استفاده از ظرفیت چهرهها، کارشناسان، نهادها و اندیشکدههای شناخته شده برای شکلگیری گفتگوهای سازنده و انتقادی در کنار دیپلماسی رسمی میان دولتها، فرآیندی مرسوم و متداول در عرصه بینالمللی است. دولتها نه تنها مانع حضور نخبگان غیردولتی در پلتفرمهای بینالمللی نمیشوند بلکه بصورت آشکار نیز از آنها حمایت مادی و معنوی میکنند تا در فرآیندهای تصمیمسازی به افزایش فهم متقابل، نزدیکشدن دیدگاهها و کاهش سوء تفاهمها کمک کنند. بدین ترتیب تأمین منافع ملی و نمایندگی از ارزشهای یک ملت با فعالسازی حداکثری ظرفیت نخبگان و ارائه تصویری واقعی در قالب مفهومی بنام “دیپلماسی نخبگانی” دنبال میشود. در سالهای گذشته این ظرفیت بینالمللی بنا به دلایلی نظیر ملاحظات واقعی امنیتی و بعضاً مشکلات شناختی از فضای بینالملل، درونزا نبوده و خارج از چارچوب نهادهای رسمی ظرفیت چندانی شکل نگرفته است. طبیعتاً با وجود این خلأ، نیاز دستگاه دیپلماسی به مسیرهای متنوع گفتگو پابرجا باقی مانده و تنها زمین بازی بیشتری برای دوتابعیتیها و دولتهای ثالث ایجاد شدهاست. واسطهگریهایی که بعضاً هزینههای گزافی را به کشور تحمیل میکند.
در همین خصوص و به تازگی شبکه ایران اینترنشنال و سایت خبری سمافور، در یک روایتسازی و هیاهوی رسانهای مدعی افشای یک شبکه مخفی چند نفره از کارشناسان جوان دو تابعیتی ایرانی-آمریکایی بر پایه ایمیلهای هک شده وزارت امورخارجه شدهاند که در سالهای آغازین دولت یازدهم به طور سازمانیافته و با پشتیبانی این وزارتخانه، به نفع ایران در مسئله هستهای کار کردهاند. هرچند بررسی صحت برخی از موضوعات مطرح شده تنها با دسترسی به اسناد طبقهبندی شده امکانپذیر است اما در این مورد، چند نکته قابل توجه وجود دارد.
مخالفت رژیم صهیونیستی با هر گونه پیشرفت در مذاکرات هستهای آشکارتر از آن است که نیاز به ذکر شواهد داشته باشد. متأسفانه پروژه ایرانهراسی این رژیم، همراهی برخی از کشورهای منطقه را در جلوگیری از پیشرفت مذاکرات به همراه داشتهاست. بدین ترتیب، پس از تبادل موفق زندانیان میان تهران و واشنگتن و در شرایطی که شایعاتی پیرامون پیشرفت مذاکرات به گوش میرسد، فعال شدن ماشین سنگاندازی عبری-عربی دور از ذهن نیست. در یک سمت این روایتپردازی، شبکه ایران اینترنشنال قرار دارد که به گواه گاردین و وال استریت ژورنال توسط دربار سعودی تأمین مالی میشود و در سمت دیگر آن نیز گزارشی به قلم جی سولومون به چشم میخورد که عضو با سابقه اندیشکدههای صهیونیستی آمریکا است. وی که نویسنده کتاب جنگهای ایران است در سال ۲۰۱۷ بخاطر نقض تعهدات حرفهای و دریافت پول از منبع خبری، از وال استریت ژورنال اخراج شد. بنابراین حتی با فرض صحت ادعاهای این گزارش، در پشت پرده نیتی بجز تخریب روند مذاکرات هستهای و اعمال فشار به دولت بایدن دنبال نمیشود.
در این روایتسازی پازلهای اطلاعات بنحوی در کنار هم چیده شدهاند که گویی پرده از یک راز مهم بر داشته میشود اما برای کسانی که پیگیر روند مذاکرات بودهاند نکته تازهای آشکار نمیشود. آن مأموریتی که این شبکه مدعی افشای آن شده است در بخش معرفی علی واعظ در سایت گروه بحران، سالهاست پیش چشم قرار دارد. واعظ خود را کاهشدهنده فاصله میان اطراف مذاکرات معرفی کردهاست و این مأموریت را بارها در جلوی چشم خبرنگاران پرشمار محل مذاکرات، نه تنها با هیأت ایرانی و آمریکایی پیش برده بلکه با نمایندگان سایر کشورها نیز به گفتگو و تبادل نظر نشستهاست. همچنین آن چیزی که تحت عنوان افشاگری در خصوص آرین طباطبایی ساخته و پرداخته شدهاست، در مقاله علمی او در ژورنال عدم اشاعه به صراحت توسط خودش بیان میشود. طباطبایی در آن مقاله بارها به گفتگوی مستقیم خود با مقامات و دیپلماتهای ایرانی استناد میکند.
علاوه بر اینها، این واسطهگریهای دو طرفه به گونهای نقل میشود که گویی یک رویداد منحصربفرد و بیسابقه در دیپلماسی رخ داده است و مخاطب، درکی از آنچه در فرآیندهای تصمیمسازی بویژه در آمریکا میگذرد، ندارد. سیاست خارجی آمریکا برای سالهای طولانی گروگان لابیهای تابلودار صهیونیستی بوده و هست. پانزده سال از انتشار کتاب مرشایمر و والت در این خصوص میگذرد. روندی که در سالهای اخیر با پمپاژ سرسامآور دلارهای نفتی خاورمیانه به اندیشکدههای واشنگتن، شکل تازهای به خود گرفتهاست. مراکز صهیونیستی، امروز شرکای سرمایهداری پیدا کردهاند که قادر هستند به مدیران خود بیش از رئیسجمهور آمریکا حقوق دهند تا بر تصمیمسازیها اثر بگذارند. با این اوصاف، طرف گفتگو قرار گرفتن دو تابعیتیها برای تهران و واشنگتن، امری طبیعی و فرصتی غیرقابل چشمپوشی برای هر دو طرف بوده که همواره زیر سایه شک و تردید قرار داشتهاست.
بنا بر نظر شخصی و براساس سوابق، هزینه گفتگوهای غیر مستقیم را برای کشور بهصرفه نمیدانم اما با احترام به ملاحظات سطوح عالی و با توجه به ماهیت متفاوت سیاست خارجی ایران، به نظر میرسد کشور ما چندین برابر سایر کشورها به ابزار دیپلماسی مسیر دوم و گفتگوهای با واسطه احتیاج دارد. لذا این تلاشهای کودکانه و بازیهای رسانهای نباید دست نیروهای کاربلد را در پیگیری تعاملات بینالمللی خالی بگذارد و پای آنها را در پیگیری منافع ملی سست نماید. تصمیمگیران ارشد توجه داشته باشند این اقدامات با هدف قفلشدن مسیرهای مختلف دیپلماسی و کنار گذاشتن ابزارهای کارآمد آن صورت میگیرد و دلسردی در این جنگ روایتها، مترادف تن دادن به خواست طرف مقابل و خلع سلاح خودخواسته است.
لذا پیشنهاد میشود نهادهای حاکمیتی پیشگام ظرفیتسازی بینالمللی آن هم بصورت درونزا شوند تا دیپلماسی نخبگانی به تدریج در قالب بکارگیری کارشناسان و نهادهای کارشناسی غیردولتی نظیر اندیشکدهها بتواند نقش مکمل را برای دیپلماسی رسمی ایفا کند و باری از دوش دستگاه دیپلماسی بردارد. شناخت و درک صحیح از کارکرد این بازیگران غیردولتی در عرصه بینالمللی و تغییر نگاه منفی واکنشی به رویکرد مثبت کنشگرانه، پیشنیاز این تحول است. آنگاه عرصه دیپلماسی نخبگانی در فرآیند ظرفیتسازی بر اساس ایجاد فرصتهای محدود و ارزیابی نتایج حاصله، قابلیت گسترش خواهد یافت.
نکته پایانی این یادداشت پیرامون چرخه تکرارشونده جنگ سایبری، هک کردن اسناد دولتی، تولیدگزارشهای جهتدار، ایجاد هجمهی رسانهای و بازتولید فشار در قالب وضع تحریمهای جدید است. این مراحل بتازگی در پرونده اسناد کمیته فیلترینگ پیگیری شد و انتظار میرود در مورد وزارت خارجه نیز تا اعمال تحریمهای تازه ادامه یابد. سازمان منافقین از ۲۳ مرداد ۱۳۸۱ در هتل ویلارد واشنگتن تا به امروز از هیچ کوششی برای زنده نگهداشتن مسئله هستهای ایران فروگذاری نکرده است و با توجه به افزایش منابع مالی آن در سالهای اخیر، به جنگ سایبری نیز روی آوردهاست. بنابراین انتظار میرود این بار که دستگاه دیپلماسی خود از این ناحیه آسیب دیده، به توصیه دلسوزان توجه جدی کند و با قدرت مسئله دیپلماسی دیجیتال را در اولویتهای کاری خود قرار دهد تا زیرساختهای لازم برای مواجهه با این اقدامات فراهم شود.
*پژوهشگر اندیشکده حکمرانی شریف
۳۱۱۳۱۱