مرکزی

آقا من از شما خواهشی دارم، لطفا بگویید دیگر روضه حضرت قاسم(ع) نخوانند/ فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم

خبرگزاری برگزیده های ایران ـ‌اراک؛ سیزده، چهاره و پانزده، این عددها را می‌توانی از کم کردند و عدد نقش بسته روی سنگ مزارشان به دست آوری! دارم به این فکر می‌کنم نوجوان‌های سال ۹۸ خورشیدی به چه فکر می‌کنند؟ روح و فکرشان تا کجا قدرت پرواز دارد؟ تا کجا بالا می‌رود؟ شما در اطرافیان‌تان سیزده ساله می‌شناسید؟ من چندتایی را می‌شناسم.

اما آن که حتما شما هم او را می‌شناسید سالار شهیدان است، قاسم ابن الحسن مجتبی (ع)، همان که شهادت برایش احلی من عسل بود.

سیزده ساله‌ای که مرد بود؛ بزرگوار و سید بن سید، روح بزرگوارش تا بی‌نهایت به پرواز درمی‌امد، زنجیر و قفل به پایش نبود، نه اینکه بخواهم احساساتی‌اش کنم نه، او با عقل و قلبی سلیم انتخاب می‌کرد، و لبیک می‌گفت، دانست امامش چه می‌خواهد، نگاهش به دهان امام و مقتدای خویش و دلش مشتاق خداوندش بود.

از آن روزی که او با سودای فدایی شدن، از هفت خان رستم گذر می کرد قریب به ۱۳۴۸ سال می‌گذرد، بخواهم تاریخ دقیقش را بگویم می‌شود دهم صفر ۱۴۰۹ قمری، یا به عبارتی همان سال ۶۷.

 

آن روز که بوی ماه مدرسه با بوی باروت و بوی اسفند و عطر چای تکیه‌های ده روز مانده به اربعین یکی شد، سیزده ساله‌های دهه ۹۰ را نمی دانم چگونه‌اند، در روضه‌ها زندگی می‌کنند یانه؟

خود سیزده‌ساله‌شان را در روضه‌ها کجای واقعه عاشورا می‌بینند و کجای قیام فرزند حسین؟ دنیا با همه وسعت و رنگ و لعابش تاریک می‌نماید در نظرشان یا نه؟ نمی دانم، اما کمی قبل‌تر از این دهه، سیزده ساله‌های مرید خمینی کبیر و فدایی آرمان‌هایش تا دلتان بخواهد سراغ دارم.

 

سیزده‌ساله‌هایی که شاید دنیایشان خاکستری و جنگی و غبارآلود شد، اما خودشان روشنی بخش اطرافشان بودند، سیزده‌ ساله‌هایی که نگاهشان به دهان و فرمان تشکیل بسیج ۲۰ میلیونی امامشان بود تا لبیک‌گویان به خط مقدم بزنند.

آنها خودشان را از همان زمان‌هایی که چادر مشکلی مادرشان را در دست می‌گرفتند و به روضه می‌رفتند برای رفتن آماده کرده بودند، اما این بار رفتن‌هایشان معمولی نبود، به رفتن به یک سفر بی‌بازگشت می‌مانست، رفتنی که در آن اربا اربا شدن مسئله‌ای معمولی قلمداد می‌شد، برای چنین رفتنی که برگشتی در پی ندارد هفت خان  رستم را هم باید طی می کردند.

 

از سن کم و دست‌کاری شناسنامه‌ها با جثه‌ای نحیف و لاغر تک پسر خانواده بودن یا از هم مردان خانواده تنها او ماندن از بهانه‌هایی که برای نرفتنشان می‌آوردند مثل درس خواندن هم جهاد است، بمان درس بخوان، گرفته تا در بالا شهر زندگی کردن و در مدرسه‌ای تحصیل کردن که هیچ کدام از محصلیشان اهل لبیک نبودند، از ماه‌ها تلاش برای رضایت مادر و جعل کردن امضای پدر از اشک ریختن به پنهای صورت و ذره ذره آب شدن گرفته تا امام حسین (ع) و فرزند قائمش را واسطه قرار دادن.

از راضی کردن مسئول ثبت نام گردان، تا التماس به فرمانده برای خط مقدم زدن، از شبانه و دزدکی از خانه فرار کردن تا جا ماندن از اتوبوس‌های اعزامی و برگشت به خانه و احیانا دست نوازش پدر، خان‌ها را یکی یکی پشت سر می‌گذاشتند.

نوشتند شهید عبدالله عبدی هنگامی که شنید سن شما کم است، دست به دامن باب‌الحوائج کوچک حسین علی اصغر(ع) شد و گفت: از علی‌اصغر حسین که کوچک‌تر نیستم، (شهید ۱۵ ساله)، یا شهید مرحمت بالازاده ۱۴ ساله‌ای که برای رفتن به هر دری می‌زد بسته بود و آخرین بار رفت خدمت مقام معظم رهبری و به آقا گفت: آقا من از شما خواهشی دارم، لطفا بگویید دیگر روضه حضرت قاسم(ع) نخوانند و با بغض ترکیده‌اش ادامه داد: حضرت قاسم ۱۳ ساله بود که امام حسین(ع) به او اجازه داد برود بجنگد، من سیزده ساله‌ام، ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم، اگر رفتن ما ۱۳ ساله‌ها بد است پس چرا آنقدر روضه حضرت قاسم می‌خوانند؟

 

شهید مهدی شاه‌بیگ که چون پدرش شهید شده بود اجازه رفتن نداشت، خودش با خط بد یک رضایت‌نامه نوشت اما در مرحله اثر انگشت با انگشتان کوچکش متحیر ماند به ذهنش رسید جوراب پا کند و با انگشت شصت پایش اثر انگشت بزرگی زیر رضایت‌نامه بزند و خودش برای خودش  پدری کند شاید اینجا و در این زمان استثنائا مشت نمونه خروار است، گذشت این دوران، درست حدود سه دهه بعد عمه سادات را نامحرمان احاطه کردند، دیگر نوبت به علی‌اکبرهای انقلاب رسیده است، نوبت به فداییان خواهر حسین و به غیرتی‌‌ها نوبت به مدافعان حرم حسین رسیده است که در این میانه نیز نوجوانان و جوانان عصر پست مدرن به همه دنیا اثبات کردند که مانند گذشته با ایمانی چون کوتاه استوار می مانند.

این راه همچنان ادامه دارد.

***************

گزارش از هانیه قزوینی

***************

انتهای پیام/ ع


سرور مجازی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا