اجتماعی

رونق کافه‏‌های زیرزمینی

رونق کافه‏‌های زیرزمینی

بهانه که همیشه‌ی خدا جور است. برای آنکه با یک زندگی معمولی سر ستیز دارد و فکر می‌کند جهان باید به کام و اراده او بچرخد، همیشه بهانه‌ای هست برای به‌هم‌زدن آرامش مردم. امروز بهانه‌اش جهاد علمی است. دیروز بهانه‌اش از دست رفتن ارزش‌ها بود. فردا بهانه‌اش احتمالاً مضر تشخیص‌دادن کافه و چای برای سلامتی مردم ایران!
این بستن‌ها، ممنوعیت‌ها و توقیف‌ها که بانیانش با چه عشق و علاقه‌ای از آنها سخن می‌گویند معمولاً ریشه در دو عامل روان‌شناختی دارد. یکی آنکه این بزرگواران فکر می‌کنند با بستن چنین مکان‌هایی، آن جاهایی که کساد شده، دوباره رونق پیدا خواهد کرد و مردم وقتی ببینند کافه، سینما و کتاب‌فروشی تعطیل است احتمالاً مجبور می‌شوند بروند پای سخنرانی فلانی و بهمانی؛ زهی خیال باطل! بنشینید تا بیایند. دوم اینکه فکر می‌کنند ظاهر جامعه باید اسلامی باشد. حالا اینکه مردم توی خانه‌های‌شان چه کار می‌کنند به ما مربوط نیست، مهم این است که مردم وقتی بیرون می‌آیند به دلخواه ما لباس بپوشند، با معیارهای ما رفتارشان را تنظیم کنند، با موازین ما حرف بزنند و راه بروند و نفس بکشند. البته که این نگاه خیلی هم نامعقول نیست. فقط مشکلش اینجاست که مردم را تا ابد نمی‌توان در خانه‌های‌شان نگاه داشت و بالاخره این مردم مجبور که در خانه‌های‌شان هرجور دل‌شان خواسته زندگی کرده‌اند، یک وقت‌هایی مجبور می‌شوند از خانه بیرون بزنند. آن‌وقت ممکن است اتفاقاتی بیفتد که نباید بیفتد.
این نگاه ظاهربینانه از اول انقلاب وجود داشت اما هیچ‌وقت مثل امروز زورش زیاد نبود. امروز متحجران رسماً زور دارند. تا دیروز آرزو می‌کردند دنیا به کام آنها باشد اما امروز آرزوهای‌شان را تبدیل به بخشنامه و قانون می‌کنند و حال مردم را می‌گیرند. اصلاً چرا می‌گویم از اول انقلاب؟ این نگاه ظاهربین تا جایی که زبان فارسی به ما می‌گوید، وجود داشته. در زمان ایرج‌میرزا هم بوده. همان زمانی که می‌گفتند صورت را نکو گیر و بی‌خیال معنا، هر کاری که دلت خواست بکن. پیش‌تر از او در زمان حافظ هم وجود داشته. همان زمانی که در را به روی خراباتیان می‌بستند و در خانه تزویر و ریا می‌گشودند. و قبل‌تر و قبل‌تر و قبل‌تر از آن هم. گاهی دست تقدیر، زمام مراد به دست اهل ظاهر می‌داده و مردم سخت گرفتار می‌شدند و گاهی هم قضا حکم می‌کرده که اهل ظاهر هیچ‌کاره‌حسن باشند و فقط با زبان‌شان مردم را بیازارند.
اما آیا این نحوه از زمامداری در زمینه و زمانه ما امکان ادامه‌حیات دارد؟ احتمالاً اهل ظاهر با نیم‌نگاهی به کشور همسایه و جنبش اصیل منطقه می‌گویند، امکان دارد. اگر این سرزمین ایران نبود و مردم این سرزمین نیز از آب و گل دیگری سرشته شده بودند، به اهل ظاهر اطمینان می‌دادم که می‌شود. اما نمی‌شود. چنان‌که ممنوعیت نوار کاست راه به جایی نبرد. چنان‌که حرام بودن ویدئو شکست خورد. چنان‌که جمع‌آوری ماهواره به سیرکی مضحک بدل شد و تمام دست‌اندرکاران جمع‌آوری ماهواره زودتر از دیگران ماهواره نصب کردند. مضحکه فیلترینگ و فیلترشکن هم که بماند. اهل ظاهر اطمینان داشته باشند که نه‌تنها کافه و کافه‌بازی در این سرزمین بازارش کساد نخواهد شد که عن‌قریب بسیاری از خانه‌های اطراف دانشگاه تهران، به کافه بدل خواهد شد، کافه‌های زیرزمینی رونق خواهد گرفت و بسیاری از آنها که تابه‌امروز پای‌شان به کافه باز نشده بود، از این به بعد مشتریان پروپاقرص کافه خواهند شد. خود من تا به امروز جز یکی، دو بار آن هم به ضرورتی و دعوتی، کافه نرفته‌ام اما ازاین‌پس کافه‌رفتن را جزو فرایض خود فرض خواهم کرد و می‌روم تا ببینم در این مکان، چه سری نهفته است که اهل ظاهر اینقدر با آن دشمنی دارند. باری! آن جان تابناک و گرامی که فرمود: الانسانُ حَریصٌ عَلی ما مُنِعَ، خوب می‌دانست با که می‌گوید و چه می‌گوید.
اما یک پیشنهاد خیلی جدی به اهل ظاهر. چرا اینقدر لقمه را دور سرتان می‌چرخانید؟ برپایی حکومت توسط کشور دوست و همسایه دل‌ودین از کف‌تان ربوده؟ خب شما هم تعارف را کنار بگذارید و چنان کنید که برادران‌تان کردند. خانم‌ها را از بیرون‌آمدن منع کنید. در دانشگاه را هم ببندید و خلاص. ریش‌تراشی، موسیقی و آستین‌کوتاه هم که مجازاتش مشخص است. سینما هم که کفر محض است. مرگ یک‌بار، شیون هم یک‌بار. تکلیف خودتان را با مردم و مردم را با خودتان برای همیشه مشخص کنید. این بازی خسته‌کننده خیلی‌وقت است که دیگر ریشش درآمده.

*شاعر و روزنامه‌نگار

*این یادداشت در روزنامه هم‌میهن منتشر شده است.

برگزیده های ایران

سرور مجازی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا