سفر به جنوب؛ حکایت تویوتای هیبرید توقیفی و لنج و گیتار!
سفر به جنوب؛ حکایت تویوتای هیبرید توقیفی و لنج و گیتار!
به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری برگزیده های ایران، جنوب کشور گاهی به آبادان و خرمشهر و اهواز، گاهی به بندر و سواحل بیانتهایش، گاهی به نفت و گاز و عسلویه، گاهی به ترانه و رقص صیادان، گاهی به خلیج فارس و پایمردی و ایثار، گاهی به مردمان سوخته از آفتاب و رنج و درد، گاهی به فلافل و سمبوسه، گاهی به … اما همیشه به هوای داغ و گرمش معروف است.
گرما و شرجی با مختصات جغرافیایی جنوب همنشینی به قدمت تاریخ دارد و جنوب نخستین چیزی که مردمانش میبخشد، گرم بودن است و خونگرمی نتیجه آن. مردمان مهربان جنوب چه خوب امانتدارانی هستند برای گرما و گرمی وجودشان را به میهمانانشان میبخشند.
ما هم میهمان جنوبیها بودیم، در استان هرمزگان و بندرعباس، همراه با گروهی ۲۸ نفره که در تور رسانهای قوه قضاییه شرکت کرده بودیم و گرمای جنوب و گرمی جنوبیها را همراه با قهوه عربی و چای کِرَک هندوستانی سر کشیدیم و رفتیم سراغ دیدن مسئولان قضایی استان و شنیدن کارنامهای که در روند کار خود به جای گذاشتهاند؛ کارنامهای که چند روز قبل از سفر گروهی ما خبرنگاران، رئیس قوه قضاییه در همان بندرعباس به آن نمره قبولی داده بود. هر چند این نمره را باید مردم بدهند و حضور میان مردم، فرصت خوبی است تا بدانیم آیا هر آنچه دادگستری کل استان هرمزگان از خود میگوید مردم هم به آن باور دارند؟
خبرهای خوش رئیس
شروع برنامههای تور در بندرعباس، حضور در دادگستری کل استان هرمزگان بود. دقیقاً سالن جلسات با حضور خبرنگاران و عکاسان محلی و مجتبی قهرمانی؛ رئیس کل دادگستری استان هرمزگان. قهرمانی سن زیادی ندارد، اما در بیست و چند سال حضور از جوانی در دستگاه قضا به او آنقدر تجربه داده که بتواند از پسِ هدایت دادگستری کل استانی همچون هرمزگان را چنان اداره کند که خاطره تلخی در ذهن فرد و مسئولی ایجاد نشود.
دیدن گروه ۲۸ نفره خبرنگاران و روزنامهنگاران از پایتخت ـ آنچنان که خود بیان کرد ـ در کنار قریب به اتفاق خبرنگاران فعال در بندرعباس، قهرمانی را به وجد آورده بود، چون میتوانست از مجموعه تحت امرش و از تلاش همکارانش تعریف و تمجید بهجا کند و اینکه این گروه را به نمایشگاه خدمات دادگستری دعوت کند تا در کنار هم به غرفه تمامی مجموعههای قضایی استان سری بزنند و بدانند که در یک سال کاری گذشته، این استان چه کرده که مورد تمجید مسئولان قوه قضاییه است و میتواند الگویی از کار درست قضایی باشد.
قهرمانی در نشست با خبرنگاران چند موضوع و سوژه را باز کرد و درباره آنها سخن گفت. اینکه ۷ هزار و ۱۴۲ سند برای ساکنان روستای سهیلی جزیره قشم در حال صدور است و معضلی که از آن به نام اسناد رفسنجان یاد میشد، تمام و کمال رفع شد.
موضوع از این قرار بود که در سال ۱۳۵۱ شخصی از رفسنجان کرمان به قشم میرود و برای ۷۱۴۲ ملک روستای سهیلی سند صادر میکند؛ اما حدود اربعه املاک در اسناد صادره مشخص نیست و برای سالها چالش جدی جزیره قشم و عامل اختلاف بین مردم بود.
موضوع دیگر مورد صحبت قهرمانی، خبر خرسندکنندهای بود که دل هر فعال رسانهای و اجتماعی را شاد میکند؛ او گفت: «پس از دستورات رئیس قوه قضاییه در خصوص رفع مشکل افراد فاقد شناسنامه، امروز با افتخار اعلام میکنیم که در نتیجه اقدامات و پیگیریهای صورت گرفته از سوی مجموعه قضایی استان هرمزگان، هیچ ایرانی بدون شناسنامهای در این استان وجود ندارد.»
