خراسان رضوی

وقتی کرونا بهانه ای برای عاشقی می شود/ ازدواج ۷ زوج از کادر درمان بیمارستان ۲۲ بهمن نیشابور در روزهای سخت کرونایی

به گزارش برگزیده های ایران از نیشابور، با فروکش کردن طوفان کرونا و تکرار روزهای خوب بدون فوتی در آخرین روزهای هفته پرستار به بیمارستان ۲۲بهمن می‌روم. تا با ۲ زوج از ۷ زوجی که در روزهای سیاه کرونا رخت سپید ازدواج بر تن کرده اند، ملاقات کنم.

وارد بیمارستان ۲۲ بهمن می شوم. فضای بیمارستان در سوز سرمای آخرین روزهای آخرین ماه فصل پاییز، گرم و آرام است. بخش‌ها خلوت، بیشتر تخت ها خالی از بیمار و پرستاران هم در آرامش… بعد از پشت سرگذاشتن چند بخش وارد بخشی می شوم که الیاس رضایی و زهرا محسنی در آن منتظرم هستند. زوجی که در پیک پنجم کرونا به خانه بخت رفته اند!
وقتی می‌پرسم چطور در دوران کرونا فرصت عاشقی پیدا کردید؟ الیاس رضایی با لبخند می‌گوید: شاید باورش سخت باشد اما خستگی های مدام، هق‌هق‌های پنهانی زمان از دست دادن بیماران و دعاهای زیرلبمان برای سلامت مبتلایان کرونایی ما را به هم نزدیک کرد.
داماد جوان ادامه می‌دهد: قبل از کرونا من در بخش عفونی کار می‌کردم‌ و خانم محسنی که الان همسر و همراه زندگی ام است در بخش دیگری از این رو برخورد چندانی با هم نداشتم اما با شیوع کرونا و اختصاص همه بخش‌ها به بیماران کرونایی زهرا محسنی را بیشتر می‌دیدم. اولین بار برخورد مهربانانه همسرم با زباله گردهای مبتلا به کرونا توجهم را جلب کرد. بیماران آشفته، با وضعیت بهداشتی بسیار بد و بی‌همراه را همراهی دلسوزانه می کرد. 
در شرایط بحرانی پیک پنجم از او خواستگاری کردم‌
رضایی با بیان این که در چنین شرایطی زهرا تمامی تلاشش را برای زنده ماندنشان انجام می‌داد، می گوید: اگرچه مبتلایان زباله‌گرد بی‌هیچ توقعی صبورانه درد گرفتن رگ و دیگر کارهای درمانی را تاب می‌آوردند. اما به دلیل مراجعه‌ دیرهنگام، اعتیاد و درگیری شدید ریه از دست می‌رفتند. شاید وقت، انرژی و روحیه‌ای که زهرا به زباله‌گردهای مبتلا می‌داد، کاری بیهود به نظر می رسید. اما من از نزدیک شاهد نگاه سرشار از رضایت و تواضع آنها به زهرا بودم. مهربانی و توجه او به چنین بیمارانی که به دلیل شرایط زندگی و وضعیت ظاهری شاید هر کدام از ما به اکراه از کنارشان رد شویم، چنان در خاطرم نقش بست. که بی‌معطلی در شرایط بد و بحرانی پیک پنجم از او خواستگاری کردم‌.
همان روزهای تاریک ما را به هم نزدیک کرد
نوعروس پرستار نجیب و سربه زیر در ادامه صحبت های همسرش، می‌گوید: اولین بار الیاس را در دوران شیوع کرونا دیدم. که با همراهان عصبی و پرخاشگر چه تعامل خوبی داشت و تمام تلاشش حفظ آرامش همراهان مبتلایان در روزهای سیاه کرونا بود.
زهرا محسنی ادامه می‌دهد: در حقیقت همان روزهای تاریک ما را به هم نزدیک کرد. روزهای طولانی شیفت که تنها یک پرستار با ۱۲ بیمار‌ در بخش بود، مراقبت از ۲ مبتلا تنها با یک کپسول اکسیژن، بخش‌های بی تخت و خالی مملو از بیمار و هجوم مبتلایانی که در راهرو و یا روی ویلچر پذیرش می‌شدند و متاسفانه مرگ هر روزه چند بیمار خیلی سخت و ناراحت کننده بود. 
نوعروس‌جوان در حالی‌که سعی می‌کند اشک‌هایش را پنهان کند، می گوید: من و همکارانم برای نجات جان مبتلایان به کرونا از نظر روحی و جسمی به مرز نابودی روحی و روانی رسیده بودیم و در این میان خستگی جسم هم مضاعف براین درد بود.
ما همان شب عقد را هم شیفت بودیم 
همسرش بحث را عوض می کند و شب خواستگاری را پیش می کشد و می گوید: بعد از پاسخ مثبت زهرا به جز همان شب خواستگاری بقیه روزها و شب ها را در بیمارستان شیفت بودیم، تمامی کارهای عقد را خانواده هایمان انجام دادند. شاید باورش سخت باشد اما ما همان شب عقد را هم شیفت بودیم. یعنی روز ۱۶ مردادماه بعد از محضر به بیمارستان آمدیم. 
 نوعروس جوان هم می‌گوید: اگرچه به دلیل درک متقابل شب‌کاری و شیفت‌های فشرده روزانه همیشه دوست داشتم همسرم، همکارم باشد اما هرگز فکر نمی‌کردم ازدواجم اینگونه باشد! بی جشن و در سکوت! اما خوشحالم کسی را کنارم دارم که با او به ساحل آرامش می‌رسم.
در اتاق احیا دایی‌ام از دست رفت
از آن ها می خواهم که از روزهای سخت کاری کرونا برایم بگویند. رضایی می‌گوید: هر بیماری که از دست می‌‌رفت تلخ و غمبار بود اما تلخ ترین آن ها زمانی بود که در اتاق احیا دایی‌ام از دست رفت. دیدم که خط مانیتور صاف شد. لحظه‌ای از اتاق خارج شدم اما بی‌اختیار دوباره برای احیا جسم بی‌جان دایی‌ام برگشتم.
نوعروس پرستار هم از مادر و دختری مبتلا روایت می‌کند که با هم در بخش بستری شدند. اما با وخامت حال دختر او را به آی‌سی‌یو منتقل می‌کنند و دختر ۲۱ ساله در آی‌سی‌یو از دست می‌رود. محسنی می گوید: من و همکارانم در تمام مدت بستری مادر در بخش با وجود غصه از دست رفتن دختر تا زمان ترخیص به مادر لبخند می‌زدیم تا متوجه مرگ دخترش نشود.
او از خاطرات خوبش هم می‌گوید: بعضی از بیمارانی که بهبود یافته بودند چند هفته بعد با شیرینی به دیدن ما می آمدند، یک بار هم یکی از بیماران بعد از بهبودی به تک‌تک پرستاران بخش نفری یک شیشه عسل داد.
عشقش به بیماران مرا مجنون کرد
برای گفتگو با زوج جوان دیگری به بخش اورژانس می روم. میلا احمدنیا مسئول شیفت اورژانس ۲۲ بهمن است. او از ماجرای آشنایی و دلدادگی اش این طور می گوید: همسرم کارشناس اتاق عمل است. از این رو من تا قبل از شیوع کرونا گه گاهی او را در اورژانس و یا بخش‌های دیگر می‌دیدم اما با اوجگیری کرونا شاهد این بودم که چطور در پیک پنجم و ششم به بیماران خدمت می کرد. با اینکه وظیفه شغلی‌اش پرستاری نبود و باید در بخش جراحی خدمت می‌کرد اما با جان و دل کنار ما و بیماران بود و به همین دلیل چند بار هم به کرونا مبتلا شد.
احمدنیا می‌گوید: من زیادی خوب بودن را در درون عاطفه دیدم. درحقیقت عشقش به بیماران مرا مجنون کرد. از این رو در مهر ماه با کاهش مبتلایان کرونا از او خواستگاری کردم‌. که خوشبختانه با پاسخ مثبت عاطفه خیلی زود سر سفره عقد نشستیم.
عاطفه نجفی که نو عروس این داماد است، می گوید: هیچ کس نمی‌داند و نمی‌تواند تصور کند از دست رفتن چندین بیمار آن هم با وجود تلاش‌های شبانه‌روزی در هر شیفت چه تاثیری بر روح و روان من و همکارانم داشت. در چنین وضعیتی پیشنهاد ازدواج میلاد، امیدی برای گذر از آن روزهای تلخ و تاریک گذشته و همراهی برای روزهای شیرینی روشن آینده شد.
دعا می کردیم این اتفاق در شیفت کاری ما نیفتد
داماد جوان ادامه می‌دهد: ما روزهای بسیار تلخی را در بیمارستان ۲۲ بهمن گذراندیم. روزهای کمبود اکسیژن، کمبود تخت، کمبود ونتیلاتور و مبتلایانی که با نزدن ماسک و شرکت در دورهمی‌ها هر روز بر تعدادشان افزوده می‌شد. به جز شیفت‌های طولانی بی‌استراحت، درد از دست دادن بیماران غم جانکاهی بود که ما را افسرده و فرسوده می‌کرد و ما با وجود غوغای درونمان باید آرامش را به مبتلایان هدیه می‌دادیم.
پرستار جوان با تاسف ادامه می‌دهد: مراجعات دیرهنگام مبتلایان سخت‌ترین لحظات برای من و همکارانم بود. در پیک ششم دختر ۱۹ ساله‌ای با حال عمومی خوب و کمی تنگی‌نفس به اورژانس آمد. متاسفانه با دیدن نتیجه سی‌تی‌اسکن و تصویر ریه متوجه درگیری ۱۰۰ درصدی ریه شدم. تاب و تحمل این که بدانی، دختر جوانی که زیر ماسک با زحمت نفس می‌کشد با تواضع و قدردانی به رویت لبخند می‌زند هر لحظه از دست می‌رود، بسیار سخت است. این روایت تکراری همه مبتلایانی بود که دیر به بیمارستان مراجعه می‌کردند. آن‌ها نمی‌دانستند که آخرین ساعات عمرشان است. ما می‌دانستیم و هیچ کاری از دستمان برنمی‌آمد. جز اینکه هر کدام دعا می کردیم این اتفاق در شیفت کاری ما نیفتد. 
احمدنیا با اشاره به این که بیمارانی هم بودند که با وجود درگیری زیاد ریه بهبود می‌یافتند، ادامه می‌دهد: مرد میانسال روستایی با درگیری ۶۰ درصدی ریه مراجعه کرده بود که خوشبختانه  بهبود یافت و بعد از بهبودی برای پرستاران اورژانس ظرفی شیر هدیه آورد.
نوعروس پرستار در تایید سخنان همسرش می گوید: اوایل مرداد ماه مردی با درگیری ۹۰ درصد ریه به بیمارستان مراجعه کرده بود. خوشبختانه روحیه بیمار آنقدر خوب بود که برخلاف تصور ما بر کرونا غلبه کرد. اما مریضی هم داشتیم با حال عمومی نسبتا خوب و درگیری ریه خیلی پایین که ۲ ساعت بعد از بستری در بخش از دستش دادیم.

از بیمارستان بیرون می آیم. در ذهنم روزهای تلخ و شیرینی که این پرستاران گذرانده اند را مرور می کنم. از ابتدای شیوع کرونا در اسفند ماه سال ۹۸ تا کنون پرستاران و کادر درمان بیمارستان۲۲بهمن نیشابور در تمامی لحظات کنار مبتلایان به کرونا بوده اند و از سال گذشته با افزایش مبتلایان تمامی بخش‌‌های بیمارستان ۲۲ بهمن به بیماران‌کرونایی اختصاص یافته است. این شرایط چنان برای کادردرمان سخت و طاقت‌فرسا بوده است که لحظه‌ای استراحت و آرامش برایشان کیمیا بوده و حالا که کمی شرایط آرام تر شده است با استقبال از واکسیناسیون و رعایت پروتکل های بهداشتی نوبت ماست که  خستگی از روح و جسم این مدافعان سلامت بزداییم…

 

انتهای پیام/ ق


سرور مجازی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا