روایت بانوی خودسرپرست کازرونی در تنگنای زندگی/ امید و انگیزهای که احیا شد
به گزارش برگزیده های ایران از کازرون، رویا پاهنده ( رستمی ) زن خودسرپرست خانواده و مددجو کمیته امداد شهرستان کازرون با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کرده و توانسته است به خوبی گلیم خود را از آب بیرون بکشد و با حمایت کمیته امداد اکنون او یک کار افرین موفق است.
با او تماس می گیرم، صدای مهربانی دارد و با آرامی و بدون لکنت صحبت می کند از او می خواهم تا در فرصتی مناسب باهم گفتگویی داشته باشیم او هم استقبال می کند؛ طی گفتگویی که باهم داریم متوجه می شوم لیسانس ادبیات دارد آن موقع دلیل استفاده از واژه های خوب و پر معنای لابلای گویش و گفتارش را می فهمم.
او بسیار احساسی است و از اینکه پای درد دل هایش نشسته ام خوشحال به نظر می رسد از خوشحالی کوتاه مدتش می گوید: بعد از عقد وارد دنیای ناشناخته ای می شود که همه آرزوهایش را بر باد رفته می بیند و دلشکسته از بازی های غافلگیر کننده زندگی باید از خیلی چیزها بگذرد.
او می گوید: همسرم به شدت با کار کردن من مخالف بود در صورتی که می توانستم با توجه به رشته تحصیلی ام در حوزه تدریس و دبیری ادبیات مشغول باشم همان روزها فهمیدم اعتیاد دارد، پس تصمیم گرفتم کمک کنم تا او ترک کند چرا که اعتیاد را یک بیماری می دانستم.
کمی مکث می کند و سعی می کند بغضش را پنهان کند و لدامه می دهد: اما تلخترین قسمت داستان این است که فقط اعتیاد دلیل این همه ناراحتی و جنگ اعصاب نیست بداخلاقی، شکاک بودن ، بی مسئولیتی و خیانت از ویژگی های دور از انسانیت همسرم بوده است.
پاهنده از عشق سخن به میان می آورد و آهسته می گوید:
دوستش داشتم؛ می خواستم زندگی ام را حفظ کنم و به همین دلیل با واژه های سوختن و ساختن خودم را مشغول کردم تا ۱۴ سال گذشت تماملحظات این سال ها سختی، رنج و غم و غصه بود او را ترک دادم حالش خوب شد اما هرگز نتوانست دیگر خصوصیاتش را کنار بگذارد خونسرد و بی مسیولیت بود تا اینکه مجبور شدم از او جدا شوم و این تصمیم در بدترین شرایط زندگی بود چون از وسایل خانه چیزی نمانده بود انها را شکسته و یا فروخته بود دست فرزندم را محکم گرفتم و به راه سخت و دشوار پیش رویم فکر می کردم؛ خداوند در تماملحظات زندگی کنارم بود او را حس می کردم و می دیدم توکل به خودش و دل بستن به او من را به ادامه زندگی مصمم تر می کرد.
بعد از چند روز پیگیری به عنوانخدمتکار در خانه ای کار کردم و توانستم کرایه خانه ام را که مبلغ ۴۰۰ هزار تومان بود پرداخت کنم دیگر پولی برایمنمی ماند سخت بود هر چند دایی ام هم گهگاهی کمکم می کرد اما باز هم سخت بود.
در گیر و دار زندگی،جستجو برای یک لقمه نان
زندگی خودت و پسرت به سختی می گذشت از ان روزها برایمان بگویید؟ روزهای سختی بود شب هایی بود که غذا نداشتیم بخوریم لقمه غذایی مختصر برای پسرم تهیه می کردم و زود می خوابیدیم من تمام تلاشم را کردمکه زندگی ام راحفط کنم اما نشد سخت بود و نگاه دیگران نسبت به مطلقه شدنم برایم سخت بود.
سعی کردم کاری بهتر پیدا کنم که در معرض دید نباشم پس با جستجو و پرس و جو کردن در اشپز خانه بیرون بری مشغول شدم و فقط خودم و دو نفر خانم دیگر بودیم که کارهای اشپز خانه و پخت و پز و نظافت را انجاممی دادیم.
از کار کردن در آنجا رضایت داشتید ؟چگونه می گذشت؟ کار که سخت بود ولی مجبور که باشی همه سختی هایش را به جانمیخری و تحمل میکنی، نزدیک به دو سال انجا کار کردم و سعی کردم محیط انجا را با مهربانی و حفظ ارامش و احترام متقابل با همکاران داشته باشم و آنجا محیطی بود که برای من امنیت اخلاقی داشت و راحت بودم.
طلوع روزهای خوب از پس ابرهای تیره زندگی/حمایتی که راهگشا شد
آن روزها به اداره ای، ارگانی مثل بهزیستی یا کمیته امداد مراجعه نکردید؟ بعد از مدت ها دیگر تصمیم گرفتم تغییراتی به زندگی ام بدهم خیلی خسته می شدم تورم و مشکلات اقتصادی و هزینه زندگی سخت بود این بود که به کمیته امداد کازرون مراجعه کردم در بی پناهی و درماندگی ام تحت حمایت آنها قرار گرفتم، رییس کمیته و مسئول اشتغال زایی ایناداره مثل برادر حمایتم کردند و در کنارم بودند انها مددکار و مشاور داشتند و بسیار خوبی با مددجویان داشتند که از لحاظ روحی و روانی هم تاثیر خوبی داشت، با وامی که از کمیته دریافت کردم توانستم جایی مستقل کرایه کنم اشپز خانه و بیرون بر که خودم کار کنم.آن موقع شرایط کمی فرق کرد و بهتر شد چند نفر هم در کنار خودم کار می کنند و من با به یاد اوردن سختی هایی که خودم کشیدم سعی می کنم با آنها به خوبی رفتار کنم و بحث کارگری و کارفرمایی نیست با هم و در کنار هم هستیم البته کمیته وام دوم هم برای تهیه تجهیزات به من داد که خیلی به دردم خورد و گره گشا بود.
از تلخ ترین و شیرینترینخاطراتتان برایمان بگویید؟
خاطرات تلخ که زیادند اما خاطره روزی که در اشپزخانه آن بیرون بر کار می کردم همیشه در ذهنم و جلو چشمانم هست،دیگ بزرگی بود غذایش تمام شده بود و روی اجاق گاز بزرگ، آب جوش در آن ریخته بودیم تا بهتر شسته شود باید زمین می گذاشتم و آن را می شستم با دستگیره و دودستی به زحمت بلند کردم اما انقدر داغ بود که دستگیره سوخت و به انگشتان دستم رسید نمی توانستم رهایش کنمچون اگر رها می کردم، آب جوش به روی بدنم می ریخت و بدتر می سوختم.
پس بنابران با مشقت و تحمل درد فراوان راه را ادامه دادم تا به سمت شیر اب و قسمت شستشوی ظروف رساندم همکار خانم من این صحنه را می دید اما کمکم نکرد من از این موضوع بیشتر ناراحت شدم تا سوختگی دستهایم هر دو دستم را درون آب یخ قرار دادم اما باز هم میسوخت و تیر می کشید هنوز همجای سوختگی هست.
کناز گاز بودم سرخ کردنی زیاد صورت و دست هایم را پر از کک ومک کرده بود، اما به عشق پسرم زندگی می کردم و باید این راه را می رفتم از صبح زود تا شب یکسره کار کردن کار راحتی نیست.
شیرین ترین خاطراتم، اولین سفارش سنگین پخت غذای مجلسی بود که مربوط به عقد پسر یکی از کارکنان کمیته امداد بود که از آنجا وامگرفته بودم خیلی خوشحال شدم.
الاناز زندگی و شیوه تامینمعیشت زندگیتان راضی هستید؟
خداراشکر، از پروردگارم بسیار سپاسگزارم به نظر من انسان در این دنیا مرتب مورد آزمایش و امتحان الهی قرار می گیرد، زندگی سخت است ولی مرور سختی هایش تمامخستگی ها را از دوش انسان برمیدارد چرا که آن سختی ها و خاطراتش تجربه های با ارزشی هستند که همیشه و هر لحظه با انسانهمراه است.
چه صحبتی دارید با کسانی که چنین مشکلاتی دارند خانمهایی که بی پناهند و مشکل دارند ؟ من همیشه گفته ام عفت و پاکدامنی بهترین دارایی هر زنی است که در هر شرایط سخت باید از آن مواظبت و نگهداری کند همیشه پیمودن کوتاه ترین راه و ساده ترین راه تاوان هایی دارد و ریسکاست اما تحمل مسیر طولانی همراه با صبر و سختی و انتخاب راه درست و طی مسیر صحیح انسان را به سر انجام مقصدی خوب می رساند هر چند زمین بخوری و شکست را تجربه کنی اما پایانش زیباست، تحمل سختی ها و تلاش برای پایان دادن روزهای پر از مشکلات را توصیه می کنم و از همه مهمتر حف شرافت و عفت و پاکدامنی و دور بودن از مسایل غیر اخلاقی برای داشتنخانواده ای بهتر و جامعه ای پویاتر.
نگاه جامعه نسبت به زنان خودسرپرست اصلاح شود
یک زن خودسرپرست هیچ کم و کسری از مردان سرپرست خانواده ندارند اگر نگاه دیگران هم به انها نگاه درستی باشد.
رویا پاهنده اکنون به صورت مستقل کار می کند و برای چند نفری نیز کار آفرینی کرده است،مغازه او که به اسم تنها فرزندش مهرشاد است، در خیابان توحید شهر کازرونمی باشد و قطعا حمایت، خرید و سفارشات مجالس شما دلگرمی و کمکبزرگی است در پیمودن مسیر صحیحی که این بانوی شجاع در زندگی اش انتخاب کرده است.
خود سرپرست بودن برای یک خانواده توسط یک زن کار آسان و راحتی نیست به امید گرم بودن کانوانخانواده ها و اینکه هیچ فرزندی در زندگی احساس نکند که بی سر پناه است و آشیانه ای برای زندگی کردنندارد.
در پایان وظیفه خود می دانم که از مجموعه کمیته امداد شهرستانکازرون تقدیر و تشکر را داشته باشم.
انتهای پیام/ف