک راهبرد.”
فرید ذکریا رسما به شبکهای اشاره میکند که جبهه مقاومت در منطقه غرب آسیا نام دارد و پیش فرضهای مبنایی و راهبردی واشنگتن در این حوزه ژئواستراتژیک و مهم را هدف قرار داده است. عدم درک مفهوم ایران قدرتمند و مصادیق آن توسط سیاستمداران آمریکایی، منجر به فقر راهبردی آنها در قبال تهران شده و منتج به بروز پرهزینهترین رفتارها از سوی دموکراتها و جمهوریخواهان شده است.
طی سالهای سپری شده از پیروزی انقلاب اسلامی، همین فقر راهبردی و پس زدن واقعیتی تحت عنوان ایران قدرتمند،منجر به شکل گیری دور باطلی در سیاست خارجی آمریکا شده است. شاید بازخوانی جمله معروف برژینسکی استراتژیست مشهور آمریکایی که یک دهه قبل خطاب به مقامات این کشور بیان کرد، تا حدود زیادی بتواند از این سردرگمی و فقر راهبردی درآمریکا پرده بردارد:
« ایران همواره در این منطقه وجود خواهد داشت و چه خوشمان بیاید، چه نیاید در منطقه مهم خواهد بود. این به نفع ماست که در درجه اول از هرگونه درگیری اجتناب ورزیم؛ زیرا درگیری ایران و آمریکا چه تعمدی باشد، چه تصادفی، آمریکا را درگیر کشمکشی میکند که هم ایران و هم عراق را در بر میگیرد. من نمیخواهم آمریکا خواهان نزاع با ایران باشد؛ چرا که به نظر من آمریکا بدون جنگ با ایران حال و روز بهتری خواهد داشت.»
اینک به نوعی شاهد باز آفرینی ادبیات و هشدارهای برژینسکی در حوزه سیاست خارجی آمریکا هستیم. چراغهای زرد و قرمزی که از سوی استراتژیستهای حوزه روابط بین الملل در آمریکا روشن می شود، جملگی جنس و ماهیتی واقع گرایانه (رئالیستی و نئورئالیستی) داشته و بیانگر عمق فاجعه ایست که دیپلماسی و سیاست خارجی آمریکا با آن دست و پنجه نرم میکند.
حتی فردی مانند بایدن که در توهماتش خود را سیاستمداری مقتدر و هوشمند در حوزه روابط بین الملل میدانست، در طول چهار سال سپری شده از حضورش در کاخ سفید تبدیل به نماد شکست مطلق آمریکا در تقابل با ایران شده است.
تصاعد بحران در سیاست خارجی آمریکا موضوعی نیست که بتوان آن را با شعارها و عناوین فریبنده و دروغین توجیه کرد! این آشفتگی مولد آسیبها و شکستهای مزمنتری در این عرصه خواهد بود که قطعا شبکه آشکار و پنهان قدرت در حوزه روابط خارجی آمریکا را در هم خواهد شکست.
/