به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری برگزیده های ایران، پنج سال از خاموشی زندهیاد حسین آهی گذشت. مردی که روحش با شعر، این میراث گذشته پیوند خورده بود و خود، بانی آشنایی بسیاری از مخاطبان عام با این گنج شده بود. احمدرضا بهرامپور عمران، پژوهشگر، در یادداشتی بهمناسبت سالروز درگذشت آهی در صفحه شخصی خود در فضای مجازی نوشت:
نام و صدای حسینِ آهی را نخستینبار از رادیو شنیدم. در همان سالها (اوایلِ دههٔ ۸۰) مجریِ بخشی از برنامهٔ «کاروانِ شعر و موسیقی» در تلویزیون نیز بود. آن سالها حضورِ او و ساعدِ باقری در تلویزیون مغتنم بود؛ آنگونه که حضورِ رشیدِ کاکاوند در سالهای اخیر. کسانی که دلسپردهٔ مخاطب بودند و رویکردشان نشان میداد سر سپرده نیستند.
پیش از انقلاب نیز بزرگانی همچون اخوانِ ثالث، اِنجُویِ شیرازی، سعیدِ نفیسی، ضیاءالدینِ سجادی و حسینِ منزوی، باهمهٔ محدودیتهای قابلِ تصور، با رادیو همکاری داشتند. آهی در زمرهٔ آنانی بود که در انجمنهای ادبی بالیدند و بر ادبِ گذشته و امّهاتِ متونِ کهن تسلّط داشتند. و این انجمنها (ایران، نظامی، صائب و…) باهمهٔ کهنگراییها و سلائقِ گاه واپسگرایانه، سهمیداشتند و دارند در شناساندنِ نکاتِ زبانی و ادبی به نسلهای متأخّر و حاضر.
نمونهٔ بارزِ آن را در تلاشهای زندهیاد استاد خطیبرهبر میتواندید. ایشان که پروردهٔ “انجمنِ ادبیِ ایران” و شاگردِ ممتازِ محمدعلیِ ناصح بودند، بسیاری از متونِ کهنِ زبانِ فارسی را بهدقّت شرح و معنیکردند. شرحِ بوستانِ استاد ناصح نیز بههمتِ ایشان منتشرشدهاست. نسلهای متأخّرِ این انجمنها (که برخیشان از بنیانگذارانِ “حوزهٔ هنری” نیز بودند) به ادبیاتِ امروز بیتوجهی نبودند؛ حسینِ آهی یکی از آنان بود.
آهی سالهای اخیر برنامهای مستمر را در رادیو فرهنگ باعنوانِ «تماشاگهِراز» (شرحِ دیوانِ حافظ) اجرا میکرد. و از آنجا که با روانشناسی، خوابگزاری، احجارِ کریمه، عروض، اصطلاحاتِ ادبی، و مباحثِ زبانی و صرف و نحو آشناییداشت، از این دانشها در گزارشِ شعرِ حافظ بهخوبی بهره میگرفت. گاه نیز نکاتیدر کار میکرد که متعلمان را بهکار آید و متخصصان را بلاغت افزاید.
او نکتهسنج و نغزگو بود و گاه بهقولِ سپهری «در رگِ هر حرف خیمه میزد». روایتِ او از شعرِ حافظ شنیدنی بود. اکنون نیز در دسترسِ همگان است. گمان میکنم تلاشِ او سهمیداشته در شناختِ درستترِ بخشی از مخاطبانِ عام از شعرِ خواجه. او گاه اگر ضبطی در نگاهش بر دیگر ضبطها برتری چندانی نداشت، ضبطهای گوناگون را روایت میکرد.
آهی صدای نرم و منعطف و مخملینی نیز داشت؛ موهبتی که البته بهخوبی برای روایتِ شعرِ کهن پرورش یافته بود، اما گاه که با همان «امتداد» و کشوقوسها، شعرِ امروز را میخواند، به گوش چندان خوش نمیآمد و در دل نمینشست؛ قطعاتی که مطابق با پیشنهادِ درستِ نیما میبایست دکلمه شود و متناسب با منطقِ نثر و نمایش و طبیعتِ زبانِ گفتار و البته که جاندار اجراشود؛ همان هنری که شاملو و احمدرضا احمدی و شمسِ لنگرودی بهخوبی از عهدهٔ آن برآمدند.
دیگر شیوهٔ ستودهٔ حسینِ آهی نگرشِ انتقادیِ او به متن بود؛ گیرم که آن متن دیوانِ خواجه بوده باشد یا خمسهٔ نظامی و شعرِ صائب یا قطعاتِ نیما و اخوان. و بارها تکرار و تأکید میکرد که هنگامِ روایتِ خمسهٔ نظامی چندین و چند لغزشِ زبانی در شعرِ او یافته است. ازهمینرو همواره تأکید داشت که معیارِ ما در درستگویی و درستنویسی آثاری همچون شاهنامه باید باشد نه خمسه یا دیوانِ حافظ و دیگر متونِ قرنِ ششم به بعد.
زندهیاد آهی شیفتهٔ سبکِ هندی و صائب بود و حتی شعرِ صائب را همطرازِ با شعرِ حافظ میدانست. دیوانِ بیدلِ مصحَّحِ خالمحمدِ خسته و خلیلالله خلیلی (چاپِ افغانستان) را نیز با مقدمهای، همراه با نقلِ قول تذکرهنویسان دربابِ شعرِ بیدل منتشر کرد.
آهی طبعِ شعر نیز داشت و بهخصوص قصیده را نغز و استادانه میسرود. قطعاتی از او در «یغما» و «وحید» چاپ شده است. در سالهای اخیر قطعهای از او در ستایشِ استاد شفیعیِ کدکنی خواندم که شنیدنی بود. او چندین اثر در زمینه بدیع و عروض و بحورِ شعرِ فارسی (ازجمله «فهرستِ عروضیِ حافظ») نیز منتشر کرد.
آهی را در کتابفروشیهای خیابان انقلاب فراوان میدیدم. آخرین بار حدودِ سالهای6_ ۱۳۸۵ در یک کهنهفروشیها وقتی نفثهالمصدورِ چاپِ سنگیِ مهدیقلیخانِ هدایت را در دستم دید برقِ شوقی در چشمانش درخشید. کتاب را تورّقی کرد و گفت بعید میدانم چیزی داشته باشد که در شرحِ استاد یزدگردی نیامده باشد؛ و درست میگفت. زندهیاد یزدگردی در مقدمهٔ تصحیحِِ خویش، اثرِ هدایت را کوتاه معرفی کرده و آن را چندان قابلِتوجه ندانسته است.
اشاره شد که آهی نگاهی انتقادی به متون داشت. آخرین نکتهای که از او بهیاد دارم، اشاره به لغزشِ وزنی در شعرِ «کتیبهٔ» اخوانِ ثالث بود؛ آنجاکه حرف «ه» در افعالِ «ایستاده بود» و «اوفتاده بود» غیرِملفوظ است اما برای پرکردنِ صدای وزن، باید امتداد یابد تا هجای کوتاه، بلند تلفظ شود:
پس از آن نیز تنها در نگهمان بود اگر گاهی
گروهی شکّ و پرسش ایستاد«ه» بود
[…] و تختهسنگ آنسو اوفتاد«ه»بود/