فرهنگ و هنر

به بهانه سالگرد درگذشت خلیل عمرانی/ با شعرهایم مهربان‌تر باش!

 به گزارش خبرنگار حوزه کتاب و ادبیات برگزیده های ایران، به بهانه نهمین سالگرد آسمانی‌شدنِ خلیل عمرانی، سید مهدی طباطبایی منتقد ادبی و استاد دانشگاه یادداشتی نوشت. متن این یادداشت به شرح زیر است:

عمرانی را نمی‌توان تنها «شاعر» نامید چرا که جفایی آشکار در حقّ اوست؛ فردی که پیش از همه‌چیز و بیش از آن، یک «انسان خوب» بود و توفیقِ صاحب قلم این بود که سایه‌ پُرمهر او را در هشت سال پایانی، بر سر خود احساس می‌کرد. این «مرد» افقی جدید فراروی من گشود و تجربیات خویش را در اختیارم نهاد، تجربیاتی که حاصل سال‌ها خون دل خوردن بود.

برای رسیدن به مهربانی‌اش، کافی بود به‌اندازه یک لبخند میهمانش شوی و من چه خوشبخت بودم که بعد از این‌که دو سال در نیمکت‌های دانشگاه تهران، با او بودن را آموختم، پس از آن رهایش نکردم و او هم با رویی گشاده دستگیرم بود.

عمرانی زندگی خود را وقف پرورش جوانانی کرد که امروزه،گمنام یا به‌نام در عرصه‌  شعر و ادب کشور هنرمندی می‌کنند و وجه مشخصه همه‌ آنان، تعهّد قلم است؛ ویژگی‌ای که می‌توان به‌راحتی شاگردان او را با این شاخصه شناسایی کرد. توصیه‌ همیشگی‌اش پنهان داشتن واقعیت‌هایِ «بایدْ پنهان» زندگی در شعر بود تا قداست شعر حفظ شود.

او در عرصه‌ پژوهش هم فعالیّت می‌کرد که شاخص‌ترین اثر او، پایان‌نامه کارشناسی ارشد با موضوع «درآمدی بر غزل عاشقانه پس از انقلاب اسلامی» است که زیر نظر قیصر امین‌پور از آن دفاع کرد. این پایان‌نامه درحقیقت، گره‌خوردگی اندیشه‌های قیصر و عمرانی است؛ تبویب و تقسیم‌بندی دقیق غزل نو به «غزل بینابینی»، «غزل نو قدمایی»، «غزل نیمایی» و امتداد این سیر تا شاعران معاصر و برجسته‌کردن ویژگی‌های شعری آنان، جایگاه خاص این پژوهش را در عرصه پژوهشی شعر انقلاب یادآور می‌شود. جالب این‌که در این اثر، غزل عاشقانه‌ پس از انقلاب زیر نظر یکی از شاخص‌ترین چهره‌های این نوع شعر (قیصر امین‌پور) کار شده است.

عمرانی مسئولیّت استادان دانشگاه را تربیت دانشجویانی برمی‌شمرد که خلق‌وخوی اسلامی داشته باشند و به تعبیر او، «بچه‌مسلمان» باشند تا آینده جامعه را تضمین کنند. او عمیقاً به زادگاهش عشق می‌ورزید و وقتی در سخنانش به آنجا اشاره می‌کرد، نوعی شور و شیدایی در چهره‌اش پدیدار می‌شد. از آخرین کارهای پژوهشی‌اش، تدوین کتابی براساس اصطلاحات زادبوم خویش بود که دست‌نوشت‌های خود را در این زمینه برایم می‌خواند و به قدمت و دیرینگی این زبانِ محلّی و گاه تأثیرپذیری آن از زبان‌های بیگانه اشاره می‌کرد.

سبک هندی را بسیار دوست داشت، معتقد بود که زبان شعر انقلاب هم به سبک هندی نزدیک است و اگر کمی دقت کنیم در اشعار او هم این تأثیرپذیری را خواهیم یافت. برخلاف آن‌چه برخی می‌پندارند، عمرانی به تمام معنا شاعر بود و شعرهای فراوانی داشت و اگر مجموعه‌هایش در این اواخر منتشر نشد، به دلیل دقّتی بود که در گزینش آن‌ها به کار می‌بست. اگر اجل فرصت می‌داد، جامعه ادبی می‌توانست شعرهای جدید او را به چشم ببیند و آن‌گاه بود که می‌شد درباره‌اش به داوری نشست؛ اگرچه هم‌اکنون هم برای شاگردانش، این داوری آسان می‌نماید.

در اواخر سال‌های حیاتش، کلاس شعر بسیج او، یکشنبه‌ها تشکیل می‌شد. یک روز ساعت چهار آنجا حاضر شدم، عمرانی را دیدم که با یک نوجوان مشغول شعر خواندن است. وارد که شدم، مرا معرفی کرد و شروع به صحبت کردیم. گفت: «من از حدود سه بعدازظهر به اینجا می‌آیم و می‌نشینم تا بچه‌ها یکی یکی بیایند».

صحبت‌های عمرانی همیشه آرامش‌بخش بود. در دوران دانشجویی که ما ساکن خوابگاه دانشگاه تهران بودیم و او مشاور وزیر آموزش و پرورش، ‌روزی به خوابگاه آمد؛ عصرانه‌ای بسیار مختصر و ساده مهیّا کردیم. به «نان و پنیرک» ما نگاهی افگند و حرفی زد که هنوز هم در گوش‌مان تکرار می‌شود: «این سفره چه‌قدر باصفاست! مرا به گذشته‌های دور و شیرینِ خودم بردید!» او با این سخنش، شرمساری ما را فرونشاند و امید به آینده را در جان‌مان جاری کرد.

او بارها در میان سخنانش می‌گفت: «همسران ما نوعی جهاد انجام می‌دهند که شرایط سخت زندگی را پذیرفته‌اند» و نخستین کاری که پس از مراسم دفاع از پایان‌نامه‌ دکتری‌ام انجام داد، تماس با همسرم بود که ضمن تبریک به ایشان، گفته بود: «این مدرک، درحقیقت برای شماست!»

از آخرین کارهای او، تلاش برای برگزاری جشنواره‌ شعر سوسنگرد بود. یادم هست که از کم بودن شعرهای خوب در این مقوله ناراحت بود و می‌گفت: شاعر باید برای این‌گونه همایش‌ها، اعتقاد قلبی داشته باشد و با دل و جان شعر بگوید وگرنه تبلیغات و جایزه‌ها سودی نخواهد داشت.

هرگاه از موفقیت‌های علمی و دانشگاهی برای او سخن می‌گفتم، اوّلین حرف او «الله اکبر» بود و خصلتی خاص داشت که هرچه را فراموش می‌کرد، با صلوات به خاطر می‌آورد. برای دلگرمی ما، از خاطرات سخت خویش می‌گفت و دلداری‌مان می‌داد. برای سادات احترام ویژه‌ای قائل بود و این را عملاً در رفتار خود نشان می‌داد. نظام و انقلاب را از اعماق جان دوست داشت و در این زمینه، نمی‌توانم هیچ فرد دیگری را هم‌پای او قرار دهم. عشق به ائمّه در تار و پود او تنیده شده بود و سروده‌های او گواه راستینی بر این ادّعاست.

آن‌چه من از این مرد آموختم «صراحت لهجه» بود و نوشتم که خود «تاوان هم‌زبانی آیینه» را داد. یادم هست که روزی دلگیر از سختی‌های روزگار، به او گفتم: «عمرانی! باور کن می‌خواهم از این به بعد عوض شوم!» لبخندی کمرنگ روی لب‌هایش ظاهر شد و من به عمق نگاهش نگریستم که غمی بزرگ در آن دویده بود، گفت: «سیّد! سعی کن خودت را حفظ کنی؛ تو اگر عوض شوی، عوضی خواهی شد.» این سخنان را که با طنز می‌گفت، متوجّه می‌شدم که خود بیشتر از من رنج می‌برد امّا خوبی‌اش این بود که تکلیف را مشخّص می‌کرد.

عمرانی برای من هدیه‌ای الهی بود تا در روزهای بی‌کسی‌ام به او تکیه کنم و آغوش باز او، بسیاری از کاستی‌ها را بر من جبران کرد. خداوند روح بزرگ او را غریق رحمت خویش گرداند که در سخت‌ترین و دشوارترین روزها، دست ما را گرفت و حمایت‌مان کرد.

به گزارش فارس، خلیل عمرانی متولد سال ۱۳۴۳ در بوشهر، کارشناس ارشد رشته‌ ادبیات فارسی داشت. از میان آثار منتشرشده‌ او به «ترنم حضور»، «ساعت به وقت شرعی دریا» و «دلمویه‌های بم» می‌توان اشاره کرد. او ۱۹ آذرماه سال ۹۱ در سن ۴۸ سالگی درگذشت.

انتهای پیام/


سرور مجازی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا