مرور ۱۰ شعر اربعینی| از شعر برای زیارت نامه خوانی جابر تا همدردی با جاماندگان اربعین
مرور ۱۰ شعر اربعینی| از شعر برای زیارت نامه خوانی جابر تا همدردی با جاماندگان اربعین
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری برگزیده های ایران، شعرهای ویژۀ اربعین حسینی در سالهای اخیر بخصوص با برگزاری شکوهمند مراسم راهپیمایی این روز، رشد کمیو کیفی زیادی یافتهاند.
در این مطلب، قصد داریم ده شعر قابل توجه شاعران معاصر در این زمینه را با توجه به مضمونهای مختلف آن بازخوانی کنیم.
بی شک این روز بزرگ با نام زینب کبری(س) پرچمدار بزرگ نهضت عاشورا بعد از شهادت امام حسین(ع) گره خورده است. شاعران سعی کرده اند، لحظۀ سوزناک و تاریخی حضور این خواهر داغدار اما باصلابت را بر سر تربت مطهر برادر شهیدش به تصویر درآورند. یکی از این شعرها، شعری است از علی انسانی، پیرغلام امام حسین و شاعر و ذاکر اهل بیت(س) که میگوید:
از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم
تو بر نی بودی و دیدی چهها دیدم، چهها کردم
***
گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمیبُردم
ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا کردم
***
به یادم مانده آن روزی که میجستم تو را اما
تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزهها کردم
***
تو را ای آشنای دل، اگر نشناختم آن روز
مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم
***
تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم، اما
برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم
***
بسانِ شمع، آبم کرد، بانگ آب، آب تو
اگرچه تشنه بودم چشمههای چشم وا کردم
***
میان خیمههای سوخته همچون دلم، آن شب
نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم
***
شکسته جای مهرت را، ز بی مهری به نی دیدم
شکستم فرق خویش و اقتدا بر مقتدا کردم
***
ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل
سخنرانی میان دشمنان، چون مرتضی کردم
و باز شعر زیبایی در همین مضمون از حسن لطفی که شاعر در این شعر، بیشتر به بار حسی و عاطفی آن لحظات توجه داشته است:
باور نمیکنم که رسیدم کنار تو
باور نمیکنم من و خاک دیار تو
***
یک اربعین گذشته و من پیر تر شدم
یک اربعین گذشت و شدم همجوار تو
***
یک اربعین اسیر بلایَم اسیر عشق
یک اربعین دچار فراقم دچار تو
***
یک اربعین دویدهام و زخم دیدهام
دنبالِ نالههای یتیمان زار تو
***
یک اربعین بجای همه سنگ خوردهام
یک اربعین شده بدنم داغدار تو
***
یک اربعین به گریۀ من خنده کردهاند
لبهای قاتلان تو و نیزه دار تو
***
مثلِ رُباب مثلِ همه تار تر شده
چشمان خستۀ منِ چشم انتظار تو
***
روز تولدم که زدم خنده بر لبت
باور نداشتم که شوم سوگوار تو
***
با تیغ و تیر و دشنه تو را بوریا کنند
با سنگ و تازیانه مرا داغدارتو
***
یادم نمیرود به لبت آب آب بود
یادم نمیرود بدن نیزه زار تو
***
مانده صدای حرمله در گوش من هنوز
وقتی که نیزه زد به سر شیرخوار تو
***
حالا سرت کجاست که بالای سر روم؟
گریَم برایِ زخم تن بی شمار تو
***
من نذر کردهام که بخوانم در علقمه
صد فاتحه برای یَلِ تکسوار تو
***
یک مُشت خاک رویِ تو و من دعا کنان
شاید شوم نشان تو – سنگ مزار تو
شیعه بیتردید بیزینب به پایان میرسید
شاعران زن نیز سعی کرده اند، این لحظه را از نگاه و منظر خود روایت کنند. نگاهی که هم از عاطفه سرشار است و هم به حرفهای اساسی و مهمیکه در دل حادثه عاشوراس، توجه دارد. این شعر از سما روشنایی نمونه ای است قابل توجه از این شعرها:
آسمان بیشک پر از تکبیره الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
***
اوج تفسیر تمام آیههای عاشقی
در میان خطبههای کربلا تا شام اوست
***
مثل نام مرتضی بعد از پیمبر دیدهام
هر کجا نام حسین آمد، پس از آن نام اوست
***
چشمهایش هیچ چیزی غیر زیبایی ندید
ما رأیت… اولین و آخرین پیغام اوست
***
شیعه بیتردید بیزینب به پایان میرسید
در دل ایمانی اگر داریم از اسلام اوست
***
از نجف تا کربلا موکب به موکب میروم
هر کجا پا میگذارم سفرۀ اکرام اوست
***
کربلا پایان پرچم داری زینب نبود
تازه این آغاز ختم سورۀ انعام اوست
مطهره عباسیان نیز شاعر دیگری است که در غزلی سعی کرده است این لحظات را به تصویر بکشد و در قالب واژهها ماندگار کند:
از کوفه تا شمشیر عزراییلهایش
از کربلا تا شام با تفصیلهایش
***
بعد از چهل روز از مسیر تلخ دیروز
امروز آمد دیدن فامیلهایش
***
خود را به روی قبرهای خاکی انداخت
بانوی مکه با همان تجلیلهایش
***
حال عجیبی داشت وقتی بازمیگشت
بغض غریبی داشت در ترتیلهایش
***
با او چهل روز و چهل شب همسفر بود
کابوسهایی تلخ با تأویلهایش
***
اینجا پذیرفت آنچه را باور نمیکرد
دل کند حوا آخر ازهابیلهایش
***
زن مانده بود و یک بیابان بیپناهی
زن مانده بود و داغ اسماعیلهایش
با زیارتنامهای راز دلش را گفت جابر
یکی دیگر از مضمونهای مرتبط با روز تاریخی اربعین سال ۶۱ هجری حضور جناب جابر از یاران پیامبر بر خاکجای امام شهیدان و زیارتنامه خوانی برای ایشان است. این مضمون هم از چشم شاعران دور نمانده است، برای مثال میتوان به این غزل نغمه مستشارنظامیاشاره کرد:
با زیارت زیر و رو کردی دل اندوهگین را
خود شفاعت میکنی دلدادگان را، زائرین را
***
مشت خاکی از مزارت میکشد بر چشم جابر
تا ببیند رازهای عالم عین الیقین را
***
میرود از هوش گویا ظهر عاشوراست آنجا
دیده شاید حال و روز خیمههای آتشین را
***
در هیاهوی سم اسبان و تنها زخم خورده
در عزایت دیده اشک حضرت روحالامین را
***
دیده سر را در میان دستهای شمر ملعون
دست بیانگشت را، انگشتران بینگین را
***
از فرات و بیوفاییها شکایت کرده بیشک
دیده در میدان چهار آیینۀ امالبنین را
***
دیده شاید خطبهخوانِ هفتخوانِ کربلا را
دیده شاید در میان کوفه زینالعابدین را
***
دیده شاید… میگشاید چشمهایش را صحابی
بر لبش آورد نام سید و سالار دین را
***
پاسخ جابر چرا از جانب مولا نیامد؟
آنطرفتر از تنت دید آن سر بالانشین را
***
با زیارتنامهای راز دلش را گفت جابر
با غمت آمیخت ذکر زائران اربعین را
حسینبنعلی تنهاست ای یاران به پا خیزید
اما همچنان که گفتیم، یکی از مضمونهایی که در سالهای اخیر در شعرهای اربعینی مورد توجه شاعران قرار گرفته است، موضوع پیاده روی اربعین است که البته به نظر میرسد هنوز باید منتظر سروده شدن شعرهای بیشتر و ماندگارتری دراین زمینه در سالهای آینده باشیم. شعری از فاطمه عارف نژاد دربارۀ این راهپیمایی و فراخواندن افراد به پیوستن به کاروان اربعین:
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
***
مسافر را پیاده، داغدیده، صاحب دردی،
ورای دردهای پیش پا افتاده میخواهد
***
سفر، موکب به موکب، کولهپشتی، چای، خرما، اشک
یقین کن میزبانت اربعین را ساده میخواهد
***
دلی آرام و پر غوغا، سری شوریده و شیدا
دلی سرمست جان دادن، سری دلداده میخواهد
***
مسلمان و مسیحی را به حُرّیت فراخوانده
جدا از دین و ایمان، آدمیآزاده میخواهد..
***
هلا جامانده از این راه! آخر تو چه کم داری؟
مگر این جاده غیر از شوق فوقالعاده میخواهد؟
***
حسینبنعلی تنهاست ای یاران به پا خیزید
که اینک وارث او لشکری آماده میخواهد..
