اخبار روز

بدرقه محمدعلی بهمنی، جانِ غزل امروز؛ از تهران تا دریا

بدرقه محمدعلی بهمنی، جانِ غزل امروز؛ از تهران تا دریا

– اخبار فرهنگی –

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری برگزیده های ایران، آیین بدرقه محمدعلی بهمنی، شاعر و ترانه‌سرای پیشکسوت، دقایقی قبل با حضور جمعی از اهالی شعر و موسیقی در تالار وحدت آغاز شد. یاسر احمدوند معاون فرهنگی ارشاد، امیرحسین سمیعی مدیر دفتر موسیقی ارشاد، محمد اللهیاری مدیرعامل بنیاد رودکی، بهروز رضوی، مرتضی امیری اسفندقه، رضا اسماعیلی، امید مهدی‌نژاد، محمد سلمانی، علی موسوی گرمارودی، حامد عسکری، علی رمضانی، میلاد عرفان‌پور، ناصر فیض و… از جمله اهالی فرهنگی هستند که در این مراسم حضور دارند.

عباس سجادی، مدیر فرهنگی و سخنگوی «ستاد تکریم محمدعلی بهمنی»، که اجرای این برنامه را به عهده دارد، سخنان خود را با خوانش غزلی از بهمنی آغاز کرد:

اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم

دلم برای خودم تنگ می شود آری:
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم

نشد جواب بگیرم سلام‌هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم

چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را
اشاره ای کنم, انگار کوه کن بودم

من آن زلال پرستم در آب گند زمان
که فکر صافی آبی چنین لجن بودم

غریب بودم, گشتم غریب تر امّا:
دلم خوش است که در غربتِ وطن بودم

وی ادامه داد: درگذشت جانسوز جانِ غزل امروزمان استاد محمدعلی بهمنی را به خانواده محترم و فرهنگ‌مدار او، به خانواده بزرگ شعر و ادبیات، به جامعه فرهنگی و هنری و همه دوستان و دوستدارانش تسلیت عرض می‌کنم. پس از ضایعه تلخ عارضه مغزی ایشان در دو مرحله و تلاش پزشکان برای احیای استاد متأسفانه ما لحظات و دقایق بسیار تلخی را تحمل کردیم و امروز شاهد مراسم بدرقه ایشان هستیم.

سجادی در ادامه به درخواست مردم استان هرمزگان برای خاکسپاری زنده‌یاد بهمنی در بندرعباس اشاره و اضافه کرد: با اجازه خانواده استاد بهمنی، قرار است کالبد او در بندرعباس کنار دریا که به آن عشق می‌ورزید آرام بگیرد؛ همانطور که بهمنی گفته بود: «دریا شده است خواهر و من هم برادرش»؛ بنابراین روز سه‌شنبه در بندرعباس مراسم خاکسپاری استاد انجام خواهد شد.

شاعر عاشقانه‌های خاطره‌ساز “پشت‌پا به رسم دنیا زد و رفت”

بهمنی زبان حال مردم بود

بهروز رضوی، از دوستان زنده‌یاد بهمنی و از پیشکسوتان دوبله، در ادامه این مراسم به برخی از ویژگی‌های اخلاقی زنده‌یاد بهمنی اشاره کرد و با تأکید بر «مردم‌داری» او گفت: یکی از وجوه شخصیتی محمدعلی بهمنی مردم‌داری و مردم‌دوستی او بود. این صفت را در تمام شعرهای او می‌توان دید، او همواره با مردم بود، از آنها می‌گفت و لحظه‌ای از آنها جدا نبود. زندگی و شعر بهمنی با مردم عجین بود.

او در ادامه به خوانش غزلی از بهمنی پرداخت:

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافی است
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی است

قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو؟
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی است

گله‌ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی است

آسمانی تو! در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی است

من همین‌قدر که با حال و هوایت گه‌گاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی است

فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
که همین شوق٬ مرا خوب‌ترینم! کافی است

به گفته رضوی؛ بهمنی از نوجوانی شاعر بود، شعرهایش همیشه مورد توجه اهل ادب بود و همچنان هست. بهمنی از پدیده‌هایی در شعر بود که لحظه‌ای از مردم جدا نبود. همواره با مردم زندگی کرد و کنار آنها بود و همیشه از آنها گفت، زبان حال مردم بود. بهمنی ازآنجایی که از مردم مایه می‌گرفت و همه حس و حال خود را مدیون مردم خودش بود، هیچ‌گاه از یادها نخواهد رفت و همواره در ذهن تاریخی مردم ایران باقی خواهد ماند. 

او سپس در ادامه غزلی دیگر از بهمنی را نیز به درخواست سجادی قرائت کرد. هومن بختیاری، خواننده، نیز در ادامه این مراسم ترانه‌ای از زنده‌یاد بهمنی را به صورت زنده اجرا کرد. 

محمد سلمانی، از غزل‌سرایان و از دوستان بهمنی، دیگر سخنران این آیین بود. او با بیان اینکه از سال ۶۴ با بهمنی دوست بوده است، گفت: در طول این دوره که شبانه‌روز با یکدیگر بودیم، بسیار از او آموختم. من مهربانی را از او آموختم، او به خوبی مهربانی را تعریف و اجرا می‌کرد. 

وی با بیان اینکه دو نوع شاعر وجود دارد، افزود: یک نوع شاعری است که دور خودش حصار مستحکمی ایجاد می‌کند و برای ورود به آن باید مجوز داشته باشیم، دسته‌ای دیگر هستند که این نگاه را ندارند. بهمنی از دسته دوم بود، او دامنه‌ای به وسعت آبشار داشت که به همه اجازه ورود می‌داد.

جسمم غزل است اما، روحم همه نیمایی است

به گفته سلمانی عده‌ای به خاطر همین اخلاق بهمنی از او سوءاستفاده کردند. استاد با دعوت یک بچه مدرسه‌ای هم به جایی می‌رفت. بارها به او می‌گفتیم؛ “از این رفتار پرهیز کنید، برخی ممکن است فکر کنند که دم‌دستی هستید.”، اما او از این مهربانی نمی‌توانست پرهیز کند، تمام سعیش این بود که گروه‌های مختلف شعری را با یکدیگر آشتی دهد؛ به همین دلیل است که هر دو سو او را دوست داشتند. او اصلاً به دیوار معتقد نبود.

این شاعر پیشکسوت اضافه کرد: هرچند او غزل‌سرا بود، اما نسبت به غزل تعصب نداشت؛ همانطور که خودش گفته است:  «جسمم غزل است اما، روحم همه نیمایی است». او سعی می‌کرد این ایده را در غزلش هم پیاده کند. با شعر او هم عامی‌ترین مردم همراه می‌شدند و هم خواص. 

عاشقِ آن لحظه طوفانی‌ام

علی جهاندار، خواننده، نیز با بیان خاطره‌ای از آشنایی‌اش با زنده‌یادان بهمنی و منزوی، غزلی از بهمنی را اجرا کرد:

با همه بی سر و سامانی‌ام
باز به دنبالِ پریشانی‌ام

طاقتِ فرسودگی‌ام هیچ نیست
در پیِ ویران شدن آنی‌ام

آمده‌ام بلکه نگاهم کنی
عاشقِ آن لحظه طوفانی‌ام…

غزل بهمنی، دختر زنده‌یاد بهمنی نیز در بخش دیگری از این مراسم به نمایندگی از خانواده به روی سن آمد و گفت: در جمع دوستداران و شیفتگان پدر واژگان چه الکن‌اند اما گریزی نیست از ادای احترام. تکیه کلامش «مهربان» بود، همه را با این نام صدا می‌زد، در خانه، برخورد با مردم و در شعرهایش، مهربانی رسالت پدر بود.

دلش دریا، خودش دریا

وی با بیان اینکه غزل‌ و شعرهای پدر از ژرفای جانش بود، ادامه داد: او همه شعرهایش را زیسته بود. هرچه نوشت از انسانیت مهربانی و عشق بود، همیشه ساده و صادق بود و ۸۲ سال با ندای کودک درونش زیست. به قول او: «یک بار هم ای عشقِ من از عقل میندیش/ بگذار که دل حل بکند مسئله ها را».

به گفته غزل بهمنی؛ او سخاوتمندانه بر حمایت و تأیید و تمجید نسل جوان شاعر اهتمام ورزید و هیچ‌گاه جز با زبان محبت از آنان و با آنان سخن نگفت. پدر، راهنما و پناه عاطفی و تجربی نسل جوان و بعد از خودش بود، دلش دریا خودش دریا.

وی با بیان اینکه بهمنی عاشق و شیفته خالصانه ایران بود، اضافه کرد: می‌خواست و می‌توانست و توانست برای شعر و فرهنگ ایران زمین مؤثر باشد. میراث او برای ما، ده‌ها نه هزاران شعر و ترانه از جان برآمده است که بر جان مردم نشسته است، تا همیشه دلمان برایش تنگ می‌شود. خوشحالیم که تا شعر هست و عشق مردم ایران زمین به شعر هست، او زنده هست هنوز و غزل فکر می‌کند. امیدواریم از آنچه از او باقی می‌ماند، خوبی و نیکویی باشد چون در وجود پدر بدی رنگی نداشت، اما اگر به هر دلیل سهواً کسی از پدرمان رنجیده بر او و بر ما ببخشاید؛ «من حسرت پرواز ندارم به دل آری/ در من قفسی هست که می‌خواهدم آزاد ». آری، چه افتخار بزرگی است فرزند محمدعلی بهمنی بودن و ۳۷ سال از او آموختن و عاشقانه با او زیستن.

در پایان این مراسم، پیکر زنده‌یاد بهمنی بر دوش دوستداران شعر، شاگردان و اهالی شعر و ترانه و موسیقی به سمت بندرعباس بدرقه شد.

/+

سرور مجازی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا