به گزارش برگزیده های ایران از اهواز، مقصد خوزستان است؛ بزرگراه اهواز- آبادان، شهر دارخوین، گلزار شهدای گمنام. پیکرهای مقدسشان اسفند و مرداد سال ۱۳۹۴ تفحص شد و یک سال بعد در تاریخ نهم مرداد ماه سال ۱۳۹۵ در این قطعه از زمین که قرار بود خوابگاه ابدیشان باشد آرام گرفت.
استخوانهایشان میگوید که بیستوپنج سالهاند و خاک روی استخوانها نشان از محل شهادتشان میدهد: جزیره مجنون و فاو؛ کسی نمیداند آخرین باری که به آسمان چشم دوختهاند چه ذکری زیرلب داشتند، کسی نمیداند سرب گلولهها چطور توی تنشان خوابیده، کسی نمیداند لبهایشان تشنه بوده یا سیراب، کسی نمیداند چقدر خون ازشان روی خاک این وطن پاشیده و چند روز؟ چند ساعت؟ یا شاید هم چند دقیقه به درد پیچیدهاند.
اما یک نگاه به این مزارها کافیست تا دلت بلرزد برای مادری که هنوز چشم به راه است و پسری که چشم به راهتر؛ برای غربت دو سرباز رشید اسلام که با بیمروتی، خاطراتشان را پرت کردهایم تا از گمنامیشان گمنامترشان کنیم.
اینها اگر شهید هم نبودند، اگر خونشان را برای حفظ این خاک هم نداده بودند، نباید آنها را در این بیاحترامی رها میکردیم که مؤمن عزیز است و محترم، آن هم به حرمت لا اله الا الهی که روز تولد زیر گوشش میخوانند.
دور مزارها طواف میکنم، عطر تنهایی میدهد و بیمهری؛اینجا غربت خون در قطعهای از زمین که هنوز تاروپودش شهادت است موج میزند و فراموش کردهایم سقفی که روی سر این مزارها خراب کردهایم روزی روی سر دنیاطلبیهایمان آوارتر خواهد شد!
اینجا دارخوین است، قطعهایی که هنوز بوی تلخ جنگ میدهد، مزار دو جوان بینشان در زمین و نشاندار در آسمان؛ میگویند میخواهند دورشان را مجتمع فرهنگی بسازند اما آنچه میبینیم ویرانی است و آوار و همچنان انتظار!
امید این کلمات به گروههای جهادی است، به جوانان غیورِ از نسلِ این دو جوان؛ دارخوینیها میدانند که کاربلدید، دور غیرتتان بگردیم، شهدا چشم به راهند، علی یارتان.
انتهای پیام/م