چرا کومله «سمیه کردستان» را «جاسوس امام خمینی(ره)» خواند؟
به گزارش خبرگزاری برگزیده های ایران از سنندج، رهبر معظم انقلاب در سفر سال ۸۸، کردستان را سرزمین فداکاریهای بزرگ و مجاهدتهای خاموش عنوان کردند و گفتند، شهدای کردستان مظلومانهتر از سایر شهدای کشور به شهادت رسیدند.
با تامل و تعمق در این عناوینی که مقام معظم رهبری برای کردستان عنوان کردند، میتوان آن را به خوبی احساس کرد، آتشزدن ماموستا ملامحمد کریمیان در میان کتابهایش، بریدن سر فرشته باخویشی، شهادت ناهیده فاتحیکرجو، ترور ماموستا شیخالاسلام، شهادت برادران نمکی، شهادت برادران شبلی و نمونههای بسیار دیگری همه بیانگر مظلومیت شهدای کردستان است.
شهیده ناهید فاتحیکرجو در چهارمین روز تیرماه سال ۴۴ در شهر سنندج در خانوادهای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد. پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری و مادرش سیده زینب، شیعه و زحمتکش و خانهدار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت(ع) بزرگ میکرد.
ناهید، کودکی مهربان، مسئولیتپذیر و شجاع بود که در دامان عفیف مادرش با رشد جسم، روح معنوی خود را پرورش میداد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت میبرد که به پدرش گفته بود: اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم و گریه کنم، چشمانم سرخ میشود و سرم درد میگیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز و گریه میکنم، نه خستهام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس میکنم، بلکه سبکتر و آرامتر میشوم.
پیوستن به سیل خروشان انقلابیون
با شروع حرکتهای انقلابی مردم ایران، ناهید هم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شرکت در راهپیماییها و تظاهرات ضدطاغوت در جرگه دختران مبارز کردستان قرار گرفت.
روزی با دوستانش به قصد شرکت در تظاهرات علیه رژیم به خیابانهای اصلی شهر رفت. لحظاتی از شروع این خیزش مردمی نگذشته بود که مأموران شاه به مردم حمله کردند. آنها ناهید را هم شناسایی کرده بودند و قصد دستگیری او را داشتند که با کمک مردم از چنگال آن دژخیمان فرار کرد.
ناهید بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیریهای ضدانقلاب در مناطق کردستان، همکاریاش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغاز کرد. شروع این همکاری، خشم ضدانقلاب به خصوص گروهک کومله را که زخم خورده فعالیتهای انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت.
ناهید علاوه بر همکاری با بسیج و سپاه، بیشتر وقتش را به خواندن کتابهای مذهبی و قرآن و انجام فعالیتهای اجتماعی میگذراند.
اوایل زمستان سال ۶۰ برای دندانپزشکی به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند.
ربودن ناهید
خواهرش به دنبالش میرود و بعد از ساعتها پرس و جو او را پیدا نمیکند. خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقتها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهایی همه جا دنبال او میگشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را میشناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که چهار نفر ناهید را دوره کرده به زور سوار مینیبوس کرده و برده بودند.
بعد از ربودهشدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار میگرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه میفرستادند که اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان مسلمان کرد همکاری کنند، بقیه بچههایشان را هم میکشند.
چند وقتی از ربودهشدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است» همه جا پخش شد.
او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور گروهک کومله نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند. اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بود که ناهید، دختر جوان و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد.
۱۱ ماه اسارت در دست ضد انقلاب
از زمان ربودهشدن او یازده ماه میگذشت که پیکر بیجان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخهای اطراف روستای هشمیز سنندج پیدا کردند. روایت دیگر حاکیست که اشرار برای وادار کردن ناهید به توهین نسبت به حضرت امام(ره) او را زنده بگور کرده بودند.
وقتی جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بیتابی میکرد و چندین بار از هوش رفت. پیکر آغشته به خون ناهید اگر چه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا کردن در راه انقلاب نداشت اما کتابی مصور از ددمنشی ضد انقلاب بود.
زنان سنندجی با دیدن آثار شکنجه بر بدن ناهید و سر شکسته و تراشیدهاش، به ماهیت اصلی ضدانقلاب، بیش از بیش پی برده و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان پرداختند.
شرایط حاد منطقه در آن سال و خفقان حاکم گروهکها بر مردم، فشار زایدالوصفی که به خانواده شهید رفته بود مادر شهید را بر آن داشت به تهران هجرت کند و پیکر شهید ناهید کرجو، شهید مظلوم سنندجی را در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران دفن نماید.
اینک نوجوانان و دختران ایران اسلامی باید بدانند که وقتی ناهید فاتحیکرجو به شهادت رسید ۱۷ سال کمتر داشت اما اکنون بعد از گذشت سی سال از شهادتش، نامش به برکت متعالی بودن هدف و ارزشهایش زنده و شیوه زندگیاش الگویی برای زنان مجاهد است.
انتهای پیام/۲۳۳۰/۷۱