مهسا بهادری: این روزها تنور صداوسیما برای پخش گفتوگوهای ویژه خبری و مناظرات کاندیداهای ریاستجمهوری حسابی داغ است. اما بسیاری بر این باورند که صداوسیما به واسطه برخی از سوگیریهای سیاسی که دارد نمیتواند در رابطه با همه کاندیداها یکسان برخورد کند و در مواجهه با آنها عدالت را به طور کامل رعایت کند.
برای بررسی این مسئله با فریدون صدیقی، استاد و کارشناس ارتباطات به گفتوگو پرداختیم که در ادامه میخوانید:
آیا عدالت رسانهای در صداوسیما میتواند رعایت شود و به گونهای پیش برود که برنامهها له و علیه جناح خاصی عمل کند؟
بدیهی است که باید پایبندی و رعایت عدالت، انصاف و بیطرفی در هر رسانهای وجود داشته باشد؛ اما همه این موارد تابعی است از نظام بالاسری رسانهای که در آن سرزمین قابل تعریف است، درواقع میخواهم نتیجه بگیرم که آن عدالت از نظر نظام حاکم رسانهای در ایران یک تعریف و در سویی یک تعریف دیگر داشته باشد. بنابراین تابعی از آزادی رسانه و آزادی بیان است.
آن عدالتی که در رسانه به مفهوم رادیو و تلویزیون از آن یاد میکنیم تابعی از آزادی بیان و آزادیهای عمومی و اجتماعی است. بنابراین به این نتیجه میرسیم که تعریف آزادی برای رسانه ما که متولیان متعددی هم دارد، متغیرها و تنوعهای زیادی دارد. بنابراین در این چهارچوب باید به رفتار عمومی رادیو و تلویزیون نگاه کرد و باتوجه به رفتاری که من از آن میبینم تلویزیون را بیطرف نمیدانم. این را هم در نظر بگیریم که همه این موارد متاثر از نظام فکری است که مدیریت کلان رادیو و تلویزیون را بر عهده دارد و وقتی اینگونه است، امکان دارد که صداوسیمای ما در مواجهه با یک موضوع واحد دو واکنش کاملا مجزا داشته باشد.
به زعم من عدالت رسانهای در تلویزیون خیلی رعایت نمیشود و جانبدارانه است از یک جریان فکری و عقیدتی پیروی میکند و دیدگاههای دیگر را در نظر نمیگیرد. در واقع این تفکر سبب شده تا اقلیتی از تفکر را مخاطب اصلی خود بداند و یک جمعیت کثیر را نادیده بگیرد.
این ماجرا تا چه اندازه میتواند در از دست دادن سرمایههای اجتماعی که صداوسیما دارد تاثیر گذار باشد؟ در واقع این رویکرد تا چه اندازه سبب میشود که صداوسیما در بزنگاههای اجتماعی نتواند از تمام سرمایه اجتماعی خود استفاده کند؟
بسیار زیاد. در اصل تلویزیون بخشی از مرجعیت خود را در قبال قشر وسیعی از جریان فکری جامعه از دست داده است و وقتی که مرجعیت را از دست میدهد بدیهی است که دیگر نمیتواند جریانساز باشد و دیگر نمیتواند به مفهوم مهندسی افکار عمومی برسد و آن جریان را برای حرکت جامعه هدایت کند، برای اینکه مرجعیت کلان و عمومی خود را از دست داده است زمانی که آن مرجعیت کلان خود را از دست داده است دیگر نمیتواند جریان ساز باشد.
به همین خاطر است که کاندیداهای ریاستجمهوری برای انجام کارهای تبلغیاتی عمده تمرکز خود را روی شبکههای اجتماعی میگذارند؟ به باور آنها صداوسیما ضریب نفوذ خود را تا حدودی از دست داده است؟
همه ماجرا به این خاطر رخ نمیدهد اما بیتردید بخشی از آن به این موضوع ارتباط دارد به هرحال شبکههای اجتماعی هم کارکردهای خودشان را دارند، حتی اگر صداوسیمایی با مرجعیت بالایی داشته باشیم نمیتوانیم ظرفیت شبکههای اجتماعی را نادیده بگیریم. نکته بعدی این است که خود کاندیداها هم به این ماجرا واقفند که صداوسیما در دو دهه گذشته با ریزش شدید مخاطب مواجه شده تا جایی که به این نقطه رسیده است و وقتی به این ناتوانی تلویزیون و ریزش مخاطب واقفند سراغ شبکههای اجتماعی میروند.
این تعارض نیست، مدیرانی که خودشان پلتفرمهای اینستاگرام و توییتر را فیلتر کردهاند، برای اتفاقات اساسی سراغ آن میروند و کارهای تبلیغاتیشان را در آن فضا پیش میبرند؟
نکته اساسی ماجرا اینجاست، بیشتر کسانی که هماکنون به عنوان نماینده مجلس اتخاب شدند، نقش جدی، موثر و پیشبرنده در فیلترینگ فضای مجازی داشتند اما خودشان از همان فضا استفاده میکنند و این ماجرا از نظر سویههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بسیار دردناک است چون این تناقض باعث از دست رفتن سرمایههای اجتماعی بالفعل و بالقوه میشود و ما نباید این سرمایهها را نادیده بگیریم.
اما در حال حاضر صداوسیما با جناحبندیهایی که دارد این سرمایهها را نادیده میگیرد درست است؟
بله وقتی یک جریان فکری در آنجا حاکم است قطعا چنین اتفاقی رخ میدهد.
۲۴۵۲۴۵