به گزارش خبرگزاری برگزیده های ایران به نقل از نیویورک تایمز، درحالی که قرار است امروز انجمن نویسندگان و اتحادیه تهیهکنندگان آمریکا با واسطه شدن اتحادیه بازیگران برای پایان دادن به اعتصاب و تعیین نرخ دستمزد جدید سر میز مذاکره بنشینند، ورود هوش مصنوعی با اینفلوئنسرهای مجازی که به مخاطبان پیشنهاد فیلم مناسب روحیاتشان را میدهند، زنگ هشداری را به صدا درآورده که انگار منتقدان سینما هم به پایان کار خود نزدیک شدهاند.
با ورود هوش مصنوعی به دنیای واقعی ما میبینیم این فناوری نوین هر روز جای پای خود را در زندگی اجتماعی و فعالیتهای مرتبط آن محکمتر میکند و به نوعی مشاغل مختلف را هم تحت تأثیر قرار میدهد و این بار در دنیای سرگرمی و فیلم نوبت به منتقدان فیلم رسیده است.
داستان از اینجا شروع شد که از یک دهه قبل با ورود شبکههای مجازی به دنیای واقعی ما و قدرت گرفتن اینفلوئنسرها در جذب مخاطبان، برخی فعالان عرصه سینما بر این باور بودند که استودیوهای فیلمسازی شاید برای تبلیغات فیلمهایشان دیگر نیازی به منتقدان ندارند و اینفلوئنسرها به راحتی میتوانند این کار را برایشان با هزینههایی به مراتب کمتر و اثرگذاری بالاتر انجام دهند.
این گروه بر این باور بودند که منتقدان یا نویسندگان برای نقد فیلم کارایی خود را از دست دادهاند و برخی از آنها تنها به دنبال دریافت بلیت رایگان از تهیهکنندگان هستند ـ این موضوع زمانی مطرح شد که در میان تهیهکنندگان معروف شده بود که در شرایط امروزی، نویسندگان آگاه به نویسندگانی که صرفاً برای دیدن فیلم بلیت رایگان میخواهند تبدیل شدهاند ـ و اکنون میتوان با صرف هزینههایی منطقیتر و استفاده از دنبالکنندگان میلیونی اینفلوئنسرها همان نتیجه را به دست آورد و موضوع نقد فیلم را تنها به دوره برگزاری جشنوارهها اختصاص داد.
شاید در ابتدای راه برخی مقاومتها در این زمینه ایجاد شد اما گسترش صفر و یکهای مجازی در میان زندگی واقعی ما و ورود اینفلوئنسرها به عرصه تجارت عاملی شد که استودیوها هم ناخواسته به این سمت حرکت کردند و تبلیغات در عرصه هنر هفتم هم رنگ و بوی صفر و یکی به خود گرفت.
در این بین تهیهکنندگان تأکید داشتند چرا باید صدها بلیت رایگان سینما به منتقدان داده شود تا بلکه مطلبی بنویسند که مخاطبان درباره اثر اطلاعاتی بیشتر به دست آورند و نهایتاً به سالنهای سینما برای دیدن فیلم وارد شوند؛ درحالی که فقط کافیست یک اینفلوئنسر دو یا سه خط درباره اثر مورد نظر نوشته و در فضای مجازی برای دنبالکنندگانش (فالوئرها) منتشر کند تا پایان هفته شاهد صف کشیدن مردم برای دیدن فیلم باشیم.
«پل شریدر» فیلمساز (که خودش منتقد سابق سینما بود) در این زمینه میگوید: تغییر سبک زندگی و عادتهای مردم در سراسر جهان با ورود شبکههای اجتماعی کاملاً محسوس است و استفاده از شیوههای قدیمی بازاریابی در تمامی صنایع از جمله صنعت سرگرمی و فیلمسازی تغییر کرده که باید بپذیریم.
شریدر در ادامه میافزاید: واقعیت امر اینجاست که دوره منتقدان به پایان کارش در سطح عمومی جامعه نزدیک شده و بیشتر این گروه باید در مجامع تخصصی و آکادمیک مشغول باشند؛ چون وقتی یک سلبریتی یا اینفلوئنسر یک فیلم را تماشا میکند و تنها یک جمله چند کلمهای در فضای توئیتر یا اینستاگرامش منتشر میکند که مثلاً فلان فیلم عالی بود، کار تمام است، چون یکباره شاهد صف کشیدن مردم برای تهیه بلیت بدون اینکه بدانند چه در انتظارشان است خواهیم بود.
به گفته وی، این موضوع برای استودیوها و تهیهکنندگان هم جذاب شده چون میدانند دیگر به شیوههای دهه هفتاد یا نود میلادی نمیتوانند برای تولیدات خود بازاریابی کنند و کافی است یک کمپین در شبکههای اجتماعی با تعدادی از اینفلوئنسرهای معتبر و قابل قبول ایجاد کنند تا بازار میلیونی آنها تضمین شده باشد، نه اینکه مثلاً یک دوره شش ماهه تلاش کنند تا مثلاً ۱۰۰ مقاله درباره فیلمشان به زبانهای مختلف در رسانهها منتشر شود که آیا خوانده میشود یا خیر؟
البته شریدر با اشاره به اینکه منتقدان سینما تقریباً امروز تنها به محیطهای آکادمیک و تخصصی محدود شدهاند، معقتد است شیوههای تبلیغاتی دهه هفتاد یا نود میلادی کاملاً برای هنر هفتم منسوخ شده و حتی استفاده از کمپینهای فضای مجازی هم رفته رفته در حال رنگ باختن است چون هوش مصنوعی از راه رسیده و بسیاری از معادلات را تغییر داده است.
این فیلمساز تأکید میکند: البته این روند هم رفته رفته در حال رنگ باختن است چون هوش مصنوعی اکنون این معادلات را هم برهم زده است و مخاطبان یا کاربران فضای مجازی فقط کافی است حالات یا احساسات خودشان را برای هوش مصنوعی بیان کنند تا به آنها پیشنهاد دهد که مثلاً دیدن کدام فیلم حالشان را خوب میکند یا به عبارتی روحیه آنها را تغییر میدهد، که شاهد مثال آن هم شیوه تبلیغاتی فیلم باربی در سراسر جهان است.
به گفته وی گروهی از فیلمسازان در پاریس اخیراً در این زمینه تحقیقاتی انجام دادهاند که اثرگذاری شیوههای مختلف بازاریابی برای فیلمها را بررسی کنند که نتایج شگفتانگیزی به دست آوردهاند، چون از جمعیتی حدود ۱۰۰۰ نفری تقریباً حدود ۸۰ درصد از مخاطبان بدون اینکه بخواهند درباره فیلم تحقیقاتی کامل براساس نوشته منتقدان داشته باشند صرفاً با خواندن کامنتهای نوشته شده افرادی که فیلم را دیدهاند و نهایتاً تأیید هوش مصنوعی که این هفته برای روحیه آنها همان فیلم مناسب است، برای ورود به سالن سینما بلیت تهیه کردهاند.
از سوی دیگر پل شریدر، فیلمساز (که خودش منتقد سابق سینما بود) براین باور است که مخاطبان سینما در عصر جدید بیشتر به دنبال دیدن فیلمی جذاب و سرگرمکننده هستند نه یک اثر هنری، از این رو استفاده از نقطهنظرات منتقدانی که فنی یا علمی فیلمی را تحلیل کردهاند برایشان مفید نیست و تنها دیدن کامنتهای مثبت و منفی درباره یک اثر و پیشنهاد هوش مصنوعی برایشان کفایت میکند؛ چون امروزه صنعت سرگرمی در عصر صنعتی ما جنبه تجاری پررنگتری نسبت به آموزش به خود اختصاص داده است.
وی در ادامه میافزاید: وابستگی مردم به فضای مجازی درحدی است که بسیاری از انتخابهای روزمره زندگی کاربران منوط به کامنتها شده و شرکتهای پخشکننده فیلم یا پلتفرمها کاملاً به این موضوع واقف هستند بنابراین شاید به جای اینکه علاقه داشته باشند برای نقد فیلمشان هزینه کنند تلاش میکنند تریلر فیلم یا محتوای مورد نظرشان را در YouTube یا TikTok و حتی پلتفرمهای مشابه وایرال کنند تا مخاطبان تشویق شوند با پرداخت هزینهای اندک به عنوان حق اشتراک، محتوای مورد نظر شرکتهای پخشکننده را ببیند تا اینکه دست به جیب شده و به سینما بروند.
شریدر معتقد است اگر پلتفرمها یا ارائهدهندگان محتوای سینمایی و سریال در فضای مجازی توانستهاند واقعیت سینما رفتن را در جامعه تهدید کنند، بنابراین باید بپذیریم که این روند دقیقاً برای منتقدان نیز اتفاق خواهد افتاد و رفته رفته نقش آنها تنها به کلاسهای درس یا جلسههای تخصصی سینمایی محدود خواهد شد نه در کلان جامعه برای پیشنهاد یا رد یک اثر سینمایی.
در همین حال مت زولر سیتس (Matt Zoller Seitz) اخیراً در مصاحبهای که با Sight and Sound انجام داده در این زمینه معتقد است: اگرچه صفر و یکهای مجازی و اینفلوئنسرها و اخیراً هوش مصنوعی بسیاری از بخشهای زندگی واقعی مردم را به خود اختصاص داده اما نباید فراموش کنیم، هنر به عنوان امری ذاتی و علاقه فردی است که تقریباً با فاصله از سایر کالاهای مصرفی در میان صفر و یکهای مجازی غرق خواهد شد.
سیتس در ادامه میگوید: امروز اگرچه سیستم بازاریابی برای کالاهای مصرفی و تجاری در صنعت سرگرمی از جمله سینما رسوخ کرده و میبینیم تبلیغات بسیار پررنگ و لعاب برای فیلمهای بسیار سطحی انجام میشود و اتفاقاً مخاطبان زیادی هم برای تماشای فیلم میروند ولی نباید فراموش کنیم که هنر در ضمیر ناخودآگاه ما شکل گرفته و همواره به دنبال بهترینها هستیم.
این منتقد سینما در ایالات متحده آمریکا تأکید میکند، اتفاقاً در شرایطی که بسیاری بر این باورند که دوره منتقدان سینما به پایان رسیده همین منتقدان هستند که میتوانند شرایط واقعی صنعت سینمای جهان را برایمان به خوبی به تصویر بکشند، چون میبینیم تبلیغات سطح کیفی بسیاری از محصولات را پایین آورده و معدود فیلمهای خوبی هم که ساخته میشوند در هیاهوی تبلیغات فضای مجازی یا پیشنهادهای اینفلوئنسرها و اخیراً هم هوش مصنوعی تقریباً نادیده گرفته میشوند.
به گفته وی، اگر خود منتقدان کارشان را بیارزش و بیمعنا میدانند و برای جذب مردم به سمت فیلمهایی که ارزش دیدن دارند کارشناسان را ناموفق میپندارند موضوعی متفاوت است چون به قول معروف بازی را به استراتژیهای بازاریابی برای کالاهای مصرفی باختهاند؛ اما فقط کافی است در همین شرایط یکبار از خودشان بپرسند، نقد فیلم چه جایگاهی در فرهنگ امروزی دارد؟
مت زولر سیتس در پاسخ به این سؤال میگوید: جایگاه منتقدان امروز فقط با مقایسه دو فیلم کاملاً مشخص میشود؛ یکی فیلم «اوپنهایمر» و دیگری فیلم «باربی» است که تنها با یک دنیای بچهگانه مشغول بازاریابی یک اسباببازی در سراسر جهان است.
وی معتقد است منتقدان امروز وظیفه دارند درباره تفاوتهای فاحش این دو فیلم که ظاهراً هر دو میتوانند سرگرمکننده باشند بنویسند، چون هوش مصنوعی یا حتی اینفلوئنسرها تنها براساس سیاستهای تبلیغاتی و بازاریابی پیشنهاد میدهند و مخاطبان دنیای مجازی هم براساس همان تصمیم میگیرند. بله، درست است که هنگام دیدن فیلم باربی دقایقی شادی و خنده باعث تغییر روحیه میشود ـ به پیشنهاد هوش مصنوعی ـ ولی آیا واقعاً از لحاظ هنری در ذهن مخاطبان اثرگذاری دارد؟ اینجاست که منتقدان باید با قدرت به کارشان ادامه دهند بدون اینکه نگران صفر و یکهای مجازی باشند.
سیتس تأکید میکند: در دنیای امروزی کاربران فضای مجازی بیشتر به دنبال نام کارگردان و هنرپیشنهها هستند تا داستان خوب؛ به همین دلیل سیاستهای بازاریابی و کمپینها فعال شدهاند و پیشنهادهایی ارائه میکنند؛ ولی در اغلب این آثار پیشنهادی، خبری از هنر و اثرگذاری مفهومی نیست.
/؛