«آپارتمان کلاغها» و دوراهی انتخاب
«آپارتمان کلاغها» و دوراهی انتخاب
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری برگزیده های ایران، کتاب «آپارتمان کلاغها» تازهترین اثر علیاصغر عزتی پاک است که از سوی دفتر نشر معارف منتشر شده و در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
کتاب که برای گروه سنی نوجوان نوشته شده، رمانی فانتزی و تخیلی است. نویسنده «آپارتمان کلاغها» درباره اثر جدید خود گفته است: داستانهایی در زندگی ما انسانها رخ میدهد که خیلی در جریان آن نیستیم و بدون آنکه از آنها مطلع شویم، میآییم و میرویم. «آپارتمان کلاغها» داستانی را درباره زندگی و طبیعت و آدمهایی بیان میکند که شانس میآورند تا با این وقایع آشنا شوند و احتمالاً نقشی ایفا کنند. این کتاب با این رویکرد نوشته شده که ما در این جهان تنها نیستیم، نیروهایی هستند که دارند یا در جهت سازندگی و یا در جهت تخریب آن نقش ایفا میکنند، نقش ما در این میان چیست؟
عزتی پاک درباره شخصیت اصلی این اثر ادامه داد: دختری به نام «مینو»، نوجوانی است که میخواهد درباره محیط زندگی و خانوادهاش سازنده ظاهر شود. عزتی پاک برای نگارش این رمان ۱۰ سال زمان صرف کرده است.
به گفته این نویسنده؛ نوشتن این داستان، زیادی طول کشید؛ حدود ۱۰ سال! شاید نوشتن همین است؛ باید فرآیند خودش را طی کند. هر چه که بود، تجربهای بود بینظیر. چه آن بعد از ظهر روز پاییزی سال ۱۳۹۱ که احساس کردم مورد هجمه قرار گرفتهام، و شروع کردم به نوشتن طرحش روی چهار برگ کاغذ، و چه سردرد عجیب دو هفتهای که بعدش کشیدم؛ و چه صبوری ۱۰ سالهای که خرجش شد تا کامل، و با رگ و ریشه، کنده شود از سرم و برود بنشیند روی صفحه کامپیوتر. «آپارتمان کلاغها» چالشی بود برای من تا بدون محافظهکاریهای واقعگرایانه قصه بنویسم؛ درست همانطور که وقتی درخودم هستم و رؤیا میبافم؛ ورود آرام و بیسروصدا به جهانهای موازی، و سرک کشیدن به دنیاهای نامعمول و نامتعارف! یعنی همان چیزهایی که به خاطرش قصهنویس شدم؛ یعنی همانچیزهایی که غرق لذتم میکند.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم: مینو ایستاد روبهروی پنجره و نگاه کرد به بیشه. مثل همیشه خلوت بود. حتی نسیمی هم نمیوزید تا تکوتوک درختهای دور از هم را بجنباند و شاخههایشان را تاب بدهد. نگاهش رفت به آپارتمان کلاغها که تک و تنها آن وسط ایستاده و کلاغهایش را در آغوش پُر برگش پنهان کرده بود.
کلاغی از میان شاخهها بلند شد، کمی از درخت سر به فلک کشیده فاصله گرفت، قارقاری کرد و دوباره برگشت سر جایش. مینو پنجره را باز کرد و هوای خنک خورد به صورتش. نفس عمیقی کشید و فکرش رفت به مرد سفیدپوش و بعد یادش آمد که دیشب تا ساعتها خوابش نبرده بود. با اینکه به خاطر مرد سفیدپوش از اولِ شب رفته بود به رختخواب، خواب به چشمهایش نمیآمد که نمیآمد. دلیلش این بود که او در تمام مدت میخواست به یاد مرد سفیدپوش باشد تا ناغافل به خواب نرود. هرچه به سقف نگاه کرده بود، هرچه چشمهایش را بسته و در رختخواب از این طرف به آن طرف چرخیده خوابش نبرده بود.
درختچههای انجیر دائم جلوی چشمش بود و مرد سفیدپوشی که خونین و مالین افتاده بوده زمین. این تصویر، مغزش را مثل میخ سوراخ میکرد و تا عمق سرش فرو میرفت. …
نشر معارف کتاب حاضر را در ۳۱۲ صفحه و به قیمت ۱۵۵ هزار تومان در مجموعه «برنا» منتشر کرده و در دسترس علاقهمندان قرار داده است.
/