پریسا عباسی- موسلین داکا از شهری به همین نام در بنگلادش کنونی که در آن زمان بنگال نام داشت، وارد اروپا شده بود. این پارچه شبیه موسلین امروزی نبود و به شکلی استادانه و با انجام ۱۶ مرحله و از پنبهای کمیاب که فقط در کنارههای رودخانه مقدس مگنا رشد میکرد، ساخته شده بود. این پارچه یکی از گنجینههای بزرگ آن دوره محسوب میشد و لباسی مناسب برای مجسمههای الهههای یونان باستان، و محبوب امپراتوران بیشماری از سرزمینهای دور، و نسلهای سلطنتی محلی مغول بود.
این پارچه انواع مختلفی داشت، اما بهترین آن با نامها و القاب خاطرهانگیزی مانند « baft-hawa» به معنای« هوای بافته شده» از طرف شاعران امپراتوری، تجلیل میشدند. گفته میشود که این موسلینهای گرانقیمت مانند باد سبک و نرم هستند. به گفته یکی از مسافران، آنها به قدری لطیف بودند که میتوانستید ۹۱ متر از این پارچه را از میان یک حلقه رد کنید. مسافر دیگری نوشته بود که میتوان یک قطعه ۱۸ متری از این پارچه را در یک قوطی به اندازه یک جعبه جواهرات کوچک جا داد.
پارچه موسلین داکا بسیار شفاف بود.
از این پارچههای درجه یک، به طور سنتی برای دوخت «ساری» و «جاما»(لباسهای تونیک مانندی که توسط مردان پوشیده میشد) استفاده میشد، و در بریتانیا سبک پوشش اشراف را از فرم دوره جرج تغییر داد. لباسهایی که دور کمر آنها به ۱.۵ متر نیز میرسید و به سختی از درها عبور میکردند منسوخ شدند و به جای آنها «لباسهای مجلسی» ظریف و صاف و یکدستی به روی کار آمدند.
با این حال، موسلین داکا همچنان بین کسانی که توانایی خرید آن را داشتند بسیار محبوب بود. این پارچه گرانترین پارچه آن زمان بود و طرفداران پروپاقرصی مانند ژوزفین بناپارات(ملکه فرانسوی) و جین آستن داشت. اما به همان سرعتی که این پارچه شگفتانگیز در اروپای آن زمان محبوب شد، به همان سرعت هم از بین رفت.
موسلین داکا در اوایل قرن بیستم در گوشه و کنار جهان برچیده شده و تنها نمونههای باقی مانده از آن در موزهها و مجموعههای خصوصی ارزشمند نگهداری میشدند. تکنیک پیچیده ساخت این پارچه فراموش شد و گیاهی که از آن برای ساخت این پارچه استفاده میشد، «پنبه درختی» با نام علمی Gossypium arboreum که در میان محلیها با نام Phuti karpas (فوتی کارپاس) شناخته میشد، به طور ناگهانی منقرض شد. چطور این اتفاق افتاد؟ و آیا میتوان این اتفاق را برگرداند؟
یک فیبر ناپایدار
ساخت موسلین داکا با گیاهانی شروع شد که در امتداد سواحل رودخانه مگنا رشد میکردند. رودخانه مگنا یکی از سه رودخانه بزرگی است که دلتای عظیم گنگ، بزرگترین دلتای جهان را شکل میدهد. هر سال بهار، این گیاه که برگهایی شبیه به افرا داشت سر از خاکهای گلآلود بیرون میآورد. این گیاه دوبار در سال گل میداد. گلهایی زرد که پس از مدتی تبدیل به گلهای کوچک سفید رنگی، از الیاف پنبه میشدند.
اما اینها بر خلاف رشتههای بلند و باریک پنبهای که توسط همخانوادههایشان در آمریکای مرکزی با نام Gossypium hirsutum تولید میشوند و ۹۰ درصد پنبه جهان کنونی را تامین میکنند، کوتاه و پهن هستند و به راحتی ساییده میشوند. ممکن است این خصوصیت یک نقص به نظر برسد، اما بستگی دارد که شما آن را برای انجام چه کاری میخواهید.
