به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری برگزیده های ایران، حسین فتوحی کارشناس علوم سیاسی در یادداشتی با عنوان «روشنفکری دینی و عاشورا؛ رابطهای از جنس تحریف و تقابل» با اشاره به فرارسیدن ایام عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (ع) تاکید کرد: خودآگاهی دهههای اخیر مسلمانانِ انقلابی، که نخستین بار از ایران آغاز و سپس به سایر جوامع و گروههای اسلامی در غرب آسیا و سراسر جهان گسترش یافته و نوید ساخت تمدن نوین ایرانی-اسلامی را میدهد.
متن این یادداشت به شرح زیر است:
۱- نوگرایی همزاد همیشگی بشر در طول تاریخ بوده است. انسان بنابه خصلت و سرشت کمالطلب خود، از بدو خلقت همواره به دنبال یافتن یا آفرینش نمونههای بهتری از آنچه دارد بوده و همین مسئله را به حق باید مهمترین پیشران ایجاد تمدنهای بشری دانست. نواندیشی نیز به تبع همین سرشت نوگرایانهی بشر، همواره در طول تاریخ با وی همراه بوده و شاید بتوان شاخصترین نواندیشان جوامع بشری را پیامبران و فرستادگان الهی دانست که در برابر سنتهای غلط این جوامع ایستاده و تلاش کردند تا موانع پیشرفت و تعالی مادی و معنوی بشر را از میان بردارند.
با این وجود؛ تاریخنویسان غربی خاستگاه نواندیشی به شکل مدرن آن را به اواخر قرون وسطی و سپس دوران نوزایی در اروپا نسبت دادهاند که با نواندیشی دینی به وسیله کسانی مانند مارتین لوتر آغاز گردید. در این دوران، اروپای درگیر خرافات و اوهامِ ساخته شده به وسیله کلیسا، فرسنگها از تمدن و دانش بشری به دور بود و مردم این سرزمین، تحت قیمومیت حکمرانان وفادار به سنت فئودالیسم؛ بعضا از حقوق اولیه بشری و انسانی نیز محروم بودند. جنگهای صلیبی اما، سبب آشنایی آنان با سبکی متفاوت از زندگی شد؛ سبکی توأم با پیشرفت و ترقی و تمدنی که مبتنی بر عمل به برخی از توصیههای دین اسلام، توانسته بود مرزهای دانش و نوآوری بشری را به شکل کم سابقهای توسعه دهد. گرچه جنگهای صلیبی با شکست اروپاییان از مسلمانان به پایان رسید؛ لیکن دستاوردی شگرف برای آنان داشت؛ «نواندیشی دینی» که بعدها در قالب مذهب پروتستانیسم -که بدلیل تأثیرپذیری آن از بعضی آموزههای اسلامی، برخی آن را «مسیحیت اسلامیزه شده» نیز خواندهاند- رخ نمایی کرد و همین بستری شد برای ساخت تمدن جدید غرب در اروپا و سپس آمریکا.
این تحولات فکری سبب شد تا به تدریج منتقدینی در جهان غرب به وجود بیایند که نسبت به باورهای متناقض مسیحیت دیدگاه انتقادی داشته و بدنبال اصلاح روندهای معیوب بودند. این گروه هسته اولیه «روشفنکران دینی» را پایه گذاری کردند.
۲- اما نواندیشی دینی و به تبع آن به وجود آمدن جریان روشنفکری دینی در ایران قرنها بعد از اروپا پدید آمد و از همان ابتدا جریانی تأثیر گرفته از آموزههای غرب بود به گونهای که حتی بعضا این جریان مسائل اندیشیده شده در جوامع غربی و راهکارهای ارائه شده توسط آنان را بعنوان مسائل و راهکارهای جامعه ایرانی ارائه میکرد بدون آنکه توجهی به این مسئله داشته باشد که این مسائل شاید کوچکترین تناسبی با فرهنگ و سنن مردم ایران ندارند.