او درباره ورود فاضلاب بندرعباس به خلیج فارس هم خبر دلگرمکنندهای داد، اینکه امسال آخرین سالی است که فاضلاب به آبهاب خلیج فارس میریزد و از سال بعد فاضلابها برای استفاده صنعتی جمعآوری خواهد شد.
رئیس دادگستری هرمزگان از عدم اجازه ترخیص روغنهای آلوده که برای آن ۷۰ میلیون یورو هزینه شده است هم صحبت کرد و اینکه کشور مبدأ یعنی آرژانتین حاضر است محموله روغن آلوده و فاسد شده را مرجوع کند.
رئیس کل دادگستری استان هرمزگان از نجات راهسازی با اقدام بهموقع دستگاه قضا خبر داد و ابطال بخشنامه جنجالبرانگیز مدیران میانی گمرک از سوی دیوان عدالت اداری را عاملی برای رونق راهسازی دانست.
تویوتا در بارانداز
نشست ادامه دارد و من به یکی از همکاران که همسفر هستیم میگویم «هزار و ۳۰۰ کیلومتر راه اومدیم تا توی سالن بنشینیم؟!» انگار که این حرف شنیده شده باشد، دعوت میشویم برای دیدن از نمایشگاه دادگستری و بعد حضور در گمرکات بنادر شهید باهنر و شهید رجایی.
وقتی از اتوبوس روی بارانداز گمرک شهید باهنر پیاده شدیم، دپوی سه ستونه سواریهای تویوتا کرولای هیبریدی، دل از ما برد. جای این خودروهای با استاندارد بالا خیابانها و معابر است نه بهعنوان تصویر زینتی سایتهای خبری یا مقابل اداره گمرک زیر آفتاب داغ و سوزان.
میخواهند همه را یک جا جمع کنند تا توضیحات ابتدایی از فعالیتهای بندر ارائه شود، من به همراه دوستی دنبال این بودیم که چرا این سواریهای روز دنیا اینجا زیر آفتاب و شرجی رها شدهاند. علت را پرسیدیم و پاسخ رئیس دادگستری کل استان هرمزگان این بود؛ «نزدیک سه ماه است که یکهزار و ۲۰۰ خودرو خارجی وارداتی در بندر موجود است و اگر بیش از این زمان بگذرد وارد ماندگاری نامتعارف میشود؛ از اینرو دستگاه قضایی ورود کرده است تا کالایی ماندگاری زیاد در گمرک نداشته باشد.»
به گفته قهرمانی، مشکل خودروهای خارجی وارداتی مربوط به معرفی منشأ ارز است که در حال پیگیری است.
در دل آرزو دارم که این منشأ ارزها و این بروکراسیهای دستوپاگیر تعیین تکلیف شوند تا بیشتر از دسته بیل و مداد تراش و کالسکه عروسک و زیپ و کلی لوازم غیرضرور، شاهد واردات خودروی استاندارد به کشور باشیم و شأن بندرگاههای خود را با حضور کالاهایی که واقعاً نیاز است، حفظ کنیم.
خودروهای بیزبان را میبینم و با این فکر درگیرم که با تدبیر و تشخیص درست، با پول خودروهای بیکیفیت موجود در بازار ایران میتوانستیم خودروهای روز دنیا را سوار شویم و اتفاقاتی مانند در رفتن یک دفعهای محورهای خودروهای شاسی بلند ۲ میلیاردی یا له شدن آنی به دلیل ضعف ایمنی در تصادفهای جادهای و مرگ ۲۰ هزار نفر ایرانی در این تصادفات در سال نباشیم!
لنجهای اسیر در دست خلقالساعهها
در همین گیرودار ذهنی، خود را مقابل تعداد بیشماری لنجهای چوبی ـ هویت صنعت دریانوردی در بنادر حاشیه خلیج فارس ـ دیدم که گویا در حال بارگیری با هدف صادرات به کشورهای عربی حوزه جنوبی خلیج فارس بودند. دیدن فرایند صادرات از کشور به خودی خود خبری خرسند کننده است، اما وقتی عمده کالای بار شده هندوانه است، نمیدانیم از صادرات ارزآور خوشحال باشیم یا از حیف و میل سرمایههای ارزشمندی چون آب برای تولید این میوه آببر حسرت بخوریم.
حسرت از این نظر که برای تولید هر کیلو هندوانه به طور میانگین ۳۰۰ لیتر آب استفاده میشود؛ بنابراین هر لنجی که هندوانهها را به مقصد عراق و قطر و کویت و امارات و عمان بارگیری کرده، در ذات خود میلیونها لیتر آب مصرفی کشورمان را حمل میکند در حالی که درگیر بحران آبی شدید هستیم!
نگاهم از هندوانهها به کامیونهای پیاز میچرخد که آنها هم با هدف ارسال به کشورهای جنوبی حاشیه خلیج فارس کنار بارانداز و در نزدیکی لنجها متوقف شدهاند، اما نیمی از بار تخلیه و نیم دیگر همچنان در کامیونها رها شدهاند. یکی از جاشوهای لنجهای باربر با نشان دادن بار پیاز گفت: «کامیونها رسیدند و در حال بارگیری بودیم که یک دفعه آمدند و گفتند، صادرات پیاز ممنوع شد و دیگر بارگیری نکنید.»
دستور توقف آمده و کسی نمیخواهد کارغیرقانونی انجام دهد، اما مگر میشود که نیمی از کامیون تخلیه و نیم دیگر رها شود؟
مجتبی قهرمانی در توضیح این وضعیت که گویا بارها تجربه شده میگوید: «چالش جدی حوزه تجارت (صادرات و واردات) بخشنامههایی است که در فاصلههای زمانی کم صادر میشود. این بخشنامهها گاهی متناقض و معارض یکدیگر و مبهم هستند. این بخشنامهها تجار و فعالان اقتصادی را گرفتار میکند و آنها به علت صدور همین بخشنامهها نمیتوانند آینده سرمایهگذاری خود را پیشبینی کنند و دچار بیثباتی میشوند و در قراردادهای خود برای وجود چنین بخشنامههایی به مشکل برمیخورند. در بازدید امروز مقرر بود خبرنگاران تنها از اسکله و ماشینهای دپو شده بازدید کنند اما در این بازدید دو نفر از تجار به ما اعلام کردند که محموله پیاز را صادر میکردیم و بارگیریهای لازم انجام شده و تنها چند ماشین از انتقال این محموله باقی مانده که متوجه شدیم بخشنامهای صادر شده که صادرات پیاز ممنوع است! در حالی که نیمی از محموله پیاز در لنج و مابقی آن در ماشینها باقی مانده است. با توجه به گرمی هوا، نگهداشت این محموله در لنج منجر به خرابی آن میشود.»
صحبتهای قهرمانی را یکی از صاحبان محموله پیاز اینطور تکمیل کرد: «این محموله پیاز را نیم میلیارد تومان خریداری کردم تا صادر کنم. هر ساعتی که این بار بلاتکلیف است از کیفیت آن کاسته میشود و حتی در صورت صادرات نیز من باید پاسخگوی خریدار باشم.»
رئیس کل دادگستری هرمزگان از مقام قضایی خود استفاده درست کرد و دستور داد تا بار باقیمانده هم در لنجها بارگیری و محموله به مقصد تعیین شده ارسال شود. صاحبان بارهای صادراتی، ناخداهای لنجها و ملوانان و جاشوها خوشحالاند از رئیس دادگستری تشکر میکنند اما اگر این بازدید نبود، گره از کار آنان باز میشد؟! تکلیف صاحبان بارهای دیگر که اسیر بخشنامههای خلقالساعه بعدی خواهند شد میشود؟!
در میان غولهای آهنی
با گروه به سمت بندر شهید رجایی رفتیم تا از نزدیک غولهای آهنی یا همان ماشینهای معدن که هر کدام به اندازه ساختمانی بزرگ هستند را ببینیم.
ده، بیست، سی … صد، نه خیلی بیشتر از اینها ماشینهای غولپیکر اینجا متوقف هستند و در کنار آنها ماشینهای راهسازی که هر کدام به اندازه دو سه ماشینهای راهسازی است که تا به حال در شهرها و جادهها از نزدیک دیده بودم. هیبت این ماشینها آنقدر زیاد بود که کودک درونم زنده شد و بر بالای یکی از ماشینهای معدن رفتم، خدای من! کِشنده تریلی پرابهت از این بالا مثل یک سواری کوچک دیده میشود!
این غولهای آهنی دست دوم و کارکرده اما مشخص است که سالم و سرحال هستند. حیف است که محصور هستند و در معادن و در راهسازیها از آنها استفاده نمیشود. سؤال من درباره سرنوشت این ماشینهای با عظمت است.
مجتبی قهرمانی؛ رئیس کل دادگستری استان هرمزگان در این باره میگوید: «شهریور ماه سال گذشته یک بخشنامه از سوی مدیران میانی گمرک صادر شد که کالاها از طریق اموال تملیکی ترخیص نشود. نتیجه این شد که ماشینآلات راهسازی که طی ۱۲ سال به عنوان کالای ممنوعه دولتی بود، طبق این بخشنامه ممنوعه قانونی محسوب شدند و باید ضبط شوند و قیمت آن به حساب دولت برود یا مرجوع شوند. حالا طبق آن بخشنامه ماشینآلات سنگین که هزار دستگاه هستند یا باید به کشور مبدأ برمیگشتند یا اینکه ضبط میشدند.»
اتخاذ این رویه منطقی نیست، به این دلیل دادگستری استان هرمزگان همان زمان صادرکنندگان بخشنامه را دعوت کرد تا بگوید، بخشنامه موافق قانون نیست و نباید به رسوب شدن کالاها کمک کرد. بعدتر در پی شکایت یک شخص حقیقی از این بخشنامه، هیئت عمومی دیوان عدالت اداری بخشنامه جنجالی را باطل کرد تا شاید معدنها و پروژههای راهسازی از نعمت وجود این ماشینها بهرهمند شوند.
وقتی کالاهای دپو شده از ماشینهای سواری و راهسازی و معدن تا اجناس اساسی که در بندر درگیر بروکراسی و بخشنامه و امضای موافقت این نهاد و آن مسئول هستند را میبینم، تازه به این پی میبرم که چرا قوه قضاییه به موضوع بنادر و گمرکات متمرکز شده است.
چند روز بعد که به تهران رسیدیم و هنگام تهیه این گزارش، خبری از قوه قضاییه به دستم رسید مبنی بر اینکه؛ پس از دستورات رئیس قوه قضاییه و در اجرای اجرای رأی دیوان عدالت اداری در مورد ابطال بخشنامه گمرک، ۲۲۷ دستگاه ماشینآلات راهسازی وارداتی از بنادر و گمرکات استان هرمزگان به سازمان اموال تملیکی تحویل شد تا در خدمت آبادانی کشور قرار بگیرد.
روغنهای خوراکی آلوده
پایانبخش بازدید از بندر شهید رجایی، حضور در جنب مخزنهای نگهداری از روغنهای خوراکی وارداتی بود. شائبه و شایعه ترخیص روغنهای آلوده و فاسد، بهانه حضور خبرنگاران در کنار این مخازن عظیم بود تا از نزدیک ببینیم که روغنهای آلوده هنوز در مخزنها نگهداری میشوند و قرار است به کشور مبدأ ـ آرژانتین ـ بازگردانده شوند.
رئیس کل دادگستری استان هرمزگان درباره این روغنها گفت: «این محموله نهم مرداد ۱۴۰۰ با پرداخت ۷۰ میلیون یورو وارد کشور شده بود و حدود سه سال است که بلاتکلیف مانده است. این محموله از سوی سازمان غذا و دارو غیرقابل مصرف انسانی اعلام شد و شرکت بازرگانی دولتی هم اعلام کرده که شرکت فروشنده خارجی که آرژانتینی است این محموله را پس میگیرد و حتی هزینه انبارداری نیز پرداخت میکند. پرونده قضایی تشکیل شده برای مدیران مربوطه هم اکنون در دادسرای عمومی و انقلاب بندرعباس در حال رسیدگی است.
پاسخگویی دادستان در خیابان
بازدیدها تمام شد و در حال بازگشت به محل اسکان خود بودیم که خبر یک فعال رسانهای مبنی بر ترخیص ۴۷ هزار تن روغن آلوده از بندر شهید رجایی، سؤالهایی را در ذهن خبرنگاران ایجاد کرد. درست زمانی که اتوبوس خراب شد و برای نیم ساعتی منتظر اتوبوس دیگری در خیابان بودیم، از عارف اکبری؛ دادستان مرکز استان هرمزگان موضوع را جویا شدم.
او گفت: «سازمان غذا و دارو آزمایشهایی را بر روغنهای وارداتی انجام داد، برخی از محمولهها که از نظر سلامت و کیفیت مشکلی نداشتند اجازه ترخیص یافتند و یک محموله ۴۴ هزار تنی که فاقد سلامت و استانداردهای لازم و تعیین شده از سوی سازمان غذا و دارو بود، اجازه ترخیص نیافتند و همچنان در مخزنها هستند. روغنهای ترخیص شده اجازه سازمان غذا و دارو را داشتند اما محموله ۴۴ هزار تنی روغنهای آلوده اجازه ترخیص نیافت و همچنان در مخزنهای بندر هستند.»
او تأکید کرد: «ما مستند قانونی داریم که روغنهای ترخیص شده هیچ مشکلی ندارند.»
و اما زندان …
یکی از برنامههایی که در این تور با استقبال جمعی گروه مواجه شد، حضور در زندان بندرعباس بود اما قبل آنکه به توصیف شرایط آن بپردازم، آماری از زندانیان استان هرمزگان بدهم؛ این استان ۲ میلیون نفری با آن شرایط ترانزیتی و مهاجرپذیریاش، فقط ۵۱۵۶ زندانی دارد.
این را رئیس کل دادگستری استان هرمزگان ـ که اتفاقاً کار خود را حدود ۲۰ سال قبل از دادیاری در همین زندان بندرعباس شروع کرده، اعلام کرد. او گفت: «در زندانهای استان هرمزگان که بیش از ۲ میلیون نفر جمعیت دارد، ۵ هزار و ۱۵۶ مددجو در زندانهای استان نگهداری میشوند که از این تعداد ۱۱۶ مددجو زن هستند.»
در مجموع ۲ ساعت در زندان بندرعباس بودیم و در شروع در بخش درمانی و درمانگاه زندان حاضر شدیم. افسوس که اجازه استفاده از گوشیهایمان را نداریم تا عکسها را با دید خودمان ثبت کنیم، اما آنچه دیدیم این بود ۴ تخت در بخش بستری و یک دستگاه یونیت در بخش دندانپزشکی، یک آزمایشگاه تشخیص بیماری، ۴ مطب برای ویزیت بیماران و پزشکهایی که بر اساس جدول هفتگی، شیفتهای خود را پر میکنند.
دقایقی بعد در بند عمومی مردان هستیم. راهرویی به عرض کمتر از ۳ متر که با موکت فرش شده و در دو سوی آن اتاقهای نهایتاً ۱۰ متری بدون در قرار دارند. در هر اتاق ۴ تخت دو طبقه قرار گرفته و همه چیز منظم سر جای خودش است. تلفنهای کارتی در راهرو مستقر است و تلویزیونهای ال سی دی آخرین چیزی است که انتهای اتاقها بر دیوار نصب هستند.
زندانیان که دستگاه قضا دوست دارد آنها مددجو صدا زده شوند، مقابل تختهای خود ایستادهاند، فضای پادگانی شرایط سختی را برای مددجو و خبرنگار تداعی میکند، اما زندانبان برای ایجاد نظم ناچار به تحمیل آن است.
جوانی پرغرور ایستاده و برعکس دیگران که ما را با چشمانشان میپایند، توجهم را جلب میکند. به حالت خبردار نظامی ایستاده فقط مقابلش را نگاه میکند. انگار نگران است که کسی با او همصحبت شود و مجبور شود زندگیاش را تعریف کند.
دوست دارم بروم و با او همصحبت شوم در عین حال دوست ندارم غرورش جریحهدار شود. شاید راضی به این نباشد که مقابل خبرنگاری بشکَنَد و جرمش و زندگیاش و شرایط و محیطی که در آن رشد کرد و مجبور به جرم شد را بازگو کند.
از کنارش عبور میکنم و کمی جلوتر، شنوای درخواست مساعدت یک مددجو از رئیس کل دادگستری هستم که برای حمل ۶۰۰ کیلو تریاک در زندان است. او خودش را بیگناه میداند و رئیس میگوید؛ «آنچه برای قاضی مهم است، مدارک و مستندات است؛ ولی ایکاش در مسیری نبودی که گرفتار شوی!»
خیلی از مددجویان نامههای درخواست خود را آماده کردهاند که به رئیس دادگستری یا دادستان تحویل دهند. جالب اینکه دادستان بسیاری از پروندهها را از حفظ است و انگار مو به مو پروندههای آنها را هر روز و هر شب مطالعه کرده است.