در واقع الیاف کوتاه این درختچههای منقرض شده برای بافت پارچههای پنبهای ارزان و با استفاده از ماشینآلات صنعتی بیفایده بودند. آنها استحکام نداشتند و نمیشد آنها را به روش معمول نخهای دیگر ریسید. در عوض مردم محلی توانسته بودند این رشتههای سرکش را با تکنیکهایی که هزاران سال روی آن کار شده بود، به کار بگیرند.
این فرآیند شامل ۱۶ مرحله تخصصی بود که در روستایی در اطراف داکا، که امروزه قسمتی از آن در بنگلادش و قسمتی در ایالت بنگان غربی هند قرار دارد، انجام میشد. تمام افراد روستا، از پیر و جوان گرفته تا مرد و زن، در ساخت آن نقش داشتند.
ابتدا گلولههای پنبهای توسط دندانهای ریز گربهماهی بوال( چیزی شبیه به ستون فقرات که روی استخوان فک این حیوان قرار دارد) که یک نوع ماهی همنوعخوار و بومی دریاچهها و رودخانههای این منطقه است، تمیز میشدند. سپس نوبت ریسیدن نخ میشد. الیاف کوتاه پنبه، برای اینکه کشش داشته باشند، به رطوبت بالایی نیاز داشتند. در نتیجه این مرحله از کار در قایقها و توسط گروهی از زنان جوان ماهر، در اوایل صبح و اواخر بعد از ظهر(مرطوبترین زمانهای روز) انجام میشد. افراد مسن چون به سادگی قادر به دیدن نخها نبودند، بنابراین نمیتوانستند نخ ریسی کنند.
سونیا اشمور، متخصص تاریخ طراحی، در کتابی که در سال۲۰۱۲ در مورد موسلین نوشت میگوید:« شما میتوانید جایی که الیاف به یکدیگر متصل شدهاند، اتصالات کوچک و ظریفی را پیدا کنید. این اتصالات، نوعی زبری در سطح ایجاد میکنند که به شما حس بسیار خوبی میدهد.”
سرانجام کار بافندگی شروع میشود. انجام این بخش از کار ممکن است ماهها طول بکشد، زیرا طرحهای کلاسیک جامدانی(jamdani، عمدتاً اشکال هندسی که بیشتر شامل طرح گلها بودند) مستقیماً در پارچه ادغام میشدند؛ این کار با استفاده از همان تکنیکی که برای کارگذاشتن ملیلههای سلطنتی معروف در اروپای قرون وسطی استفاده میشده، صورت میگرفت. نتیجه کار یک اثر هنری با جزئیات دقیق بود که هزاران رشته نقرهای و ابریشمی در لابلای آن بافته شده بودند.
یک شگفتی آسیایی
باور این موضوع که موسلین داکا توسط انسان بافته شده باشد برای مشتریان غربی سخت بود. شایعاتی وجود داشت که این پارچه توسط پریهای دریایی، فرشتهها و حتی ارواح بافته شده است. برخی میگفتند که این کار در زیر آب انجام شده است. روبی غزنوی، نایب رئیس شورای ملی صنایع دستی بنگلادش، می گوید: «سبکی و نرمی این ململ شبیه هیچ یک از پارچههایی که امروزه داریم نبود.»
این روش بافندگی در این منطقه تا به امروز ادامه پیدا کرده است، اما آنها به جای استفاده از فوتی کارپاس از نخهای پنبهای معمولی با کیفیت پایینتر استفاده میکنند. در سال ۲۰۱۳ هنر سنتی «جامدانی بافی» به عنوان میراث فرهنگی ناملموس در یونسکو ثبت شد.
اما هنر و شاهکار واقعی در بافت این پارچه، تعداد رشته هایی بود که در بافت پارچه بکار رفته بود.
هر چقدر تعداد نخها بیشتر باشد، محصول با کیفیتتر میشود، زیرا پارچه بافته شده نرمترشده و به مرور زمان برای پوشیدن بهتر میشوند و در صورت ساییدگی، تعداد بیشتری از آنها باقی میمانند.
«سایفول اسلام» که مدیر یک آژانس عکاسی است و پروژه احیای این پارچه را مدیریت میکند، گفت: اکثر نسخههای امروزی از ۴۰ تا ۸۰ نخ بافته شدهاند، یعنی این تعداد نخ شامل تعداد نخهای افقی و عمودی متقاطع در هر ۶.۵ سانتیمتر مربع است. در حالیکه یک تکه موسلین داکای اصلی با همین ابعاد، دارای ۸۰۰ تا ۱۲۰۰ رشته نخ بود؛ این تعداد نخ، بیشتر ازهر پارچه پنبهای بافته شده امروزی است.
اگرچه ململ داکا بیش از یک قرن پیش ناپدید شد، اما هنوز گاهی یک ساری، تونیک، روسری یا یک لباس دستنخورده از این جنس در موزهها وجود دارد. گاهی از یکی از این پارچهها در حراجهای خانگی بسیار گران قیمت، نظیر کریستیز و بونهامز رونمایی شده و به قیمت هزاران میلیارد تومان به فروش میرسد.
نابودی توسط یک استعمار
اشمور میگوید: «این تجارت توسط شرکت هند شرقی بریتانیا ایجاد و نابود شد.»
مدتها قبل از اینکه موسلین داکا به دست زنان اشراف اروپا برسد، این پارچه در سرتاسر جهان فروخته میشد. موسلین در میان یونانیان و رومیان باستان محبوبیت داشت، و از موسلین “هند” در کتاب «راهنمای دریای اریترا» (The Periplus of the Erythraean Sea، نامی که در نقشههای اروپایی تا قرن هیجده آن را برای اقیانوس هند و یا شمال اقیانوس هند بکار برده اند) که توسط یک تاجر ناشناس مصری در حدود ۲۰۰۰ سال پیش نوشته شده، نام برده شده است.
در طول قرنهای آینده، این پارچه در آثار ابن بطوطه، جهانگرد مشهور بربر-مراکشی قرن چهاردهمی، و «ما هوان»، جهانگرد معروف چینی قرن پانزدهم، و همچنین بسیاری افراد دیگر مورد ستایش قرار گرفته است.
اما احتمالا اوج دوران تجارت این پارچه در زمان مغولها بوده است. امپراتوری جنوب آسیا در سال ۱۵۲۶ توسط یک فرمانده جنگجو از ازبکستان کنونی تأسیس شد و این امپراطوری در قرن هجدهم در سراسر شبه قاره هند حکومت میکرد. در این دوره، موسلین به طور گسترده توسط بازرگانانی از ایران، عراق، ترکیه و خاورمیانه تجارت میشد.
این پارچه توسط امپراطوران مغول و همسرانشان تحسین میشد و کار تا بدانجا پیش رفت که آنها بهترین بافندگان این پارچه را تحت حمایت خود گرفته تا مستقیما برای آنها کار کنند، و بافندگان را از فروش بهترین پارچههای خود به دیگران منع کردند.
همه چیز خوب پیش میرفت، تا زمانی که سر و کله بریتانیاییها پیدا شد و کمپانی هند شرقی بریتانیا، تا سال ۱۷۹۳ امپراطوری مغول را فتح کرد و کمتر از یک قرن بعد، این منطقه تحت حکومت تاج و تخت بریتانیا قرار گرفت.
موسلین داکا برای اولین بار در نمایشگاه بزرگ آثار صنایع تمامی ملل در سال ۱۸۵۱به نمایش گذاشته شد. این رویداد خاص به ابتکار شاهزاده آلبرت، همسر ملکه ویکتوریا، و در سالن شیشهای منحصر بفردی به نام کریستال پالاس (به طول ۵۶۴ متر و ارتفاع ۳۹ متر) برگزار شد و در حدود ۱۰۰ هزار شیء از دورترین نقاط جهان در آن به نمایش گذاشته شدند.
به گفته «سایفول اسلام» در آن زمان، قیمت ۹۰ سانتیمتر از این پارچه بین ۵۰ تا ۴۰۰ پوند(۷۰۰۰ تا ۵۶۰۰۰ پوند امروزی) بود. این در حالی بود که بهترین ابریشمها ۲۶ برابر ارزانتر از آن بودند.
اما در حالی که لندنیهای ویکتوریایی این پارچهها را معامله میکردند، تولیدکنندگان آن زیر بار بدهی بودند و به سمت نابودی مالی میرفتند. طبق توضیحات کتاب «کالاهایی از شرق، ۱۶۰۰-۱۸۰۰»، شرکت هند شرقی در اواخر قرن ۱۸ شروع به مداخله در فرآیند ظریف ساخت موسلین داکا کرد.
ابتدا این شرکت مشتریان معمولی منطقه را با مشتریان امپراتوری بریتانیا جایگزین کرد. اشمور میگوید: «آنها با تحت فشار گذاشتن تولید این صنعت، توانستند کل این تجارت را کنترل کنند. سپس به بافندگان فشار آوردند تا حجم بیشتری از پارچه را با قیمتهای کمتر تولید کنند.»
اسلام میگوید:«تبدیل فوتی کارپاس به پارچه فرآیند بسیار سخت و پر هزینهای بود و به مهارت بالایی نیاز داشت. علاوه بر تلاشهای زیاد، در پایان یک روز، وزن پارچه موسلین تولید شده از یک کیلوگرم پنبه، تنها در حدود ۸ گرم بود.»
اشمور میگوید: وقتی بافندگان تلاش میکردند، تا مقدار پارچه مورد نیاز را تولید کنند، به بدهی میافتادند. برای بافت پارچه به آنها مبلغی پرداخت میشد، اما بافت این پارچهها ممکن بود تا یکسال طول بکشد و اگر کیفیت پارچهها مطابق با استاندارد لازم نبود، آنها باید همه پول را پس میدادند. و آنها هرگز نمیتوانستند بدهیهای خود را پس دهند.
ضربه نهایی رقابت بود. شرکتهای استعمارگری مانند شرکت هند شرقی، سالها درگیر مستندسازی از صنایعی بودند که بر آنها تکیه میکردند، و موسلین نیز یک از آنها بود. تمام مراحل فرآیند ساخت این پارچه، با جزئیات دقیق ثبت شد.
با افزایش عطش اروپاییها برای بافت پارچههای لوکس، آنها به دنبال راهی بودند تا پارچههای مشابه ارزانتری را به خانههایشان بیاورند. در نتیجه ساموئل اولدکنو، بارون نساجی بریتانیا، در شهر لانکاشر در شمالغربی انگلیس، دانش انگلیسی خود را با فناوریهای پیشرفته و چرخهای ریسندگی ترکیب کرد تا مقادیر زیادی از این پارچه برای لندنیها تولید کند. او در سال ۱۷۸۴، تعداد هزار بافنده داشت که برای او کار میکردند.
پارچههای بافته شده در بریتانیا فاصله کیفی زیادی با داکا اصل داشتند. زیرا از پنبههای معمولی ساخته میشدند و تعداد نخهای بکار رفته در تار و پود آن بسیار کمتر از بافت اصلی بود.
نهایتا چندین دهه بد رفتاری با تولید کنندگان و کاهش ناگهانی درخواست برای این محصول واردتی، باعث ضعیف شدن و مرگ این صنعت شد.
با وقوع جنگ و زلزله در منطقه، و زیاد شدن فقر، برخی از بافندگان به تولید پارچههایی با کیفیت پایینتر روی آوردند، و برخی دیگر فقط کشاورزی میکردند. و نهایتا این صنعت ورشکسته شد.
حمیدا حسین، که یک فعال حقوق بشر است و کتابی در مورد صنعت موسلین در بنگال نوشته، میگوید: «به نظر من بسیار مهم است که بیاد داشته باشیم این کار درواقع یک شغل خانوادگی بوده است. ما اغلب در مورد بافندگان و محصول شگفتانگیز آنها صحبت میکنیم، اما در پشت این ماجرا زنانی بودند که ریسندگی میکردند. بنابراین این صنعت افراد زیادی را به خود مشغول کرده بود.»
اما با گذشت زمان و عوض شدن نسلها، دانش بافت موسلین داکا به فراموشی سپرده شد. و گیاه فوتی کارپاس، که به سختی کشت میشد و هیچ کس موفق نشده بود تا آن را در نقطهای غیر از اطراف رودخانه مگنا پرورش دهد، به شکل عجیبی کاملا از بین رفت.
یک فرصت دیگر
«اسلام» در بنگلادش متولد شد و حدودا ۲۰ سال پیش به لندن نقل مکان کرد. او برای اولین بار در سال ۲۰۱۳ و زمانی که برای شرکت «دریک» کار میکرد، درباره موسلین داکا اطلاعاتی کسب کرد. این شرکت قصد داشت تا یک نمایشگاه بریتانیایی با موضوع مواد، برای مخاطبان بنگلادشی برگزار کند. در اینجا بود که آنها احساس کردند جزئیات کار ناقص است و تحقیقات خود را شروع کردند.
در سال بعد، اسلام و همکارانش با افرادی از صنایع دستی محلی ملاقات کرده، و منطقهای که موسلین در آن تولید میشد را بررسی کردند. آنها در موزههای اروپا به دنبال نمونههای قابل لمس موسلین داکا گشتند. او میگوید:«یک مجموعه عالی که شامل بیش از صدها نمونه از این پارچه است در موزه V&A وجود دارد. و اگر به موسسه انگلیسی «هریتیج تراست» بروید، میتوانید بیش از ۲۰۰۰ قطعه از این پارچه را در آنجا ببینید . و این در حالی است که هیچ نمونهای از آن در بنگلادش وجود ندارد.»
نهایتا این تیم نمایشگاههای متعددی را در این زمینه برپا کردند و فیلمی در این زمینه ساختند و اسلام، کتابی را در این زمینه منتشر کرد. کار به جایی رسید که آنها فکر کردند که شاید، و فقط شاید، بتوانند این پارچه افسانهای را دوباره بسازند. آنها با هدف انجام این کار، شرکت «بنگال موسلین» را تاسیس کردند.
اولین کار پیدا کردن یک گیاه مناسب بود. با اینکه در حال حاضر در هیچ مجموعهای، بذر گیاه فوتی کارپاس وجود ندارد، اما آنها کتابچه خوبی از برگهای خشک شده و حفظ شده این گیاه را در باغ گیاهشناسی سلطنتی، کیو، پیدا کردند که متعلق به قرن نوزدهم بود. از این طریق یافتن توالی DNA این گیاه امکانپذیر شد.
این تیم با داشتن اسرار ژنتیکی این گیاه به بنگلادش بازگشتند. آنها به مقایسه نقشههای تاریخی رودخانه مگنا با تصاویر ماهوارهای مدرن پرداختند تا ببینند مسیر آن در طول ۲۰۰ سال گذشته چگونه تغییر کرده است تا بتوانند بهترین نقاط را برای یافتن نمونههای احتمالی بگردند. سپس یک قایق کرایه کرده و منطقه وسیعی که گاهی عرض آن به ۱۲ کیلومتر میرسید را جستجو کردند تا شاید بتوانند نمونهای از گیاهان وحشی که شبیه به نقاشیهای قدیمی بودند را پیدا کنند.
آنها هر نمونه مشابهی را با نسخه اصلی مقایسه میکردند. نهایتا درختچهای را پیدا کردند که ۷۰٪ با اجداد خود، یعنی فوتی کارپاس مطابقت داشت.
برای پرورش آن، ابتدا قطعه زمینی در جزیره کوچکی در وسط مگنا، در کاپاسیا، و در ۳۰ کیلومتری شمال داکا پیدا کردند و در آنجا ساکن شدند. اسلام می گوید: “اینجا نقطه بسیار ایده آلی بود. زیرا زمین آن انباشته از رسوب رودخانه بود و به همین دلیل بسیار حاصلخیز بود.” آنها در سال ۲۰۱۵ تعدادی از بذرها را بطور آزمایشی کاشتند. خیلی زود پلوتی کارپاسها در ردیفهایی منظم از بین زمینهای خشک جوانه زدند. این اولین بار بود که این گیاه پس از ۱۰۰ صد کشت میشد.
تیم تحقیقاتی توانستند اولین دسته پنبه خود را در همان سال برداشت کنند. اگرچه آنها هنوز مقدار کافی از این گیاهان احیا شده نداشتند تا بتوانند موسلین داکای اصیل را بطور کامل ببافند. اما با همکاری بافندههای هندی توانستند تا پنبه کارپاس معمولی را با فوتی کارپاس ترکیب کنند. سپس نوبت به بافتن رسید، و آنها فهمیدند که این کار دشوارتر از حد انتظارشان است.