و این شعر از مهدی رحیمیکه سعی کرده است با انتخاب ردیف «پیاده» هم حس و حال پیاده روی را در شعرش تکرار کند و هم
دست به مضمون آفرینیهای شاعرانه بزند:
آنگونه که حاجی ست در احرام پیاده
من هم شده ام سوی تو اعزام پیاده
***
طوفانم و میآیم و در حلقه ی عشاق
بر خویش سوارم ولی از نام پیاده
***
بر عرش سوارش بکنی روز قیامت
هرکس طرفت آمده یک گام پیاده
***
ای خاص ترین عام،میآیند دوباره
خاصان طرفت در ملاء عام پیاده
***
ای کاش بگویند که در راه حرم مرد
یک شاعر ایرانی ناکام،پیاده
***
زینب شده از ناقه پیاده که بیایند
بر تسلیتش لشکر خدام پیاده
***
زینب شده از ناقه پیاده که به هر حال
باران شود از ابر سرانجام پیاده
***
امروز ز ناقه اگر افتاد به سرعت
یک روز ز ناقه شده آرام پیاده
زانوی قدح بوده و بازوی پیاله
هرجا که شرابی شده از جام پیاده
***
از کرب و بلا رفته پیاده طرف شام
تا کرب و بلا آمده از شام پیاده
***
شامیکه در آن از پس هفده سر بر نی
خورشید شده بر سر هر بام پیاده
***
ناموس خدا زینب کبری به زمین خورد
تا بین خلایق شود اسلام پیاده
امسال دوریم از تو، لابد حکمتی دارد
البته شاعران، از ثبت و بیان حال و حالت جا ماندگان سفر اربعین هم غافل نبوده اند، سعی کرده اند از زبان شعر به خود و کسانی که توفیق نداشته اند، تسلا بدهند و امید دیدار کربلا در سال بعد را در دل زنده نگه دارند. مثل این شعر از محمدمهدی سیار که حتی کوتاه ماندن دست از سفر کربلا را هم دارای حکمتی از سوی خدا میداند.
امسال دوریم از تو، لابد حکمتی دارد
باشد، ولی عاشق دل کمطاقتی دارد
***
مشتاقی و مهجوری و دلتنگی و دوری
این قسمت ما بود،هر کس قسمتی دارد
***
جز آه چیزی در بساطم نیست، اما آه…
گویند آهِ دلشکسته قیمتی دارد
***
نذر زیارت داشتم از جانب «سردار»
اینک ولی او با ضریحت خلوتی دارد
***
این اربعین دنیا زیارتگاه یار ماست
هر گوشهای یک دلشکسته حاجتی دارد
و در همین مضمون، شعری از سعید سلیمانپور که اگرچه دستش از سفر اربعین کوتاه است، سعی کرده است با سرودن شعری دست خالی به درگاه ارباب نرود:
نشد که پر بزنم عشق آن حوالی را
ببخش بر من مسکین شکستهبالی را
***
نشد که پای پیاده به درگهت برسم
و تحفه آورم این دستهای خالی را
***
منی که چلّهنشین غم توام مولا
نشدکه همدل و همره شوم موالی را
***
نشد عراقِ غمت را بگریم از دل و جان
بدل به آه کنم این شکستهحالی را
***
دوباره چشمۀ جانبخش اربعین جوشید
نشد که درک کنم حال آن زلالی را
***
بگو بگو «به کدامین دعات خواهم یافت»؟
بگو کجا برم این حسرت سؤالی را؟
***
ببار حضرت باران به شورهزار دلم
ببر ز سینۀ من داغ خشکسالی را
***
چکید قطره اشکی و از غم تو سرود
قبول کن ز من این شعر ارتجالی را
بچههای کاروان
اما شاعران تنها به حال و هوای افراد بزرگسال توجه نکرده اند بلکه سعی کرده اند در قالب شعر کودک، ذهن و دل کودکان را هم برای اربعین آماده کنند و در میان شعرهای اربعینی کودک و نوجوان، میشود به این شعر از منیرههاشمیاشاره کرد که میگوید:
کاروان آفتاب
در میان راه بود
این چهل شبانه روز
اشک بود و آه بود
***
بچههای بی پناه
خار و سنگ و رد زخم
در جواب آب آب !
تشنگی و زور و اخم
***
اشک کاروان چکید
قطره قطره بر زمین
خاطرات زنده شد
باز روز اربعین
/