اگرچه نباید وجود برخی نواندیشان روشنبین مانند سید جمال الدین اسدآبادی، شهید مطهری و امثالهم را که حقی بزرگ در پیرایش باورهای مردم ایران داشتند را نادیده گرفت، لیکن پر بیراه نیست اگر ادعا شود جریان روشنفکری دینی در ایران بیمار و طفیلی روشنفکری غربی به دنیا آمد. بدین ترتیب روشنفکر ایرانی به جای آنکه در پی پیراستن افکار مردمش از سنتهای غلط باشد؛ تمرکز خود را بر حمله به اصول و باورهایی گذاشت که فینفسه ظرفیت تبدیل شدن به موتور محرک حرکتهای اجتماعی سازنده و پیشران توسعه تمدنی هر جامعهای را دارد.
۳- طی دهههای اخیر پردهای جدید از سیر تحول پر فراز و نشیب روشنفکری دینی در ایران گشوده شده است. برخی مدعیان نواندیشی و روشنفکری دینی در سالهای اخیر عملا به تئوریسین و جاده صاف کن برخی جریانهای سیاسی تبدیل و در این راستا تحریف تاریخ مطابق با منویات آن جریانهای سیاسی را در دستور کار قرار دادهاند.
در این میان حادثه عاشورا به دلیل وسعت مفاهیم والا و تأثیر بینظیری که بر افکار شیعیان و حتی تمامی مسلمانان داشته؛ بیش از سایر مسائل مورد توجه این جریان قرار گرفته است. جریان روشنفکری که زمانی دست در دست رضا خان در پی ریشهکن کردن عزاداری محرم و به تبع آن نابودی باورهای دینی مردم بود و در دورهای دیگر تحت لوای دلسوزی برای دین، بدست کسرویها و حکمیزادهها اصل و اساس اسلام و تشیع را نشانه رفته و سپس در کسوت استادی دانشگاه تئوریپرداز دیکتاتوری مخوف پهلوی شده بود؛ در برههای از سالهای اخیر با تاکتیکی دیگر تلاش دارد تا با تحریف مفاهیم و حتی تاریخ عاشورا، برای سیاستهای ناکارآمد دولتهای همسو با خود معادلی از تاریخ اسلام بیابد تا پذیرش این سیاستها را برای انسانِ ایرانیِ مسلمانِ شیعه موجه کند. نمونهی معروف این مسئله در استقبال از اظهارات عجیب رئیس دولت یازدهم قابل مشاهده است که طی آن از حادثه عاشورا درس مذاکره و توافق گرفته بود!
۴- همانگونه که پیشتر ذکر شد؛ جریان روشنفکری دینی در ایران بیگانه با فضای فرهنگی و اندیشگی ایرانیان زاده شده و رشد و نمو کرده است. همین مسئله سبب شده تا این جریان هیچگاه به زبان مفاهمهی مشترکی با عموم مردم و حتی اندیشمندان ایرانی نرسد. اما جریان مذکور به جای آسیبشناسی این مشکل و رفع آن؛ راه حل انگ زنی و اتهام زنی به مخاطب و رقیب را در پیش گرفته است. در این راستا شاهد قلمفرساییهای متعددی هستیم که تلاش دارد نداشتن زبان مشترک با مردم عادی را یک امتیاز برای روشنفکری جا بزند نه یک نقطه ضعف! در همین حال استفاده از دوگانههایی نظیر تحجر-تجدد و امثال آن نیز به مثابه یک سلاح در دستان این جریان قرار گرفته تا هر کجا توان رویارویی علمی با رقیب را نداشت؛ با برچسبزنی و انگزنیهایی از این دست، رقیب را از میدان به در کند.
۵- کوتاه سخن آنکه؛ خودآگاهی دهههای اخیر مسلمانانِ انقلابی، که نخستین بار از ایران آغاز و سپس به سایر جوامع و گروههای اسلامی در غرب آسیا و سراسر جهان گسترش یافته و نوید ساخت تمدن نوین ایرانی-اسلامی را میدهد؛ برای جریان روشنفکریِ دینیِ وابسته، به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست؛ لذا عجیب نیست اگر این جریان با تحریف تاریخ و بازخوانی وارونهی آن و یا معادلسازی نامتناسب از عملکرد نظام جمهوری اسلامی با برخی حکومتهای بدنام تاریخ؛ تلاش کند تا سرعت حرکت پرشتاب جریان انقلاب اسلامی در مسیر ساخت تمدن نوین ایرانی-اسلامی را کُند کند.
/