از آنجایی که هنوز هم در بنگلادش بافندگانی وجود دارند که موسلین جامدانی میبافند(البته با بافتهایی درشتتر و تعداد نخهایی کمتر)، اسلام امیدوار بود که بتواند به سادگی مهارتهای آنها را ارتقا داده و به آنها بیاموزد که چگونه محصولی با کیفیت بالاتر و شبیه به پارچه قدیمی تولید کنند.
اسلام می گوید: «در واقع هیچ کدام از آنها نمیخواستند روی این موضوع کار کنند. زیرا وقتی به آنها گفتیم که ساریهایی با۳۰۰ نخ میخواهیم، همه گفتند که شما دیوانه هستید!»
او میگوید:«آنها در جواب میگفتند: از اینکه این داستان و میراث فرهنگی را برای ما گفتید از شما ممنونیم، اما نه، این کار را انجام نمیدهیم!»
بالاخره بعد از ۲۵ نفری که اسلام به آنها مراجعه کرد، یکنفر با انجام این کار موافقت کرد.
بیشتر بافندگان این منطقه فقیر هستند و در کلبههای ساده کار میکنند. اما «الامین» که اکنون استاد بافنده آنها است، موافقت کرد که با قرار دادن دستگاههای کنترل کننده دما و رطوبت در کارگاه خود، شرایط مورد نیاز برای ساخت این پارچه خاص را ایجاد کند. همچنین برای انجام این کار به حدود ۵۰ قطعه ابزاری نیاز بود که دیگر در دسترس نبودند، و اعضای تیم خودشان آنها را ساختند. یکی از این ابزار «شانا» بود. قطعهای از بامبو که هزاران دندانه مصنوعی دارد و می تواند نخها را در حین کار در جای خود نگه دارد.
پس از شش ماه کار طاقتفرسا، و با بداههپردازیهای زیاد، و نخهای بریده شده فراوان، سرانجام امین توانست یک ساری با تعداد ۳۰۰ نخ درست کند. پارچه بافته شده اصلا به استاندارد اصلی موسلین داکا نزدیک نیست، اما به شکل قابلتوجهی با کیفیتتر از چیزی است که نسلهاست بافندهها با نام موسلین داکا درست میکنند. اسلام میگوید: «امین صبر و حوصله زیادی برای همکاری با ما داشت. در واقع ما ۴۰ درصد کار را انجام دادیم و بقیه کار از او بود.»
و بالاخره به سال ۲۰۲۱ میرسیم. این تیم با استفاده از موسلین هیبریدی چندین ساری درست کرده که قبلا در نقاط مختلف جهان به معرض نمایش گذاشته شدهاند. برخی از این پارچهها به قیمت چندین هزار پوند به فروش رفتهاند و با توجه به استقبالی که از این پارچه شده، اسلام فکر میکند که این کار آینده دار خواهد بود. او میگوید:« در دورهای که همه چیز به شکل انبوه تولید میشود، داشتن یک چیز خاص همیشه جالب است.»
امروزه این تیم به طور مرتب گیاهان را پروش میدهند. اگرچه آنها مجبور شدند مزرعه قدیمی را به دلیل مشکلات بوجود آمده از سیل رها کنند، اما در حال حاضر آنها فوتی کارپاسهای احیا شده خود را در ساحل رودخانهای پرورش میدهند که دیگر برای دسترسی به آن، نیازی به قایق ندارند. اسلام امیدوار است که روزی بتوانند یک ساری موسلین داکا خالص، با تعداد نخهای بیشتر تولید کند.
دولت بنگلادش نیز از این پروژه حمایت کرده است. اسلام که بسیار مشتاق است تا وجهه ملی کشور خود را ارتقاء دهد، در این باره میگوید:«این موضوع اعتبار ملی ما است. بسیار مهم است که با سابقه درخشانی که کشور ما صنعت پوشاک و بافت بهترین پارچه موجود در جهان داشته است، وجهه خوبی پیدا کند.»
منبع:bbc
۵۸۵۸