به گزارش خبرگزاری برگزیده، «اقبالالسلطان» خوانندهی دربار محمدعلیشاه قاجار به او گفته بود که تو «نمکدانی» و به همین جهت در همان سنین ۱۴ و ۱۵ سالگی که برای پر کردن صفحهی گرامافون با کمپانی «هیز مستر ویس» مذاکره کرد در همهجا به «نمکدان اقبالالسلطان» معروف شده بود. از ملوک فرشفروش کاشانی ملقب به ملوک ضرابی حرف میزنیم، یکی از معروفترین خوانندگان موسیقی سنتی نیمهی نخست قرن ۱۴ خورشیدی و همان کسی که تصنیف معروف «مرغ سحر» را برای نخستین بار خواند. ملوک در تابستان ۱۳۳۱ حدودا ۴۳ ساله و ۲۵ سال بود که آواز میخواند و به دریافت چندین نشان مفتخر شده بود که مهمترینشان یکی نشان درجه سوم علمی و دیگری نشان درجه اول هنر بود. او در این برهه دیگر نه فقط یک خوانندهی معروف که یک خَیِر بزرگ هم بود؛ کسی که ۳۲ دختر و پسر را به فرزندخواندگی پذیرفته و خرج زندگیشان را میداد. در همین دوران خبرنگار مجلهی اطلاعات هفتگی (ف نیکخواه) به خانهی او واقع در بازارچهی مروی رفت. ملوک ضرابی در دیدار با او از زندگی خود گفت و اینکه از کجا آواز را آغازیده و چه مصائبی را در این مسیر پشت سر گذاشته است. بخشهایی از این گفتوگو را به نقل از مجلهی یادشده مورخ ۲۴ مرداد ۳۱ در پی میخوانید:
من با اینکه به کاشانی بودنم معروفم ولی محل تولدم تهران است و در تهران هم پرورش یافتهام. پدربزرگ من مرحوم حاجی جعفر بود که در فین کاشان به مناسبت صوت خوشی که داشت به حاجی جعفر بلبل معروف شده بود و هنوز وقتی من به کاشان میروم پیرزنان فینی میگویند این ملوک همان ملوک حاجی جعفر بلبل است. پدرم هم دارای صدایی خوش بود چنانکه ساکنین محلهی بازارچه مروی از صوت خوش قرآن و اذان او لذت میبردند و من هم روی همان حساب که فرزند حلالزادهی او بودم، صدای خوش خود را از آنها به ارث بردم. من همان روزها که داخل دختربچهها آواز میخواندم احساس کردم که صدای من از دیگران خیلی بهتر است و دیگران هم برای صدای من ارزش قائل میشوند به همین جهت به موسیقی علاقهمند شدم و در چادر و چاقچور به سراغ معلم موسیقی رفتم چند سال دور از چشم پدر و مادرم که مردمی متعصب و مذهبی بودند نزد اقبالالسلطان، طاهرزاده، درویشخان تعلیم گرفتم و مخصوصا پایهی ضرب خودم را پیش حاجی خان عینالدوله درست کردم و ۱۴ یا ۱۵ ساله بودم که برای اولین مرتبه کمپانی مستر ویس از من دعوت کرد صفحه پر کنم.
آن روز هنوز موسیقی جنبهی هنری امروز را نداشت و به این جهت اولین تصنیفی که من در صفحه خواندم «عاشقم من… منعم نکنید… دردم پرسید» محشری بپا کرد و پدرم شنید دخترش «عاشق» شده و در کوچه و بازار صفحهی او شنیده میشود و طلب درمان درد میکند تصمیم گرفت که سرمه به خرد من بدهد و مرا بکشد. ولی خدا نخواست و من کار خود را دنبال کردم و صفحههای من در شهرستانها پخش شد. ابتدا روی صفحه فقط کلمهی «ملوک» را مینوشتند بعد کلمهی «ضرابی» را هم به آن اضافه نمودند و هممیهنان مرا به وسیلهی صفحاتم شناختند.
من در شب اول افتتاح رادیو تهران در برنامه شرکت کردم و از آن به بعد هم در رادیو تهران آواز خواندهام ولی هیچوقت خود را در استخدام آن اداره نگذاشته و همواره برای امور خیریه و صرف عنوان افتخاری در برنامههای رادیو شرکت کردهام و حالا هم بعضی اوقات دعوت شیر و خورشید سرخ یا سایر سازمانهای خیریه را با کمال میل قبول میکنم.
در مورد آهنگهای جدیدی که گاهی در برنامههای اختصاصی رادیو تهران شنیده میشود [نظرتا چیست؟]
آوازهخوان حتما باید باسواد باشد، شعر را درست بخواند و حالت واقعی آن را درک نماید. من نمیدانم در این باره چه بگویم فقط میخواهم بگویم یا ما باید فارسی بخوانیم یا خارجی و الا معنی ندارد که شعر فارسی را در یک آهنگ مغلوط و شکستهی خارجی بخوانیم و اسم آن را آواز جدید بگذاریم.
به کدامیک از آوازهخوانها بیشتر علاقه دارید؟
[میخندد] سر پیری دست از سر من بردارید. همهی آوازهخوانها خوب هستند و خوب میخوانند. من خودم از ادیب خوانساری، بنان، تاج اصفهانی، روحانگیز از آوازهخوانها و از استادی کلنل وزیری، مشیرهمایون، شهنازی، مرتضی نیداود، مرتضی محجوبی، صبا، جواد معروفی خوشم میآید. همه خوباند.
… اگرچه عدهای مرا امکلثوم [خواننده مشهور مصری] ایران لقب دادهاند ولی من هرگز خود را با او قابل مقایسه نمیدانم ولی این را هم بگویم که ملت مصر بهخوبی قدر هنرمند را میشناسد و از هنرمند خود قدردانی میکند. من وقتی وارد مصر شدم تابلویی دیدم که مرا به تعجب انداخت؛ روی تابلو با خط درشت نوشته بود: «المطرب المعروف المصری امکلثوم» در حالی که من تصور میکردم «مطرب» کلمهی پست و زشتی است و تعجب من وقتی بیشتر شد که فهمیدم بر خلاف تصور من و آنچه در ایران شایع شده مطرب به معنی آوازخوان و موسیقیدان و درست بر خلاف آنچه ما تصور میکنیم میباشد و به همین جهت وقتی در بیروت دیدم روی تابلوی بزرگی که در خیابان میگردانند نوشته بود: «المطرب المعروف الا رانی الملوک الضرابی» حیرت نکردم، و نمیتوانم بگویم که مردم هنردوست بیروت چگونه از من استقبال کردند.
۲۵۹۵۷