مراقب سواشریفهایی که برای مدیریت کردستان میآیند، باشید
خبرگزاری برگزیده های ایران کردستان؛ در گذشتههای نه چندان دور در روستای ما بنّایی به نام استاد شریف زندگی میکرد که به زبان محلی او را «سواشریف» خطاب میکردند که در نوع صنف شغلی خود در میان روستائیان دبدبه و کبکبهای داشت.
سواشریف دارای چند نفر کارگر ثابت بود و حتی در روستاهای اطراف هم حسن شهرتی عجیب داشت. برای کار نوبت چند ماهه میداد. قبل از هر کاری زمین را بررسی میکرد و با گامهای بلندش متر میکرد و سپس با محاسبات فنی به کارگرانش دستور خشتبُری میداد و بعد از چند روز با مراجعه بر سر پروژه، ساخت خانههایی با دیوار ضخیم یک متری را شروع میکرد و با الوار و تخته مناسب سقف را میپوشاند و سپس دستور نهیه کاهگلی مناسب داده تا بام و دیوارهای خانه را باگِل، کاملا صاف و یک دست کندف سپس با نصب پنجره و دربی چوبی پروژه سواشریف به اتمام میرسید.
آخرین دستور وی برای نازککاری اندرونی، به زنان قدیمی و باتجربه بود که با تهیه خاک سفید که در اطراف روستا وجود داشت و سطلی و یک جارو دستی کهنه بود که با مهارت خاصی خانه را سفید میکردند.
القصه، بعد سالها سواشریف تصمیم گرفت به شهر بیاید و از تخصص خود در پروژههای ساختمانی شهری استفاده کند و با پیمانکاران متعددی ملاقات نموده و دعوت به همکاری مینمود در این میان نیز تعدادی آشنای از روستا که در معیت سواشریف به شهر آمده بودند دور و اطراف او را میگرفتند و در تمجید جایگاه او چه نکتهها میگفتند چون به آنان وعده داده بود که کارگرانشان باشند.
پیمانکاران نیز خوشحال که ای سوا شریف ما در آسمانها دنبال تو میگشتیم در زمین تو را یافتیم. این طرح و نقشه یک ساختمان ۱۰ طبقه و از فردا ساخت را شروع کن. سواشریف هم متعجب میگفت نقشه چیست؟ متراژ چیست؟ طبقه دیگر چه صیغهایی است؟ من در روستا با «هنگاو» متر میکردم اینها را بلد نیستم.گفتند بساز نگران نباش و او نیز میساخت اما چه ساختنی!!
این حکایت چه آشناست که سواشریفهایی سالهاست برای ساخت این استان میآیند از هر جناحی و طیفی فرق نمیکند، هشت سال قبل و هشت سال قبلتر از آن و حتی قبل از آن، یکی میگفت من کوهم و همچون آبیدر قدرتمند و بعد از او سیّاسی درس خوانده خارج آمد و مدتی بعد رفت سخنگو شد و سپس پالوانی از دیار کرمانشاه و از پی آن ابرمردی به لحاظ جثه در دولتی جدید ظاهر شد و گفت من سالها سواکار شهر مریوان بودهام و بعد آن شاگرد آن کوه آمد و فریاد میزد من آنم که رستم بود سواکار.
دوران پهلوان و نوچهاش نیز به اتمام رسید این بار با بوی هوایی معتدل سواکاری آمد که آرام بود، آن هنگام که رفت گفت شرمنده که سواکار بودم و اما چیزی برایتان نساختم و آخرین که از اعتدال آمد تاجر بود که سفارش شده سواعلی بود که قرار بود در ۱۴۰۰ سواکار کشور شود اما نشد با وساطت سوا بهروز چشمکزن به استان آمد، بیشتر در کار راهِ آهنی تبحر داشت چند بار با جاده آهنی عکس گرفت اما نشد که تمام کند.
مردم عزیز کردستان مراقب باشید که سواشریفها در راهند و بدبختی آنجاست که عدهای عین کارگران زحمتکش چهارراه انقلاب با چشمانی دقیق برانداز میکنند تا یکی از آنجا گذر میکند سریع گرادگردش جمع میشوند که تو سوا شریف ما هستی، ای بهترینها و لایقترینها.
مردم رنجور استان، ظاهرا در وزارت کشور سواشریفها صف کشیده و گاهی هم در راهروهای آن وزارتخانه بر سر هم میزنند که سوا فقط منم.
هر روز یکی میآید یک روز شاگرد شاگرد آن کوه میآید، یک روز سوایی دیگر اما هر کدام آمدند ناظر بر کارشان باشید رهایشان نسازید که دیوارهای خشتی یک متری بزنند و بعد به شهر برگردند.
مراقب کارگرانشان باشید که سواشریف آنان از منطقه خود نیاورد و یا حداقل از گردنه صلوات آباد تا پلیس راه دو دستماله چوپی نگیرند و سواشریف نیز لیست پستها را شاباش آنها نکند.
با شهامت یقه آنان را بچسبید در پروژههای ۱۰ طبقه خشت به دست گرفتند، برسرشان بشکنید شاید برای دورههای بعدی هیچ سواکاری جرأت نکند به این استان قدم بگذارد و چرا که خود مهندسین لایقی داریم.
مخلص همه سواکاران – علیاصغر حسینی
انتهای پیام/۲۳۳۰/۷۰