کرمان

وقتی دعای حاج‌قاسم مستجاب شد؛ خدمتی فراتر از ایران در نیروی قدس

برگزیده های ایران – کرمان؛ اولین دیدارش با حاج قاسم به اوایل جنگ و مردادماه سال ۵۹  برمی‌گردد که سپاه دوره آموزشی گذاشته بود، می‌گوید: محبت حاج‌قاسم زمانی به دل من گره خورد که در عملیات طریق‌القدس سال ۶۰ با مجروحیت و یک دستش که به گردن بسته بود نیروها را هدایت می‌کرد در آن زمان دانستم که حاج‌قاسم شخصیتی عادی نیست شجاعتی در مقابل دشمن داشت با این وجود هر وقت کنار بچه‌ها می‌آمد نگاه مهربانانه و محجوبانه‌ای داشت.

سلیمان شمس‌الدینی از همرزمان و دوستان نزدیک حاج‌قاسم است، در آستانه دومین سالگرد شهادتش برایمان روایت می‌کند از خاطرات و فضائل اخلاقی سردار دل‌ها، از دوران دفاع مقدس گرفته تا نیروی قدس و از نگاه خدایی که شهید سلیمانی در طول زندگی‌اش داشت.

 

سنگر حاج‌قاسم در میانه آتش

در کربلای ۵ صحنه‌های عجیب و غریبی داشتیم یک نقطه‌ای بود بعد از کانال ماهی که عراق از سه طرف آن قسمت را می‌زد لشکر ۴۱ ثارالله آنجا عمل کرده بود جایی بود که عراق با هلیکوپتر از پشت و توپخانه از جلو و از سمت راست هم می‌زدند و سنگری برای حاج‌قاسم درست کرده بودند که وسط این شعله‌های آتش، لشکر را هدایت می‌کرد در واقع در نقطه‌ای بود که یک متر هم امنیت نداشت.

در عملیات کربلای ۵ لشکر ۴۱ ثارالله تلفات زیادی داد به گونه‌ای شهید داد که ما داخل لشکر بودیم حس کردیم عمر لشکر تمام شده است، ۱۸ تا از فرمانده‌های لشکر شهید شدند اما حاج‌قاسم بعد از عملیات سخنرانی داشت که یاد خطبه‌ای از امیرالمومنین (ع) افتادم که آنجا حاج‌قاسم همه این فرمانده‌ها را یاد می‌کرد.

موضوع رضایت گرفتن حاج‌قاسم از خانواده‌های متضرر از اشرار

حد فاصل استان فارس تا سیستان و پلوچستان، کرمان و هرمزگان کل مناطق جاده‌های فرعی و کوهستانی، جولانگاه اشرار بود و اشرار بر منطقه مسلط بودند، مسئولیت امنیت جنوب‌شرق به حاج‌قاسم واگذار شد عملیات‌ها از سال ۷۱ شروع شد اوایل با شدت شروع شد باید ضرب شستی نشان می‌دادیم تا اشرار از شرارت درست بردارند بعد از سال ۷۳ بحث تأمین امنیت مطرح شد که حاج‌قاسم گفت، اگر تسلیم بشوید ما امنیت‌تان را تامین می کنیم.

مسائل تامین دادن به اشرار مسائل پیچیده‌ای داشت از جمله باید از کسانی که از اشرار آسیب دیده بودند رضایت گرفته می‌شد و حاج‌قاسم مرتب پیگیر بود خانواده‌هایی که متضرر شده بودند را راضی کند.

حاج‌قاسم با همه وجود و ابعاد اخلاقی و نظامی و معیشتی به خدمت خانواده‌هایی که کشته داده بودند، آمد و با هماهنگی‌‌ای که انجام شد به این افراد تامین گرفته زمین و آب دادند تا کشاورزی کنند.

 

نشستن در کنار فرزندان بهترین لذت برای حاج‌قاسم بود

حاج‌قاسم علاقه خاصی به خانواده شهدا داشت هر خانواده شهید را مثل خانواده خودش نگاه می‌کرد نگاهش  به فرزندان شهدا نگاه یک پدر بود، اگر متوجه می‌شد بچه شهیدی آمده است بلند می‌شد و به  استقبالش می‌رفت، حاج‌قاسم می‌گفت، بهترین لذت برای من نشستن در کنار فرزندان شهداست و لذتی که در کناربچه‌های شهدا می‌برم هیچ کجا اینگونه نیست.

حاج‌قاسم در همه مسائل یک شخصیت منحصر به‌فرد بود در بعد نظامی در اوج اقتدار بود، تنها در بعد نظامی پیشرفت نکرده بود در مسائل اخلاقی آنقدر مخلص بود که کوچکترین بچه‌ای سلام می‌کرد جواب می‌داد و اگر نیاز بود که به کودک محبت کند، می‌کرد و برایش فرق نمی‌کرد چه کسی باشد، در مسائل معیشتی به فکر مردم بود و در مسائل عبادی یک عارف به تمام معنا بود.

تمام بچه مدرسه‌ای‌های سوریه در مسیر ما شعارهای ایران رو سر می‌دادند، حاج‌قاسم در سوریه مردم را به حرکت درآورد دفاع سوریه دفاع مردمی بود آنچه داعش را در سوریه به زمین زد مردم سوریه بودند و حاج‌قاسم مردم را آگاه کرده بود.

اطمینان خاطر حاج‌قاسم

حاج‌قاسم به کشور عزت و اقتدار داد، من یک زمان نگران بودم به ایشان گفتم، برای شما اتفاقی بیفتد سر نیروی قدس چه می‌آید با اطمینان خاطر گفت: «هیچ اتفاقی نمی‌افتد» و در واقع خون حاج‌قاسم باعث می‌شود که آمریکا از منطقه برود.

حاج‌قاسم نگاه خدایی داشت در همه زمینه‌ها جلو بود در کوهنوردی با همه مزاح می‌کرد و سر سفره نگاهش این بود که غذایش مثل دیگران باشد. در فکر فقرا بود به ویژه در زمان عید و برای فقرا کمک می‌داد تا ما آنها را به آنها برسانیم.

سه نفر بودیم از کرمان تا مشهد با حاج‌قاسم همراه هم بودیم، صندلی کنار خود را حاج‌قاسم بین ما تقسیم کرد تا هر یک ساعت هر کدام از ما کنار ایشان باشیم.

 

آخرین دفعه هم تهران با سه نفر به دیدار حاج‌قاسم رفتیم سوال شد که ما نگران امنیت شما هستیم و چکار کنیم برای امنیت شما که مشکلی پیش نیاید، گفت اگر مرا بزنند با موشک است و کسی نمی‌تواند کاری بکند.

وقتی دعای حاج قاسم مستجاب شد؛ خدمتی فراتر از ایران

طی سه مرحله حاج‌قاسم فرماندهی کرد یک مرحله دفاع مقدس بود که نیروها سازماندهی شدند، مرحله دیگر بعد از جنگ و سازماندهی لشکر ثارالله بود، حاج‌قاسم می گفت: به خدا گفتم من خیلی انرژی دارم و دعا کردم خدایا بابی روی من بگذار که بیشتر بتوانم برای مردم و کشور و برای مسلمانان کار کنم، باب نیروی قدس روی من باز شد، وقتی رفتم نیروی قدس فهمیدم دعای من مستجاب شد و باید از ایران فراتر خدمت کنم و دست مظلومان را بگیرم.

گزارش از : یاسین اسفندیارپور

انتهای پیام/۳۳۸۸/ق


سرور مجازی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا