به گزارش برگزیده در یادداشت سفیر روسیه در ایران که در روزنامه ایران منتشر شده آمده است:
عصر استعمار کشورها به صورت قانونی با تصویب اعلامیه اعطای استقلال به مردم کشورهای استعمار شده در تاریخ ۱۴ دسامبر ۱۹۶۰ پایان یافته، اما این عصر در واقعیت و به صورت عملی پایان نپذیرفته و ناتمام مانده است. طبق دادههای سازمان ملل متحد، هنوز ۱۷ قلمرو در جهان از حاکمیت ملی محروم بوده یا مستقیماً به حکومتهایی که تحتالحمایه آنها هستند وابستهاند. در آفریقا میتوان صحرای غربی را مثال زد که ظاهراً در سال ۱۹۶۳ توسط اسپانیا «رها شد» اما به استقلال واقعی نرسید. در اقیانوس اطلس نیز جزایر آنگویلا، برمودا، جزایر ویرجین بریتانیا، جزایر کیمن، جزایر مالویناس (فالکلند)، مونتسرات و جزایر سنت هلنا، تورکس و کایکوس تحت کنترل بریتانیا و جزایر ویرجین تحت کنترل ایالاتمتحده امریکا هستند. در اروپا، جبلالطارق تابع بریتانیاست. در منطقه آسیا و اقیانوسیه، ایالاتمتحده کنترل گوام و ساموآی امریکا را در دست دارد و بریتانیا کنترل خود بر پیتکرن را حفظ میکند. به علاوه پلینزی فرانسه و کالدونیای جدید توسط فرانسه و توکلائو توسط نیوزلند اشغال شده است.
حتی پس از آزادسازی اجباری کشورهایی که تحتالحمایه قدرتهای شناخته شده جهان بودند، این قدرتهای سلطهگر عملاً استثمار کشورهای مورد اشاره را با استفاده از ابزارهای قهرآمیز مختلف ادامه میدهند. این ابزارها به اجمال عبارتند از:
فشار مالی و اقتصادی؛ از جمله اجبار برای افزایش وابستگی به بدهی، محدودیت توسعه از طریق رقابت ناعادلانه و اقدامات حمایتی غیر بازاری؛
مداخله در امور داخلی؛ از جمله در فرایندهای انتخاباتی برای تشکیل نخبگان کنترل شده در دولتهای وابسته و همچنین ایجاد نظامهای مدیریت شده «نظارت و توازن» برای کنترل دستور کار سیاست داخلی از طریق تأثیرگذاری بر محافل حاکم و مخالفان، آزار و اذیت افراد نامطلوب و سیاهنمایی نیروهای ملیمحور؛
تحمیل اجباری نگرشهای اجتماعی مخرب تحت پوشش مبارزه برای عدالت اجتماعی؛ از جمله «حفاظت» از انواع اقلیتها، دستور کار مخرب محیطزیستی، اشکال سیاسی شده دفاع از «حقوق سیاسی و مدنی» که غرب را بهعنوان یک الگوی نمادین معرفی میکند و تحریک به مهاجرت فعالترین و تحصیلکردهترین بخش جوامع بومی به کشورهای غربی؛
ترویج تهاجمی نگرشهای نئولیبرالی، ایدههایی با هدف انحراف جامعه، ایجاد خطوط تقسیمکننده داخلی مصنوعی؛ از جمله تلاش برای افزایش بیثباتی اجتماعی به نفع کنترل خارجی بر اوضاع سیاسی داخلی و ایجاد بازارهای جدید برای ارائه «خدمات» مربوطه و گسترش مصرف آنها؛
و وادار نمودن دولتهای وابسته به انتخاب کاذب بین رژیم نظامهای «دموکراتیک» و «اقتدارگرا» به منظور مشروعیت بخشیدن به مقاصد تهاجمی خود در رابطه با دولتهای ملیمحور. به طور مثال بمباران غیرقانونی یوگسلاوی، عراق و لیبی، «انقلابهای رنگی» در فضای پسا شوروی، راهاندازی جنگهای نیابتی از طریق دولتهای تحت کنترل، گرد هم آوردن «ائتلافهای تحریمی» برای اعمال فشار بر کشورهای هدف به منظور تبدیل کردن شهروندان به «اهداف هدفمند تأثیرگذاری» علیه دولتهای خودشان.
بنابراین در طول قرون گذشته، توسعه جهانی بر پایه نظام استثمار و استعمار خشونتآمیز مستقیم و غیرمستقیم (استعمار نو) کشورهای غربی عمدتاً شامل بریتانیا، فرانسه، اسپانیا، پرتغال، هلند، ایتالیا، آلمان و ایالاتمتحده امریکا و غصب ظرفیت کشورها و مردم اکثریت جهان به منظور حفظ سطح بالای رفاه، سلطه نظامی و اقتصادی خود بنا شده است.
امروزه شرایط منحصربهفردی پدید آمده است که پایان دادن به استثمار بینالمللی را ممکن میسازد. اعتماد مردم آسیا، آفریقا و امریکایلاتین به غرب در حال کاهش است. کشورهای بیشتری در جهان از برآوردن خواستههای غربیها که منافع اساسی ملی این کشورها را برآورده نمیکند، دست برمیدارند. اقتدار غرب به دلیل تداوم مداخله در امور داخلی سایر کشورها، مداخلات نظامی، استفاده از تحریمها و سایر اقدامات نامشروع برای به دست آوردن مزیتهای یکجانبه، در حال نابودی است. در کشورهای آسیایی، آفریقایی و امریکایلاتین، اعتماد فزایندهای به آگاهی از فرصتهای خود برای توسعه موفقیتآمیز، از جمله در چهارچوب بریکس، سازمان همکاری شانگهای، آسهآن و همچنین قالبهایی مانند ائتلاف «گروه دوستان مدافع منشور سازمان ملل» که در سال ۲۰۲۱ به ابتکار ونزوئلا ایجاد شد در حال شکلگیری است.
اهمیت این موضوع را که غرب به دلیل تضادهای داخلی در حال ضعیف شدن است، نباید دستکم گرفت. بحران اقتصادی در امریکا و اروپا در حال قوت گرفتن است. ابزارهای سابق برای تحریک رشد اقتصادی در این کشورها کارایی خود را از دست میدهند و رقابت در بازارهای خارجی در حال افزایش است. این موضوع باعث تشدید کشمکش داخلی در منطقه یورو آتلانتیک میشود که در چالشهای رو به رشد ایالاتمتحده امریکا نسبت به دستنشاندههای خود از جمله اتحادیه اروپا آشکار میشود.
فدراسیون روسیه با مظاهر استعمار مخالف است. این موضع در نسخه جدید دکترین سیاست خارجی فدراسیون روسیه، مصوب رئیسجمهور فدراسیون روسیه در ۳۱ مارس ۲۰۲۳ منعکس شده است. هدف اصلی این دکترین، ترویج ضرورت تشکیل و تقویت نظم جهانی چندقطبی است که از جمله اصول اصلی آن برابری حاکمیتی کشورها، عدم مداخله در امور داخلی آنها، تضمین حق انتخاب مستقل الگوی توسعه و حفظ تنوع فرهنگی و تمدنی در جهان است.
روسیه و ایران موضع مشترکی در مبارزه با استعمار دارند که اطمینان داریم این امر به لطف تلاشهای مشترکمان، حذف عناصر سلطه جهانی ایالاتمتحده امریکا و نفوذ کشورهای غیردوست در عرصه بینالمللی، امکانپذیر خواهد بود.
۳۱۱۳۱۱