ساخت گیتار ۹۰ میلیونی در حبس
بهتر است از فضای سنگین بند بیرون برویم و کمی زندگی در زندان ببینیم، در بخش کارگاهی و اشتغالزایی زندان. در این بخش با گذشتن از کنار کلاس آموزش تأسیسات و لولهکشی و برق و الکتریک، از کارگاههای ساخت صنایع چوبی هم دیدن کردیم.
دیدن کارگاه ساخت گیتار برایمان جذاب بود، به خصوص اینکه بخشی از این گیتارهای ساخته شده با چوب روسی با قیمت ۹۰ میلیون تومان به کشور سوئد صادر میشوند! گیتارهای سفارشی و باکیفیت تولید شده در زندان بندرعباس در بازار کشور خودمان تا ۳۰ میلیون تومان قیمت دارد. درآمدزایی خوبی برای زندانیان دارد.
کارگاهها را عبور میکنیم و وارد بخش ملاقات میشویم. زندان بخش ملاقات شرعی هم دارد اما آن را نمیبینیم، همین که غربت کابینهای ملاقات تا حد خفگی میکشاندمان بس است. اتاق ملاقات حضوری خالی از هر فردی است ولی چند غرفه در بخش ملاقات مجازی فعال است.
ملاقات مجازی برای نخستینبار در دادگستری استان هرمزگان مطرح و پس از کسب موافقتهای لازم راهاندازی شد. در غرفههای سالن ملاقات مجازی، مددجو پشت دستگاه مینشیند و با استفاده از کامپیوترهای آنجا و اینترنت به خانواده خود متصل میشود. مددجویانی که از شهرها و استانهای دیگر هستند، بیشترین استفاده را از این خدمت میکنند.
جالب اینکه در یکی از غرفهها یک زندانی در حال صحبت تصویری با شاکی پرونده خود بود و تلاش میکرد تا با او به صلح برسد و رضایتش را بگیرد.
زنان در بند نجابت
دور دورِ ما در زندان ادامه یافت و نمازخانه را، آشپزخانه و نانوایی را، کلاس قرآن و عترت را، محوطه اداری و نگهبانی را، چند درخت کُنار که هنوز کوتاه قد بودند اما آفتاب نمیتوانست گزندی به آنها بزند را، محوطه هواخوری و زندانبانان را دیدیم تا اینکه به بند نجابت رسیدیم.
در این بند فقط به خبرنگاران خانم اجازه حضور دادند. توصیفی که همکارانم از محیط بند نسوان دادند، توصیفی خوب اما در عین حال دردآور بود؛ اینکه محیط برای حدود ۵۰ مددجوی زن، پاکیزه و تر و تمیز و مناسبسازی شده بود، اما حضور زنان خانوادهدار که برخی با فرزندان خردسالشان تحمل کیفر میکردند، احساسات را جریحهدار کرد.
به همراه یکی از همکاران به ادبیات پناه میبریم تا از حال و هوای تلخ زندان رهایی پیدا کنیم؛ «زندان، خانه میشود وقتی زنانی در آن بهجبر باید خانواده تشکیل دهند، خانوادهای از جنس بیگناهان گناه کرده. زن لطیف است و حتی میلههای زندان را لطافت میبخشد، سنگهای آن را، هوا و گیاه و آب آن را، و زندانبانان آن را.»
تور ادامه دارد، اما دیگر فشرده و تندتند. ساعتها خیلی سریع حرکت میکنند تا بتوانیم به موعد بازگشت برگردیم. بازدید کوتاهمان از جزیره قشم خیلی آورده خبری و رسانهای ندارد، پس مطلب را اینگونه به پایان میرسانم؛ نیمه اردیبهشت وقتی تهران پر از باران و رعد و برق و رنگینکمان بود؛ ما در بندر عباس گرمای آفتاب را دیدیم و گرمای وجود اهالی بندر اما چارهای نیست که میهماننوازی مردمان خونگرم جنوب را سپاس بگوییم و به تهران بازگردیم و خاطرات چند روزه را در ذهن مرور کنیم و با آن گاهی لبخند بزنیم و گاهی برای بیتفاوت بودنمان احساس شرم کنیم و گاهی حرص بخوریم و گاهی برای آنانکه گرفتارند اندوهگین باشیم.
خاطرات ما از بندر تا همیشه زنده میماند.
گزارش از: جواد شمس
/