شهید دستغیب؛ اسطورهای برای اعتباربخشی به همه دورانها
به گزارش برگزیده های ایران از شیراز، یک اتفاق ساده مرا به این سمت کشیده بود. یک اتفاق ساده از نوع آفیش خبری.
از همان همایشهایی که شبیه آن بارها و بارها تکرار شده بود اما این بار انگار قرار بود تلنگر بزند… تلنگری از جنس آگاهی و آگاهسازی.
با اینکه حداقل ۱۳ سال از آن روز میگذرد، خوب به خاطر دارم سالن همایش با حضور تعدادی از فعالان فرهنگی و اهالی رسانه پر شده بود.
چراغهای سالن خاموش شد و فضایی شبیه سالن سینما پدید آورد، تصاویری که پخش می شد، برای من یادآور اسطورهای تکرارنشدنی بود.
مردی که برای ما اهالی شیراز، سمبل پایمردی، انقلابیگری، حمایت از ولایت فقیه و اخلاص در عمل بود که حتی نامش برای اعتباربخشی به شهرمان کفایت میکرد.
فیلم پخش شد و اشک بی اختیار بر گونههای من سرازیر میشد. بغضی که از نبودن بزرگ بزرگمردی چون آیتالله عبدالحسین دستغیب در دل داشتم، به این راحتی پایان یافتنی نبود.
هم او که با نوشتهها و گفتههای ارزندهاش بزرگ شدیم. کودکی و نوجوانی من با مطالعه کتابهایی گذشت که در کتابخانه پدرم، میزبان اوقات فراغتم بود. آثاری از شهید دستغیب و شهید مطهری، دستانم را در بزنگاه میگرفت و تکیهگاهی امین میشد.
قصههای شگفت، گناهانکبیره و تفاسیر قرآنی سورههای قرآنی نظیر کتاب قلب قرآن از آثاری بود که مرا با اندیشههای شهید آیتالله دستغیب پیوند میداد.
کتاب دیگری که شرح حال مبارزات و جلسات بصیرتبخشی و معرفتی شهید را شرح میداد و تصاویر بسیاری از شهید عبدالحسین دستغیب و فرزندان و شاگردانش در آن وجود داشت، از آثار مورد توجه بود. نحوه شهادت این عالم ربانی نیز در آن تشریح شده بود و شعری که دل را به درد میآورد:
دیدهها بارد
سینهها نالد
دستغیب صدپاره شد
دیگر نمیآید…
از سومین شهید محراب، آن روحانی بیریا و بیتکلف و آن مجاهد نستوه، سیمایی در ذهنم نقش بسته بود باعظمت و پرشکوه. شکوهی که تصنعی و عاریتی نبود.و سحرهای ماه مبارک رمضان که با سخنرانیهای کوبنده شهید دستغیب و پخش آن از طریق رادیو و تلویزیون با آن گویش شیرین و لهجه شیرازی، برای ما نوستالژیهای جذابی خلق کرده بود. نوستالژی که اکنون وقتی تکرار میشود، نشاط بی دلیلی را بر لوح دلمان مینشاند.
از زمان کودکی سالها گذشت تا به درک این عبارتها رسیدم: “مجاهد نستوه”، “شهدا درخت انقلاب را آبیاری کردند” ، “منافقین کوردل”
تمام این عبارتها، از واژه جدا میشد و عینیت مییافت. دانستم که چرا افرادی که عملیاتهای انتحاری ترتیب دادند و بزرگانی چون شهید دستغیب، شهید مطهری و شهید بهشتی را از ما گرفتند، کوردل هستند.
چرا درخت انقلاب با خون آنها آبیاری شد و چرا با وجود چهار دهه مقاومت و شهادت، هنوز ایستادگی ادامه دارد و چگونه طومار انقلاب هر روز و هر لحظه هر لحظه، صفحه دیگری را نمایش میدهد.
در این سالها انقلاب شاهد ریزشها و رویشهایی هم بوده و تمام حوادثی که طی این سالها شکل گرفته است، درخت انقلاب را تناور ساخته و استوارتر نموده است.
ما در تمام این سالها قد کشیدیم و به مرور زمان بیش از قبل متوجه شدیم که چرا منافقین، آن بزرگان را از ما گرفتند، برای اینکه هر کدام از آنها ستونی برای انقلاب بودند و منافقین به زعم خود، قصد داشتند با نبودن آنها انقلاب را ناکار کنند!
اکنون از آن دختر ۱۷ ساله که به واقع کوردل و خبیث بود و طی عملیاتی انتحاری، آیتالله دستغیب را در مسیر محل برگزاری نماز جمعه، به شهادت رساند اثری نیست و فقط نام ننگی باقی مانده اما شهید دستغیب روز به روز در ذهن ما بزرگ و بزرگتر جلوه میکند.
نام نیکش بر بیمارستانها، خیابانها مدارس و موسسات میدرخشد و یادش و راهش اگر به درستی تبیین شود، میتوان به آرمانشهرِ انقلابی نزدیک و نزدیکتر شد.
چراغهای سالن روشن شده بود. تصاویر رو به پایان بود… قدمهای شهید دستغیب باصلابت و کوبنده. قدمهایی که به سمت ابدیت جاری میشد.
انتهای پیام/س